برای بیداری ازخواب غفلت چند عامل مؤثر است :
١. خواندن #تشرفات محضر امام زمان (عج)
٢. فرمایشات و تذکرات اساتید اخلاق
٣. شرح حال اولیاء خدا
نقل تشرفات محضر امام زمان ارواحنافداه، یاد آن حضرت را در بین مردم زنده نگه خواهد داشت و تفکر و تامل بر روی این تشرفات انسان را به کمال می رساند.
مطالب مربوط به تشرفات را با هشتک
#تشرف و #تشرفات دنبال کنید.
🍃"ظهور نزدیک است"🍃
🌼منتظران ظهور
#تشرفات #کرامات_حضرت_ولی_عصرعج
🌹داستانی عجیب زنی که با دعای امام زمان (عج) به دنیا برگشت🌹
◀️این داستان هم جریان زنی هست که از دنیا میرود ولی با دعای امام زمان (عج) برمیگردد، اما نکته جالب این داستان جریان ملاقات ایشان با حضرت علی (ع) هست که خواندنیست:
✨نقل از علامه طهرانی:
یكی از اعاظم نجف أشرف برای من، نقل کرد كه: ما از نجف عیال اختیار كردیم و سپس در فصل تابستان برای زیارت صله ارحام عازم ایران شدیم.
⛅️آب و هوای وطن ما به عیال ما نساخت و مریض شد و روز بروز مرضش شدّت كرد؛ و هر چه معالجه كردیم سودمند نیفتاد و مشرف به مرگ شد.
✨من دیدم عیالم فوت میكند و باید تنها به نجف برگردم و در پیش پدرش و مادرش شرمنده میشوم، حال اضطراب و تشویش عجیبی در من پیدا شد.
✨آمدم در اطاق مجاور دو ركعت نماز خواندم و توسّل به امام زمان (عج) كردم و با نهایت تضرّع عرض كردم:
یاولی الله! زن مرا شفا دهید،
✨آمدم در اطاق عیالم، دیدم نشسته و زار زار میگرید.
✨تا چشمش به من افتاد گفت: چرا مانع شدی؟ چرا نگذاشتی؟
✨من نفهمیدم چه میگوید، و تصوّر كردم كه حالش بد است.
✨بعد كه قدری آب به او دادیم گفت: عزرائیل برای قبض روح من با لباس سفید آمد و بسیار زیبا و آراسته بود،
✨به من لبخندی زده و گفت: حاضر به آمدن هستی؟ گفتم: آری.
✨بعداً أمیرالمؤمنین (ع) تشریف آوردند و با من بسیار مهربانی كردند و بمن گفتند: من میخواهم بروم نجف، میخواهی با هم برویم به نجف؟
✨گفتم: بلی خیلی دوست دارم
من برخاستم آماده شدم كه با آن حضرت برویم،
همینكه خواستم از اطاق خارج شوم دیدم كه امام زمان (عج) آمدند و تو هم دامان ایشان را گرفتهای.
🌹حضرت به امیرالمؤمنین (ع) عرض كردند: این بنده به ما متوسّل شده، حاجتش را برآورید.
🌹حضرت أمیر (ع) به عزرائیل فرمودند: به تقاضای مرد مؤمن كه متوسّل به فرزند ما شده است برو؛ باشد تا موقع معین.
و أمیرالمؤمنین از من خداحافظی كردند و رفتند.
🔳چرا نگذاشتی من بروم؟
📕معادشناسی علامه طهرانی ج ۱، ص ۲۸۶- ۲۸۷.
السلام وعلیک یا اهل بیت النبوة
❇️ اگر میخواهی حضرت حجّت را ببینی برو مسجد سهله!
(تشرف سوم شیح احمد کوفی)
✳️ همانطور که در تشرّف اوّل (شیخ احمد کوفی) اشاره شد، امام عصر (ع) وعده دیدار بعدی را در «مسجد سهله» به شیخ محمّد کوفی دادند و اینک حکایت دیدار:
☑️ شیخ میگوید:
▫️ روزی بعد از نماز نشسته و مشغول ذکر بودم که ناگهان شنیدم کسی دو مرتبه به فارسی ندا کرد:
🔸 «شیخ محمّد! اگر میخواهی حضرت حجّت را ببینی، برو مسجد سهله!»
▫️ آنگاه سه مرتبه به عربی ندا کرد:
🔸 «یا حاجی محمّد! ان کان ترید تری صاحب الزّمان (ع) فامض الی السّهله!»
▫️ برخاستم و با شتاب به سمت مسجد سهله روانه شدم. چون نزدیک در مسجد شدم، در مسجد بسته بود. در کار خود متحیّر شدم و پیش خود گفتم:
🔹 چه کسی بود مرا ندا کرد؟
▫️ در اینوقت مردی را دیدم که از طرف «مسجد زید» رو به مسجد سهله میآید. باهم ملاقات کردیم و همراه شدیم تا به در اوّل مسجد رسیدیم. آن مرد نزدیک آستان در، در حالی که به دیوار چپ تکیه کرده بود، ایستاد. من هم مقابل او به دیوار دست راست تکیه دادم و به او نگاه میکردم. آقا درحالیکه سر مبارک را به پایین انداخته بود، خنجری به کمربندش بسته بود. ترسی مرا گرفت. در این میان آقا دستش را بر در مسجد نهاد و فرمود:
🔶 «خضیر! در را باز کن!»
▫️ شخصی جواب داد:
🔷 «لبّیک!»
▫️ ناگهان در از داخل مسجد بدون اینکه کسی آن را باز کند، باز شد. آقا داخل صحن مسجد شد و من هم به دنبال او وارد شدم.
▪️ این تشرّف را مرحوم آیت اللّه نهاوندی از زبان حاج شیخ محمّد کوفی آورده و مینویسد:
♦️ شیخ محمّد این قضیه را در خانهاش در شریعه کوفه در شب ۲۳ ذی الحجّه سال ۱۳۵۳ ق. به ما خبر داد. (۱)
✳️ مرحوم حاج شیخ محمّد کوفی از اینکه چه گفتوگوهایی میان ایشان و امام به میان آمده، سخنی به میان نمیآورد و چنانچه پیشتر اشاره شد، حتّی در پاسخ مرحوم آیت اللّه حائری میفرمایند:
🔹 مجاز به نقل آن نمیباشم.
ضمنا این تشرّف را حضرت آیت اللّه العظمی بهجت نیز به مناسبتی نقل کردهاند (ظاهرا از خود ایشان شنیدهاند). (۲)
⬅️ مشتاقی و مهجوری، صفحه ۳۱۷
(۱). عبقریّ الحسان، ج ۲، صص ۵۷۷- ۵۷۸.
(۲). روزنههایی از عالم غیب، صص ۴۹- ۵۰:🔰
☑️ آیت اللَّه العظمی آقای بهجت فرمودند:
▪️ من آقا شیخ محمّد کوفی را دیده بودم و از ایشان دو تشرّف مشهور بود که احتیاجی به سند نداشت. یکی از دو تشرّف به این شرح است که:
❇️ ایشان در بالا خانه خود سکونت داشته است، صدایی از پایین میشنود که آقا در مسجد سهله تشریف دارند، به آن جا برو. آقا شیخ محمّد میترسد شب راه بیفتد و به مسجد برود، اعتنا نمیکند. دوباره صدا را میشنود، بالاخره خانمش به او میگوید: بلند شو و برو. آقا شیخ محمّد با ترس و لرز به طرف مسجد روانه میشود، نزدیک مسجد عرب جوانی را که خنجر داشته میبیند و میترسد، ولی آن جوان عرب به او تبسّم میکند، تا با هم نزدیک در مسجد میشوند، آن عرب از پشت در صدا میزند درب باز میشود و هر دو در مسجد وارد میشوند، و هرکدام در گوشه ای مشغول عبادت میشوند. آقا شیخ محمّد پس از گذشتن مدّتی تازه میبیند در مسجد را باز کردند.
🏷 #امام_زمان_عج
#تشرفات
@Basiratiroshangharimahdavi
#تشرفات
✍کربلا بدون دعا برای فرج مقبول نیست!!!
📚مرحوم حاج حسن خیِّر همیشه در سفرها به زواری که می آوردند و یا مخارج سفر عتبات آنها را حساب میکردند تاکید داشتند که حتما برای فرج زیر قبه مبارکه دعا کنید و من راضی نیستم از کسی که با من به کربلا بیاید و برای فرج دعا نکند
ایشان داستانی تعریف میکردند و میگفتند:
📚حدود ۲۰ سال قبل با یکی از دوستان مشرف شدم به کربلای معلی و با خیلی سختی و پیاده روی چند روزه و خستگی فراوان به حرم رسیدم. چند روزی را در کربلا بودیم و بعد از زیارت عتبات قصد برگشت داشتیم. در راه برگشت خسته شده و چند ساعتی استراحت کردیم و خوابم برد. در عالم رویا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم. رفتم خدمت حضرت دستبوسی. حضرت سوال کردند: کجا بودید و به کجا میروید؟ عرض کردم: آقاجان کربلا بودیم و در راه برگشت به شهرمان هستیم.
📚حضرت فرمودند این چه کربلایی بود که مقبول نشد!! رنگ از رخسارم پرید. عرض کردم: چرا آقاجان؟ حضرت فرمودند: "کربلا رفتید ولی برای فرج من دعا نکردید مگر نه اینکه من منتقم خون جدم حسین علیه السلام هستم..."
از خواب پریدم و بلافاصله برگشتیم برای زیارت کربلا به نیت فرج آن حضرت
✍لطفا نشر دهید.
♨️#تشرفات (قسمت اول)
🔹آقای رضا باهنر ماجرای تشرف خود را چنین نقل می کنند:
در عملیات بیت المقدس۲ در اثر بمباران هوایی دشمن از ناحیه پای راست، سر و کمرم دچار موج گرفتگی شدم به طوری که پای راستم فلج شده بود و هیچگونه حسی نداشت و نمیتوانستم آن را خم کنم و پس از معاینه پزشکان گفته بودند که عصب آن خشک شده و عفونت خواهد کرد و باید از ناحیه لگن قطع شود.
🔹در ناحیه کمر نیز بین مهره ها فاصله ایجادشده بود و همچنین دو رگ نخاع مغز دارای لکه های خونی شده بود که میبایست حتما با جراحی برطرف گردد. لذا درد کمر و سردرد شدید امانم نمیداد و حتی گاهی سرم را به زمین میکوبیدم. برای معالجه به شهرهای مختلف رفتم اما نتیجه ای جز مصرف دارو عایدم نشد، تصمیم گرفتم در ماه مبارک رمضان مخصوصا شبهای احیا به ائمه معصومین توسل کنم و شفای دردهایم را بگیرم.
🔹تا اینکه شب ۲۳ ماه مبارک رمضان شد و ما برای انجام مراسم احیا وارد مسجد مهدیآباد شدیم، من که در ناحیه کمر، درد زیادی احساس میکردم، به دیوار مسجد تکیه داده بودم. نیمه های شب بود و همه مشغول توسل و مناجات و راز و نیاز با پرورگار خویش بودیم که یک مرتبه احساس کردم کسی به من الهام میکند: امام زمان را صدا بزن...
🔰ادامه دارد...
#امام_زمان
♨️#تشرفات (قسمت دوم/آخر)
🔹حدود ده دقیقه با چشمان اشکبار آقا را صدا زدم و چندبار از اعماق وجود فریاد زدم: امام زمان خودت کمکم کن. ناگهان فضای مسجد نورانی شد و من گرمای دستی را بر سرم احساس کردم. نگاه که کردم دیدم آقای سیدی در سمت چپ من نشستهاندو مشغول گریه میباشند، با همان حالت گریه به من مطلبی را فرمودند که حالت عجیبی به من دست داد، بعد فرمودند: پایت را خم کن، گفتم: سید نمیتوانم. مجددا فرمود: پایت را خم کن، عرض کردم: نمیتوانم.
🔹بار سوم که این را فرمودند: قبل از آنکه بگویم نمیتوانم، دیدم پایم خود به خود خم شد. معنویت فوق العاده ای فضا را احاطه کرده بود، سپس آن حضرت با دستان مهربان و لطیفشان سرم را بلند کردند و پیشانیم را بوسیدند و بعد دست چپم را گرفتند و از زمین بلندم کردند و سپس تشریف بردند. وقتی در حال رفتن ایشان را نظاره میکردم دیدم قد رشیدی دارند و شال سبزی بر سر و دوش مبارکشان بود. همانطور که ایستاده بودم فریاد زدم جلوی حضرت مهدی را بگیرید، امامزمان رفتند!
🔹اما مردم متوجه نمیشدند ، تا اینکه آقا از نظرم غائب شدند. یکی از برادران آمد و دست مرا گرفت و کنار خودش نشاند و پاهایم را که فکر میکرد خم نمیشود دراز کرد، بعد با تعجب گفت: پایت را خم کن! گفتم: مرا مسخره میکنی؟ اما وقتی توانستم پایم را خم کنم متوجه شدم پاهایم شفا یافته است، غرق شوق و شعف شدم و از خوشحالی در پوستم نمیگنجیدم و قلبم سرشار از محبت و عشق به حضرت شده بود.
📚مجله منتظران شماره ۱۳
♨️#تشرفات
🔹جناب آقای یوسف رهبری مبتلا به کمردرد شدیدی بوده و با وجود مراجعه به دکترهای متعدد در داخل و خارج کشور هیچ نتیجه ای حاصل نشده و کمردرد ایشان بقدری سخت بوده است که کمربندهای آهنین به طور مخصوص به کمر می بستند و در همه حالات در مشقت بودند.
🔹 ناچارا صلاح دیدند که به عتبات عالیات مشرف شده و آنجا شفا بگیرند. پس از زیارت کربلا و نجف و کاظمین و سامرا در راه مراجعت از سامرا به زیارت امامزاده سید محمد فرزند امام هادی علیهالسلام می روند که راه سنگلاخی و خراب با سراشیبی و سربالایی بوده که دچار سختی زیادی می شوند و در راه مرتب وجود مقدس #امام_زمان ارواحنا فداه را صدا می زدند.
🔹در این بین سید جلیلی آمدند و جلو ماشین را گرفتند، به شوفر فرمودند:
مرا می بری سر جاده؟
شوفر گفت: اختیار با آقاست و اشاره به آقای رهبری کرد.
ایشان هم عرض کرد:
بفرمایید سوار شوید.
🔹چون ایشان زیاد اظهار درد می کرد. آن سید بزرگوار از احوال او پرسیدند، عرض کرد: کمرم درد سختی دارد و برای استشفاء آمده ام و حالا از زیارت حضرت سید محمد می آیم. فرمودند: ببینم کمرت چه دردی دارد. شانه خود را جلو آوردم، آن سید دستی به وسط شانه و کمر من کشیدند و فرمودند: ان شاءالله خوب می شوی.
🔹گفتم: در حرم سید محمد هم نذری کردهام.
فرمودند: بلی اغلب اشخاص در موقع خواستن حاجت نذر می کند ولی بعد که حاجتشان روا شد فراموش می کنند.
🔹آقای رهبری عرض کرد: ما ان شاءالله به نذر خود وفا می کنیم.
آن سید فرمودند: وقتی به حرم جدم حسین علیه السلام رفتی آنجا به جدم بگو، من دعا می کنم شما آمین بگویید یا ایشان دعا کنند من آمین می گویم. (تردید از ناقل است) و نیز فرمودند: به مشهد حضرت رضا علیه السلام مشرف می شوی، آنجا مقداری جاروب برای صحن بخر و مقداری پول با سادات فقیر بده. سر جاده که رسیدیم، آن سید پیاده شدند و به ما تعارف کرده و فرمودند:
بفرمایید منزل ما همینجا است و رفتند.
🔹 پس از مفارقت متوجه خود شدم دیدم کمرم قدری بهتر شده. وقتی کربلا آمدم و دعا کردم بهبودی کامل حاصل شد که دیگر احتیاجی به دوا و دکتر و کمربند و غیره نبود.
📚 ملاقات با #امام_زمان ص 253
#تشرفات
حجةالاسلام مرحوم سید محمد گلپایگانی فرزند آیت الله سید جمال گلپایگانی رحمة الله علیهما فرمودند: پس از فوت پدرم شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف و ایشان در اتاق مفروش به زیلو و فاقد اثاث نشسته اند. گفتم: پدر! اگر خبری نیست ما هم بدنبال کارمان برویم، وضع طلبگی در گذشته و حال، همین است که به چشم می خورد!!! فرمود: پسر حرف نزن! هم اکنون حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف می آورند.
آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب کل عالم، تشریف آوردند، پس از عرض سلام وجواب، حضرت، قبل از اینکه من حرفی بزنم فرمود: سید محمد، مقام پدرت این حجره محقر نیست، بلکه مقامش آنجاست. بر اثر اشاره دست حضرت نگاه کردم قصری باشکوه و ساختمانی با عظمت که «یدرک و لا یوصف» است، دیدم و خوشحال گردیدم. عرض کردم: "یابن رسول الله آیا وقت ظهور موفور السرور رسیده است تا دیدگان همه به جمال و حضور و ظهورت روشن شود؟"
فرمود: «لم تبق من العلامات الا المحتومات و ربما اوقعت فی مدة قلیلة فعلیکم بدعاء الفرج»
«از علائم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و شاید آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع بپیوندند و برای فرج من دعا کنید.»
📚شیفتگان حضرت مهدی علیهالسلام ص١٨۴
#امام_زمان
#تشرفات
🔹جناب آقای نعمتی نویسنده کتاب راهی بسوی نور می نویسند:
یکی از روحانیین شیفته و طلاب بافضیلت چند سال قبل در خواب دیده بود:
من و او در محضر مقدس حضرت ولی عصر ارواحنا فداه هستیم و مردم با آنکه آن حضرت را می بینند ولی به آن بزرگوار توجه نداشته و سرگرم کارهای خود هستند.
او می گفت:
سپس امام عصر رو به شما کرده و فرمودند:
👈"چرا به مردم نمی گویی من مظلوم هستم، مردم مرا فراموش کرده و از یاد برده اند، برو بگو امام زمانم مظلوم و غریب است."
🔹شبی که آن دوست عزیز خوابش را برایم گفت چنان غم و اندوه مرا فرا گرفت که نمی توانستم خود را کنترل کنم و مرتب گریه می کردم و با خود و امام زمانم می گفتم مگر من کوتاهی کرده ام؟
من که دائم از شما حرف می زنم. ولی همان شب محبوبم، امام زمانم، در خواب از من دلجویی فرموده و به من فهماندند که منظورمان این است که تبلیغات خود را درباره ما گسترش دهید.
از آن به بعد وظیفه خود دانستم که هرچه در توان دارم در این راستا بکار گرفته و مردم را متوجه غربت و تنهایی امام عصر کنم.
📚راهی بسوی نور ص۲۴ و در اوج تنهایی ص ۱۰۷
حیدر بادنور
#خودسازی_و_تهذیب_نفس
بسم الله الرحمن الرحیم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌸🍃ملاقات با امام زمان علیه السلام🍃🌸
🛑ممنونم که به یاد ما بودی و برای فرجم دعا کردی!
⬅️ توجه خاص امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به آنان که برای فرارسیدن فرجش قدمی برمیدارند:
🕋🌺🕋🌺🕋🌺🕋🌺
🗞یکی از سادات بزرگوار که از طلاب علوم دینی هم هستند نقل کردند:
شب های ماه رجب و شعبان برنامه ای داشتم که طبق آن هر شب برای فرج امام زمان -عجل الله فرجه- چند مرتبه سوره یاسین میخواندم و این کار را ادامه میدادم.
🕋🌺🕋🌺
بعضی از شبها تعداد بیشتری میخواندم.یک شب این کار را بالای سر مطهّر حضرت رضا -علیه السلام- انجام دادم. حال خوشی به من دست داده بود...به خانه رفتم، همین که خوابم برد دیدم:
🕋🌺🕋🌺🌺
🔺در اتاق باز شد و حضرت بقیةالله -ارواحنا فداه- که بسیار جوان بودند وارد اتاق شدند. من که تازه خوابم برده بود فرصت بلند شدن پیدا نکردم -شاید هم خودشان این طور می خواستند-
🕋🌺🕋🌺
در همان حال که دراز کشیده بودم تشریف آوردند و بالای سرم نشستند و در حالی که دست به سرم می کشیدند از من تَفَقُّد کردند و با من مهربانی فرمودند، و به این مضمون تشکر می نمودند:
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
ممنونم که به یاد ما بودی و برای فرجم دعا کردی
📙بهشت حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه، صفحه۱۶۲ /تألیف: سید جواد معلم
❣ أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🕋🌺🕋🌺🕋🌺🕋🌺
💠 اگر انسان از قبل، خودش را نسازد و مهیّا و آماده نکند، غیرممکن است در زمان ظهور بتواند در رکاب امام زمان ارواحنافداه باشد.
«لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا» (انعام/١۵٨)
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
انسان از قبل باید خودش را بسازد و نفسش را تزکیه و پاک کند. آنوقت است که غصّهای ندارد.
هر کجای دنیا باشید، خدای تعالی میفرماید ما شما را جمع میکنیم.
"بِمُوَالَاتِـکُمْ تُقبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفتَرَضَــةُ"
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
اگر تاکنون محبّت امام زمانت را بر خود فضیلت میشمردی،
اینک مودّتش را واجب بدان؛
محبّت بدون مودّت، غفلتی است که همواره باید از آن میترسیدی!
🕋🌺🕋🌺🕋
و همیشه در دلت نجوا کن:
قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی!
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
#پیام_بسیار_مهم_حضرت_ولیعصر_ارواحنا_فداه
💥حضرت ولی عصرارواحنافداه در برخی از تشرفات خود فرموده اند:
🕋🌺🕋🌺🕋
❗️ « من خیلی تنهاهستم» من خیلی غریبم! چرابرای فرجم دعانمی کنید.
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
❗️بدانید که تبلیغات کم است و الا غیبت من این قدر طولانی نمی شد٬
🕋🌺🕋🌺🕋🌺
❗️گناهان شیعیان برای من خیلی سخت است٬ جوانهابایدخودرااصلاح کنند.
🕋🌺🕋🌺
❗️بایددراجتماعات خودازمن یادکنید٬ من برای شمادعامی کنم ٬
🕋🌺🕋🌺🕋
❗️شماهم برای فرجمدعاکنید٬ برای ظهورم باید زمینه سازی کنید.
🕋🌺🕋🌺🕋
❗️یعنی آنچه را اهل بیت علیهم السلام فرموده اند عمل کنید.
🕋🌺🕋🌺🕋
❗️بچه هایتان راخوب تربیت کنید اگرمی خواهیدما ازشما راضی باشیم
🕋🌺🕋🌺🕋
❗️به آنچه جدبزرگوارم امام جعفرصادق علیه السلام فرموده یعنی برای مازینت باشید
🕋🌺🕋🌺🕋
❗️وباعث خجلت وسرشکستگی مانباشید عمل کنید و بدانیدکه « الوقت قددنا » قطعأ "زمان ظهورمن نزدیک است."
🕋🌺🕋🌺🕋
وقت معلوم ص ۲۲۰
#تشرفات
🌴گوهر معرفت 🌴
والسلام علیکم و رحمةالله وبرکاته
#تشرفات
♨️کربلا بدون دعا برای فرج مقبول نیست!!!
🔹مرحوم حاج حسن خیِّر همیشه در سفرها به زواری که می آوردند و یا مخارج سفر عتبات آنها را حساب میکردند تاکید داشتند که حتما برای فرج زیر قبه مبارکه دعا کنید و من راضی نیستم از کسی که با من به کربلا بیاید و برای فرج دعا نکند
ایشان داستانی تعریف میکردند و میگفتند:
🔹حدود ۲۰ سال قبل با یکی از دوستان مشرف شدم به کربلای معلی و با خیلی سختی و پیاده روی چند روزه و خستگی فراوان به حرم رسیدم. چند روزی را در کربلا بودیم و بعد از زیارت عتبات قصد برگشت داشتیم. در راه برگشت خسته شده و چند ساعتی استراحت کردیم و خوابم برد. در عالم رویا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم. رفتم خدمت حضرت دستبوسی. حضرت سوال کردند: کجا بودید و به کجا میروید؟ عرض کردم: آقاجان کربلا بودیم و در راه برگشت به شهرمان هستیم.
🔹حضرت فرمودند این چه کربلایی بود که مقبول نشد!! رنگ از رخسارم پرید. عرض کردم: چرا آقاجان؟ حضرت فرمودند: "کربلا رفتید ولی برای فرج من دعا نکردید مگر نه اینکه من منتقم خون جدم حسین علیه السلام هستم..."
از خواب پریدم و بلافاصله برگشتیم برای زیارت کربلا به نیت فرج آن حضرت
#تشرفات
♨️تشرف علامه میرجهانی در سرداب مطهر و تصحیح دعای ندبه!
🔹ایشان فرمودند: شب جمعه ای، در حرم مطهر عسکریین بسیار دعا کرده و زیارت و تشرف خدمت مولایم حضرت صاحب الامر روحی فداه را خواستار شدم، پس از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم و چون هنوز آفتاب نزده و هوا تاریک بود، شمعی در دست گرفته از پله های سرداب پایین میرفتم.
🔹وقتی به عرصه سرداب رسیدم آنجا بدون چراغ روشن بود و آقای بزرگواری نزدیک صفه مخصوص نشسته و مشغول ذکر گفتن بودند، از جلوی ایشان گذشتم، سلام کردم و در جلوی صفّه ایستادم و زیارت آل یاسین را خواندم سپس همانجا ایستاده و نماز زیارت خواندم در حالیکه مقدم بر ایشان بودم؛ پس از نماز شروع به خواندن دعای ندبه کردم و چون رسیدم به جمله:( و "عرجت بروحه" الی سمائک) آن بزرگوار فرمودند: «این جمله از ما نرسیده»، بگویید:(و "عرجت به" الی سمائک)، سپس فرمودند: «در نماز تقدم بر امام معصوم جایز نیست.»
🔹دعا را تمام کردم و به مسجد رفتم که ناگهان متوجه این آیات و بیانات شدم.
۱. روشن بودن سرداب بدون چراغ.
۲. اصلاح جمله ی دعای ندبه که گفتند از ما نرسیده!
۳. تذکر اینکه چرا در نماز بر امام مقدم شده ای!
فهمیدم به چه توفیقی دست یافتم و به درخواست خود رسیده ام؛ فورا سر از سجده برداشتم که دیدم سرداب تاریک است و هیچ کس در آنجا نیست.
📚پرواز در ملکوت ص136