حتما حتما بخوانید
در روزهای اخیر به شکل گسترده، لینکهای عجیب از واتساپ دوستان ارسال میشه.
لینکهایی مثل تویوتا یا جایزه و امثال اون.
هیچ لینکی رو باز نکنین. حتی اگه نزدیکترین فرد زندگیتون فرستاده باشه.
به هیچ لینک ارسال شده در واتساپ و تلگرام اعتماد نکنین و این هشدار رو به همه بدهید
💯این لینک آلوده، حاوی بدافزارها و ویروسهایی است که سیستم شما را آلوده کرده و در حالت بدتر، ممکن است اطلاعات گوشی همراه شما را هک کند.
لطفا منتشر کنید
🗳 همراه ما باشید با اخبار و مطالب متنوع و به روز 👇👇👇
@darseakhlaghebozorgan 💐
سلام گل بانوها
خانمها دوستان وبزرگواران گروه با دخترای گلم رای اولیای عزیز توجه کنید
سه شنبه به مناسبت فتح خرمشهر
ساعت 45..5 تاریخ1400/3/3
آقای دکتر حسنی مقدم
مشاور خانواده
مکان فضای سبز باغ حاج فیروزه ای تشریف بیارید من رو فرشی میارم شمام دارید بیارید. بافاصله بشینیم تو پارک
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فصل تغيير/ نه به #دولت_سوم
⭕️اينک هشت سال از آن روز که حسن روحاني با طرح ادعاي حل مشکلات کشور از طريق حل مشکلات ديپلماتيک گذشته است! و مشکلات کشور نه تنها مرتفع نشده که بر تحريمهاي پيشين نيز افزوده شده است.
🔻مردم نيز ديگر اميدي به حل مشکلات کشور از طريق نسخه روحاني ندارند! و بدنبال سخني تازه هستند! راهکاري که بتواند اقتصاد کشور را از رکود و بن بست فعلي رها سازد و اميد روزهاي خوب دهد!
❌دولت اعتدال و حاميان اصلاح طلب او همچنان بدنبال "تکرار" و "تداوم راه طي" شدهاند و از ضرورت شکل دادن به "دولت سوم" سخن ميگويند!...
#انتخابات
@samanefin
┄┅═✧☘️🌸☘️✧═┅┄
⛔️ بازخوانی یک توطئه انتخاباتی ‼️
🔻امروزه از ترفندهای شیطانی جریانهای غیر انقلابی و معاندین، فراخوان تحریم انتخابات است.
🔹متاسفانه، این ترفند شیطانی، در قشرآسیب پذیر و انقلابی، اثرگذار بوده است! که ضرورت بصیرت افزایی در این مناطق را نمایان می سازد.
🔸 بررسیها، نشان می دهد که در سنوات گذشته بر اثر این تبلیغات سوء، آمار شرکت کنندگان در مناطق انقلابی- مذهبی، مثل جنوب تهران و شهرری، در سال ۱۳۹۶ حدود ۵۰ درصد کاهش داشته است.❗️
🔹این در حالی است که همان سال، در شمال تهران و سایر مناطق مرفه نشین که قبلا میانهای با انتخابات نداشتند! مشارکت حدود ۵۰ درصد افزایش داشت❗️که همه شان به جریان لیبرال و غربگرا رای داده بودند‼️
✍️ علی اکبر صیدی
#انتخابات
@samanefin
┄┅═✧☘️🌸☘️✧═┅┄
بصیرت نیاز همیشگی
#مسابقه #مسابقه #مسابقه #سوال_اول 👈 باتوجه به کلیپ بگویید 1.اعتراض یعنی چه؟ 2.کدام
عزیزان برای پاسخ به سوال اول
فقط تا ساعت 12امشب فرصت دارید👆👆👆👆
بصیرت نیاز همیشگی
عشق یعنی رهبرم سید علی: 🔮💎#من_میترا_نیستم 💎🔮 💌#قسمت_دوازدهم💌 بچه هایم همه سر به راه و درس خوان بو
🎊🎊#من_میترا_نیستم 🎊 🎉
🌺#قسمت_سیزدهم🌺
زینب بعضی از روزهای گرم تابستان پیش مادر بزرگش میرفت و خانه او می ماند مادرم همیشه برای رفع مشکلاتش آجیل مشکل گشا نذرمیکرد.
یک کتاب داستان قدیمی داشت که ماجرای عبدالله خوارک بود عبدالله از راه خارکنی زندگی میکرد. یک شب خواب میبیند که اگر چهل روز در خانهاش را آب و جارو کند و مشکلگشا نذر کند وضع زندگیش تغییر میکند.
عبدالله بعد از چهل روز مقداری سنگ قیمتی پیدا میکند و از آن به بعد ثروتمند میشود.
مادرم کتاب را دست دخترها میداد و هنگام پاک کردن مشکل گشا همه کتاب را می خواندند.
مادرم داستان حضرت خضر نبی و امام علی را هم تعریف میکرد. و دخترها به خصوص زینب با علاقه گوش میدادند .
وقتی بچهها به سن نمازخواندن میرسیدند مادرم آنها را به خانه اش می برد و نماز یادشان می داد وقتی نماز خواندن یاد میگرفتند به آنها جایزه میداد.
زینب سوال های زیادی از مادرم میپرسید خیلی کتاب می خواند و خیلی هم سوال میکرد خوب درس می خواند ولی در کنار آگاهی اش دل بزرگی هم داشت.
وقتی شهلا مریض می شد بی قراری میکرد. برخلاف زینب که صبور بود، شهلا تحمل درد و مریضی را نداشت.
زینب به او میگفت: چرا بی قراری می کنی از خدا شفا بخواه حتماً خوب میشی.
شهلا مطمئن بود که زینب همینطوری چیزی نمی گوید و حرفش را از ته دلش می زند. زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد.
مادرم سه تا روسری برایش خرید از آن به بعد روسری سرش می کرد و به مدرسه می رفت.
بعضی از هم کلاسی هایش او را مسخره می کردند و اُمُل صدایش میزدند بعضی روزها ناراحت به خانه میآمد معلوم بود که گریه کرده است. میگفت: مامان به من اُمُل میگن.
یک روز به او گفتم: تو برای خدا حجاب زدی یا برای مردم؟ گفت: معلومه برای خدا.
گفتم: پس بزار بچهها هرچی دلشون میخواد به تو بگن. همون سالی که باحجاب شد روزه هایش را شروع کرد.
خیلی نحیف بود استخوانهای بدنش از شدت لاغری بیرون زده بود وقتی با شهلا حرفشان میشد با پاهایش که خیلی لاغر بود به او میزد شهلا هم حسابی دردش می گرفت.
برای اینکه کسی در خانه به حجاب و روزه گرفتنش گیر ندهد، از ۱۰ روز قبل از ماه رمضان به خانه مادربزرگش می رفت.
با اینکه میدانستم زینب از نظر جثه و بنیه خیلی ضعیف است جلویش را نمیگرفتم. مادرم آن زمان هنوز کولر نداشت و شبها روی پشت بام کاهگلی می خوابید.
او هر سال ده روز جلوتر به پیشواز از ماه رمضان میرفت شب اولی که زینب به آنجا رفت به او سفارش کرد که برای سحری بیدارش کند تا زینب هم به پیشواز ماه رمضان برود.
مادرم دلش نیامد که زینب را صدا کند و نصف شب آرام و بی صدا از روی پشتبام پایین رفت و به خیال خودش فکر می کرد که او خواب است.
زینب از زمین پشت بام خودش را آویزان کرد و مادرم را صدا زد و گفت مادربزرگ چرا برای سحری بیدارم نکردی فکر میکنی سحری نخورم روزه نمیگیرم؟ مادربزرگ به خدا من بی سحری روزه میگیرم اشکالی نداره.
مادرم از خودش خجالت کشید به پشت بام رفت و زینب رو بوسید و التماسش کرد که با او پایین برود و سحری بخورد.
مادرم گفت به خدا هرشب صدات می کنم جان مادر بزرگ بی سحری روزه نگیر. آن سال زینب همه ماه رمضان را روزه گرفت و ۱۰ روز هم پیشواز رفت
#ادامه_دارد
@samanefin
👆👆👆
#فرهنگی
📣📣📣دوستان #کپی و فوروارد فقط با ذکر نام کانال امکان پذیر هست✅✅✅
بصیرت نیاز همیشگی
🎊🎊#من_میترا_نیستم 🎊 🎉 🌺#قسمت_سیزدهم🌺 زینب بعضی از روزهای گرم تابستان پیش مادر بزرگش میرفت و خا
#من_میترا_نیستم 🎊
#قسمت_چهاردهم
من در آن سال به خاطر هوای شرجی آبادان دچار آسم شده بودم. مدتی که مرتب مریض میشدم زینب خیلی غصه مرا میخورد. آرزویش این بود که برایم تخت بخرد و پرستار بگیرد. به من میگفت: بزرگ بشم نمیزارم تو زحمت بکشی یه نفر رو میارم تا کارا رو انجام بده.
مهرداد مدتی با رادیو نفت آبادان کار میکرد و مرتب در خانه تمرین نمایش داشت نقش اول یکی از نمایش ها پهلوان اکبر بود.
زینب نقش مادر پهلوان اکبر را بازی میکرد در نمایش سربداران هم او نقش مورخ را داشت. آنها در خانه لباس نمایش می پوشیدند و با هم تمرین می کردند. من هم می نشستم و نمایش آنها را با عشق نگاه میکردم.
مهرداد و زینب به شعر هم علاقه داشتند مهرداد شعر می گفت و زینب گوش می کرد. مهرداد از زنهای لااُبالی و سبک بدش میآمد و همیشه به دخترها برای رفتارشان تذکر میداد. اگر دخترها با دامن یا پیراهن بیرون میرفتند حتماً جوراب ضخیم پایشان می کردند وگرنه مهران آنها را بیرون نمی برد.
زینب به برادرها و خواهرهایش واقعا علاقه داشت گاهی با آن دست های لاغر و کوچکش لباس های مهران و جوراب های مهرداد را می شست.
دلش می خواست به شکلی محبت خودش را به همه نشان بدهد.
شروع دوباره 🌸
روزها آرام می گذشت. سرم به خانه و زندگی هم گرم بود همین که بچهها در کنارم بودند احساس خوشبختی میکردم چیز دیگری از زندگی نمی خواستم.
بابای مهران و کارگرهای شرکت نفت از شاه بدشان میآمد آبادان در دست انگلیسی ها و خارجی ها بود آنها در بهترین محله ها و خانه ها زندگی می کردند و برای خودشان آقایی میکردند.
بعد از انقلاب من و بچه ها طرفدار انقلاب و امام شدیم وقتی آدم پَستی مثل شاه که خیلی از جوانهای مخالفش را شکنجه کرده بود از کشور رفت و یک سید نورانی مثل امام رهبر ما شد چرا ما از او حمایت نکنیم.
من مرتب می نشستم و به سخنرانی های امام گوش می کردم انگار از زبان ما حرف می زد و درد دل ما را میگفت.
وقتی شنیدم چه بلاهایی سر خانواده رضایی آوردن و ساواک چگونه مخالفان شاه را شکنجه کرده بود تمام وجودم نفرت شد.
از بچگی که کربلا رفتم و گودال قتلگاه را دیدم همیشه پیش خودم می گفتم اگر من زمان امام حسین زنده بودم حتما امام حسین و حضرت زینب را یاری می کردم.
ولی هیچ وقت پیش یزید که طلا و جواهر داشت و مردم را با پول می خرید نمیرفتم. با شروع انقلاب فرصتی پیش آمد که من و بچه هایم به سفر امام حسین به پیوندیم و من از این بابت خدا را شکر می کردم.
مهران در همه راهپیماییها شرکت میکرد ولی شرط کرد که اگر دخترها میخواهند راهپیمایی بیایند باید چادر بپوشند زینب دو سال قبل از انقلاب با حجاب شده بود اما مینا و مهری و شهلا هنوز حجاب نداشتند.
من دوتا از چادرهای خودم را برای مینا و کوتاه کردم همه ما با هم به تظاهرات می رفتیم شهرام را هم با خودمان می بردیم خانه ما نزدیک مسجد قدس بود مردم آنجا جمع میشدند و راهپیمایی از آنجا شروع می شد.
مینا و زینب در راهپیمایی مراقب شهرام بودند زینب دختر بی تفاوتی نبود با اینکه از همه دخترها کوچک تر بود در هر کاری کمک میکرد.
ما در همه راهپیمایی های زمان انقلاب شرکت میکردیم زندگی ما شکل دیگری شده بود تا انقلاب نبود سرمان در زندگی خودمان بود ولی بعد از انقلاب نسبت به همه چیز احساس مسئولیت داشتیم.
مسجد قدس پایگاه فعالیت بچهها شده بود دخترها نماز های شان را در مسجد می خواندند مخصوصاً در ماه رمضان آنها نماز مغرب و عشا را به جماعت میخواندند و بعد به خانه می آمدند من در ماه رمضان سفره افطار را آماده میکردم و منتظر می نشستم تا بچهها برای افطار از راه برسند مهران شب و روز در مسجد بود و در همان جا زندگی می کرد. به بچه هایم افتخار می کردم🌹
.....
#ادامه_دارد
@samanefin
👆👆👆
#فرهنگی
📣📣📣دوستان #کپی و فوروارد فقط با ذکر نام کانال امکان پذیر هست✅✅✅
#مسابقه #مسابقه #مسابقه
#سوال_دوم
👈 باتوجه به مطالب کانال بگویید
جدای از کلیشه ها و تعصبات باید .......تحقیق کرد تا به.............رسید .آنگاه ........تصمیم گرفت و اقدام کرد ؟
ارسال پاسخ ها تا فرداشب ساعت ۲۴به 👇👇
@Labbik_Ya_hussain
🌹شیخ رجبعلی خیاط میفرمود
بطری وقتی پر است و میخواهی
خالی اش کنی، خمش میکنی ...
هر چه خم شود خالی تر میشود؛
اگر کاملا رو به زمین گرفته شود
سریع تر خالی میشود ...
دل آدم هم همین طور است؛
گاهی وقتها پر میشود از غم، غصه،
از حرفها و طعنههای دیگران ...
قرآن میگوید :
"هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها؛
خم شو و به خاک بیفت؛
"این نسخهای است که خداوند برای
پیامبرش پیچیده است"
@samanefin
┄┅═✧☘️🌸☘️✧═┅┄