🟤رمان امنیتی
#کلنا_قاسم
⭕️قسمت دهم
تمام توانم را در دست راستم جمع میکنم تا با همان ضربهی اول کارش را بسازم و مجبور به درگیری و زد و خورد نشوم. سایهاش روی زمین نقش میبندد و بعد پای راستش را جلو میگذارد و میخواهد به این سمت ستون بیاید که ناگهان صدای همکارش او را از حرکت متوقف میکند:
-سمير، انظر هنا...
به لطف سالها فعالیت برون مرزی در امارات، حالا زبان آنها را خیلی خوب متوجه میشوم، از همکارش که سمیر نام دارد میخواهد تا به سمت کسی که از پلههای اضطراری خودش را به این طبقه رسانده برود.
نفسم را بدون هیچ تولید صدایی از سینه خارج میکنم و سعی میکنم تا با حفظ آرامش بتوانم متوجه نفری شوم که برای این دو مامور انقدر مهم و عزیز است.
گوشهایم را تیز میکنم و میشنوم که سمیر نیز شبیه همکارش با غریبهای که به طور غیر معقول وارد این طبقه شده سلام و علیک گرمی میکند و بعد از یک احوال پرسی کوتاه اسمی را به روی زبان جاری میکند که شاخکهایم را تکان میدهد. او میگوید:
-هل أنت راضٍ عن استقبالنا يا (تایلور)؟
تایلور؟ خدای من... یعنی سوژه ما تصمیم گرفته تا از راه اضطراری پا به این طبقه بگذارد؟ باید اعتراف کنم که او با این حرکت حسابی شگفت زدهام کرد.
به جای تمرکز روی جملاتی که بین ماموران به احتمال زیاد تحت کنترل موساد، فورا تلفنم را از جیب شلوارم بیرون میکشم و با خط امن پیام ورود تیلور را به طبقهی صد و هفده ارسال میکنم.
نگاه دوبارهای به دور و اطراف میاندازم، جایی بهتر از پشت همین ستون بزرگ برای ایستادن من در اینجا نیست. اصلا برای سرک کشیدن عجله نمیکنم، خیلی خوب میدانم فردی که برای آمدن به این طبقه از تمامی تکنیکهای ضد تعقیب استفاده کرده، قطعا ممکن است به دفعات پشت سرش را نگاه کند.
ششهایم پر و خالی میشوند تا شاید با تزریق اکسیژن بیشتر به بدنم، بتوانم از شدت استرسی که دارم کم کنم. سرک کشیدن از ستون ممکن است برایم خیلی گران تمام شود، پس چارهی دیگری ندارم. سرم را به ستون تکیه میدهم و چشمهایم را میبندم تا روی گوشهایم به جای تمام حواس دیگرم متمرکز شوم.
صدای قدمهایش را میشنوم... تق، تق، تق... سعی میکنم در این پس این سیاهی به وجود آمده در پشت پلکهایم، بهتر و دقیقتر بشنوم. صدای قدمهایش متوقف میشود. نفس کوتاهی میکشم، باید تصمیم بگیرم و بهترین کار را انجام دهم.
نمیتوانم به سی و هشت باری که صدای قدمهایش را شنیدهام اکتفا کنم. اتاقها آنقدر با هم فاصله ندارند که بتوانم با تعداد قدمهای سوژه مقصدش را حدس بزنم. در میان اضطرابی که من را دلپیچه انداخته، موضوع مهمی را به خاطر میآورم. موضوعی که در چنین شرایطی برایم مثل داشتن چراغی در دل تاریکی شب است. به یاد یکی از اساتید دوران آموزشم میافتم که به نقل از روزهای جنگ تعریف میکرد ک هر گاه برای عملیات شناسایی به دل خاک عراق میزدند، با خلوص نیت آیهی شریفهی وجعلنا را زیر لب زمزمه میکردند و از چشم دشمن دور میماندند.
ناخودآگاه لبخندی میزنم و این آیه را زمزمه میکنم، سپس کمی به آن طرف ستون سرک میکشم و به سوژه نگه میکنم که جلوی اتاق سی صد و سیزده ایستاده و صاف به سمت نگاه میکند.
علیرضا سکاکی
@RomanAmniyati
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاریخ جاسوسی در ایران
کمپانی هند شرقی آیک و انواع جاسوسی در دیدگاه سون تزو
#تاریخ_جاسوسی_درایران
38.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕵♂جاسوسان مشهور
این قسمت: گای-برجنس
#جاسوسان_مشهور
🟤جزئیات ۵ بار استعفای ظریف در سالهای ۹۲ تا ۱۴۰۰
آقای محمدجواد ظریف در بخشی از کتاب خاطراتش با عنوان پایاب شکیبایی جزییات ۵ بار استعفای خود در سالها ۹۲ تا ۱۴۰۰ را روایت کرده است! این بخش از کتاب را در ادامه میخوانید:
«نخستینبار که تا مرز کنارهگیری پیش رفتم، در سفر نخست آقای رئیسجمهور به نیویورک در سال ۱۳۹۲ بود. برخی مشاورین آقای رئیسجمهور بدون هماهنگی تلاش کرده بودند نشست وزرای خارجۀ پنج به اضافه یک و ایران را به نشست سران تبدیل کنند.
دومین بار طرحی پیرامون کمیته نیازهای هسته ای کشور بدون هماهنگی با وزارت امور خارجه برای زمامداران کشور فرستاده شده بود، که گفتگوها را پیشاپیش محکوم به شکست میکرد.
سومین نوبت به دنبال شکایت از بی توجهی سایر وزارتخانهها به بایستههای بنیادین سیاست خارجی و به ویژه در ارتباط با ناهماهنگی در پیوندهای با روسیه بود که انجام وظیفۀ وزیر امور خارجه را برهم ریخته بود. ناگفته نماند که وزارت امور خارجه برای دفاع از پیوندها با روسیه وارد شده بود.
نوبت دیگر، بر سر ِ سفر بشار اسد در اسفندماه ۱۳۹۷ بود.
کنارهگیری بعدی مربوط به فعالیتهای دیپلماتیک ما برای شکست دادن تلاش آمریکا برای بازگرداندن قطعنامه های شورای امنیت در برابر ایران در تابستان و پاییز ۱۳۹۹ بود. آقای پوتین یک پیشنهاد مطرح کرده بود که به نظر وزارت امور خارجه میبایست با روش دیپلماتیک با آن برخورد میشد.
در شورای عالی امنیت ملی و در دولت با لحنی تند مخالفت کردند، که توهین به وزارت و وزیر امور خارجه بود. پس از آن تقاضا کردم از حضور در هیأت دولت معاف شوم، که موافقت نشد.
آقای ظریف دقایقی قبل هم اعلام کرد که از معاونت راهبردی دولت اقای پزشکیان استعفا داده است!