هدایت شده از پایگاه بسیج حنانه
.
#اشتباه_بزرگ
✍اشتباه بزرگ شیعیان در سال ۶۰ و ۶۱ هجری ، این نبود که در مقابل سپاه امام حسینعلیهالسلام ایستادند و اینکه در سپاه ابنزیاد و پسر سعد بن ابی وقاص حضور داشتند ...
در تاریخ نیامده است که از شیعیان واقعی و مشهور اهل بصیرت ،کسی در جنگ علیه امام حسین علیه السلام شرکت کرده باشد.
اما اما اما ... اشتباه بزرگ و غیرقابل جبران شیعیان این بود که " #نماینده امامشان را #نفهمیدند و #درک نکردند و #تنها گذاشتند"
با این عنوان که👈 مگر مسلم ابن عقیل معصوم است که به همه دستوراتش عمل کنیم؟
با این عنوان که👈 تو دستور مستقیم جهاد و ایستادن در مقابل دشمن را نداری!!
با این عنوان که👈 او جوان است و تجربه ندارد!!
با این عنوان که👈 ما منتظر میمانیم تا امام معصوم بیاید و آن گاه برای او جان خواهیم داد!!
*راست هم میگفتند ، جان میدادند*
اما قتلگاه "عین الورده" و توابین کجا ! و کربلای سیدالشهدا کجا..؟!
بانبودِ مختارها و هانیها .. ، و با ایجاد شک و شبههها و تحلیلات نادرست و القاء ترس از جنگ و تبعاتش در جامعهی آنروز ، نمایندهی امام را تنها گذاشتند و شد آنچه که میدانید ...
و قرنهاست عبرت نگرفتهایم !
هنوز میشنویم
مگر ولی فقیه معصوم است؟!
هنوز میشنویم که،
می مانیم تا امام زمان "عج "بیاید و برایش جان خواهیم داد ..
اهل کوفه نبودن یعنی : تا وقتی حسینعلیه السلام نیامده ، 👈مسلم ولی امر است .
تا بصیرت ...قرن ها باید رفت ؛ تا بصیرت ... حسین بن علی ها به مسلخ میروند.
«توابین» وقتی باید میآمدند،، نیامدند،، وقتی آمدند که کار از کار گذشته بود. آنها برای امام حسین علیه السلام جان فدا کردند ، اما جانفشانیشان به موقع نبود ؛ لذا اثر کارشان یک هزارم ِکار شهدای کربلا نبود .
اگر آنها همان جانفشانی را در زمان ورود حضرت مسلم انجام میدادند چه بسا "مسیر_تاریخ" عوض میشد .
👈این یعنی هر حرکتی در "زمان_خودش" چقدر اساسی ومهم است .
بیایید مانند توابین نباشیم؛
اماممان به ما احتیاج دارد ..
این قسمت از وصیتنامه حاج قاسم را که فراموش نکردهایم 👇👇
حضرت آیتالله خامنهای را
مظلوم و تنها میبینم.
او نیازمند همراهی شماست....
پس شاخص ما فقط " #ولایت_فقیه" است که ،
👈نه جلوتر برویم👈 و نه عقبتر.
«وَ اللَّازِم لَکُم لاحق»
و انشاءالله همهمان جزو لازمین این مسیر باشیم و وظیفهمان را #به_موقع انجام بدهیم.
#اللهم_احفظ_قائدنا 🌴
@GOOLLEYAS
بصیرت نیاز همیشگی
🌺❤️ بی تو هرگز❤️🌺 🇮🇷 #پارت پنجاه و ششم ✒دزدهای انگلیسی وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... با یه وجود
🌺❤️ بی تو هرگز❤️🌺
🇮🇷 #قسمت پنجاه و هفتم
✒تقصیر پدرم بود
این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صدای بلند خندید ...
- دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟
- کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم.
از جاش بلند شد ...
- تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه ...
نفس عمیقی کشیدم ...
- چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم!
و از اتاق خارج شدم.
برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها ...
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ... به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم ... از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه ...
حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولو شدم ...
- بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم ... اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ... وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام ... کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم ... توی مسیر حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم.
همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر میشد.
ادامه دارد...
@samanefin
👆👆👆
#فرهنگی
📣📣📣دوستان #کپی و فوروارد فقط با ذکر نام کانال امکان پذیر هست✅✅✅
🌺❤️ بی تو هرگز❤️🌺
🇮🇷 #قسمت پنجاه و نهم
✒هوای دلپذیر
برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها ... شیفت های من، از همه طولانی تر شد ... نه تنها طولانی ... پشت سر هم و فشرده ... فشار درس و کار به شدت شدید شده بود.
گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم ... از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم ... به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد.
سخت تر از همه، ماه رمضان از راه رسید. حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم ... عمل پشت عمل.
انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره، اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود...
از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم ... کل شب بیدار ... از شدت خستگی خوابم نمی برد ... بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک ... رفتم توی حیاط ... هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد ... توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد ... و با لبخند بهم سلام کرد ...
- امشب هم شیفت هستید؟
- بله ...
- واقعا هوای دلپذیری شده ...
با لبخند، بله دیگه ای گفتم ... و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره ... بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم ... اون هم سر چنین موضوعاتی ...
به نشانه ادب، سرم رو خم کردم ... اومدم برم که دوباره صدام کرد ...
- خانم حسینی ... من به شما علاقه مند شدم ... و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه ... می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم...
ادامه دارد...
@samanefin
👆👆👆
#فرهنگی
📣📣📣دوستان #کپی و فوروارد فقط با ذکر نام کانال امکان پذیر هست✅✅✅
🌺❤️ بی تو هرگز❤️🌺
🇮🇷 #قسمت پنجاه و هشتم
✒حس دوم
درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم ... باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران!
هر چند، حق داشتن ... نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن، گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد ... اونقدر قوی که ته دلم می لرزید ...
زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم ... اول که فکر کرد برای دیدار میام ... خیلی خوشحال شد ... اما وقتی فهمید برای همیشه است ... حالت صداش تغییر کرد ... توضیح برام سخت بود.
- چرا مادر؟ ... اتفاقی افتاده؟
- اتفاق که نمیشه گفت ... اما شرایط برای من مناسب نیست ... منم تصمیم گرفتم برگردم ... خدا برای من، شیرین تر از خرماست!
- اما علی که گفت...
پریدم وسط حرفش ... بغض گلوم رو گرفت:
- من نمی دونم چرا بابا گفت بیام ... فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم ... بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم ... گریه ام گرفت ... مامان نمی دونی چی کشیدم ... من، تک و تنها ... له شدم!
توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم ... دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست ... چه می کنم ... و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم...
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم ...
- چطور تونستی بگی تک و تنها ... اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ ... فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟
غرق در افکار مختلف ... داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد ... دکتر دایسون ... رئیس تیم جراحی عمومی بود ... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه ... دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده ...
برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد ... اما یه چیزی ته دلم می گفت ... اینقدر خوشحال نباش ... همه چیز به این راحتی تموم نمیشه ...و حق با حس دوم بود.
ادامه دارد...
@samanefin
👆👆👆
#فرهنگی
📣📣📣دوستان #کپی و فوروارد فقط با ذکر نام کانال امکان پذیر هست✅✅✅
🌺❤️ بی تو هرگز❤️🌺
🇮🇷 #قسمت_شصتم
✒خانواده
برای چند لحظه واقعا بریدم ...
- خدایا، بهم رحم کن ... حالا جوابش رو چی بدم؟
توی این دو سال، دکتر دایسون ... جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد ... از طرفی هم، ارشد من ... و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود ... و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده ...
- دکتر حسینی ... مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما... کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت ... پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده ... نه رئیس تیم جراحی...
چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه ...
- دکتر دایسون ... من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی ... احترام زیادی قائلم ... علی الخصوص که بیان کردید ... این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه... اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم ... و روابطی که اینجا وجود داره ... بین ما تعریفی نداره ... اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن ... حتی بچه دار بشن ... و این رفتارها هم طبیعی باشه ... ولی بین مردم من، نه ... ما برای خانواده حرمت قائلیم ... و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم... با کمال احترامی که برای شما قائلم ... پاسخ من منفیه...
این رو گفتم و سریع از اونجا دور شدم ... در حالی که ته دلم... از صمیم قلب به خدا التماس می کردم ... یه بلای جدید سرم نیاد ...
ادامه دارد...
@samanefin
👆👆👆
#فرهنگی
📣📣📣دوستان #کپی و فوروارد فقط با ذکر نام کانال امکان پذیر هست✅✅✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
قرائت همگانى حديث كساء
در روز مباهله ٢٤ ذى الحجه (٢٤مرداد)
با توسل به پنج تن آل عبا
به نيت تعجيل در فرج
حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف
عزيزانتان را به اين رويداد دعوت نماييد.
اللهم عجل لولیک الفرج🌺🌺🌺
@samanefin
🌺روز بيست و پنجم ماه ذى الحجّه، روزى است كه سوره «هل اتى» در آن روز نازل شد.(1)
♦️۲۵ ذی الحجه به عنوان روز خانواده در تقویم رسمی کشور درج شده است
♦️علت انتخاب این روز شأن نزول آیه «هل اتی» در سوره الانسان که راجع به خانواده و استحکام پایههای آن است، عنوان شده است.
♦️در این روز سوره هل اتی در شأن اهل البیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حضرات امیرالمومنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) نازل شده است. این مهم بعد از سه روز روزه آنان و اعطای افطارشان به مسکین و یتیم و اسیربود که آن طعام بهشتی نازل شد.
♦️امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن کاسه ای که طعام از بهشت آوردند و آن بزرگواران میل کردند نزد ماست وحضرت صاحب الامر(علیه السلام) آن را ظاهر خواهد کرد و طعام بهشتی از آن تناول خواهند فرمود.
♦️در شأن نزول اين سوره جمع زيادى از علماى شيعه و سنّى نقل كرده اند كه امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)بيمار شدند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عيادتشان آمد و به على(عليه السلام) فرمود: چه خوب است براى شفاى آنان نذرى كنى.
♦️حضرت على(عليه السلام) و حضرت فاطمه(عليها السلام) و فضّه براى شفاى آنان سه روز روزه نذر كردند.
♦️وقتى كه حسنين(عليهما السلام) شفا يافتند، آنان براى اداى نذر روزه گرفتند - و مطابق برخى از روايات حسنين(عليهما السلام) نيز روزه گرفتند ـ در حالى كه از نظر موادّ غذايى در زحمت بودند. به هنگام افطار كه مقدارى نان را براى افطار آماده كرده بودند، صداى مسكينى را شنيدند كه تقاضاى كمك داشت.
♦️على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) و فضّه و حسن و حسين(عليهما السلام) نان خود را به آن مسكين دادند و خود در آن شب جز آب ننوشيدند.
غروب فردا نيز به هنگام افطار يتيمى اظهار نياز كرد و بار ديگر جريان شب گذشته تكرار شد و آنان با مقدارى آب افطار كردند.
♦️روز سوم نيز به هنگام غروب اسيرى به در خانه آنان آمد و آن خانواده كرامت و بزرگوارى و ايثار، از سهم نان خود گذشتند و آن را به اسير دادند.
♦️فردا على(عليه السلام) دست حسن و حسين را گرفت و خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد، چشم پيامبر به بچّه ها افتاد كه از شدّت گرسنگى مى لرزيدند; علّت را جويا شد و على(عليه السلام) ماجرا را تعريف كرد. پيامبر(صلى الله عليه وآله)ناراحت شد و با هم به منزل حضرت زهرا(عليها السلام) آمدند، در اين حال جبرئيل فرود آمد و سوره هل أتى (انسان) را از جانب خداوند آورد. در اين سوره از ايثار توأم با اخلاص اهل بيت(عليهم السلام) به عظمت و بزرگى زياد ياد شده است.(2)
♦️براى اين روز اعمالى ذكر شده است:
1ـ مرحوم «سيّد بن طاووس» از «شيخ مفيد» نقل مى كند كه مستحب است در چنين روزى روزه بگيرند، زيرا در چنين روزى خداوند فضيلت و برترى اهل بيت رسول خدا را آشكار ساخت.(3)
2ـ در شب بيست و پنجم و روز بيست و پنجم براى تأسّى به آن بزرگواران انفاق و اطعام و صدقه دادن به فقرا مناسب است.(4)
3ـ مناسب است در اين روز غسل زيارت انجام دهند و ائمّه(عليهم السلام) را زيارت كنند مخصوصاً خواندن زيارت جامعه در اين روز مناسب است.(5)
📚منابع:
1. اقبال صفحه 529.
2. براى آگاهى بيشتر و تفسير آيات موردنظر به تفسير نمونه، جلد 25، صفحه 343 به بعد (ذيل تفسير سوره انسان) مراجعه كنيد.
3. اقبال، صفحه 529.
4. همان مدرك.
5. زادالمعاد، صفحه 368.
@samanefin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺۲۵ ذی الحجه، روز خانواده
♦️ کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند.
@samanefin
تصویری
خانواده
AUD-20200813-WA0022.m4a
6.08M
پیام مسئول محترم معاونت سیاسی بسیج، دکتر حبیب زاده
https://eitaa.com/joinchat/238944308Cdc21cfeb94
222.8K
پیام فرماندهی سپاه صاحب الزمان
https://eitaa.com/joinchat/238944308Cdc21cfeb94
1.37M
بررسی سند راهبردی ایران و چین
https://eitaa.com/joinchat/238944308Cdc21cfeb94