eitaa logo
بصیرتی
153 دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
15.7هزار ویدیو
45 فایل
☘️بسم الله الرحمن الرحیم☘️ ملاک انقلابی بودن، تقوا، شجاعت، بصیرت و صراحت است. امام خامنه ای سلام الله علیها @sarbazeahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
میگن در عرض ۲۰ دقیقه از تمام عرض عراق عبور میکنه و وارد ایران میشه
بعداز این عملیات یه سفر کاری ترکیه و آلمان براش پیش میاد که با فرمانده عملیات نیروی هوایی میره مسافرت
اونجا ظاهرا برای دیدار با دلالان تامین قطعات جنگنده دیدار داشتن
ظاهرا یکی از منافقین که قبلا از نیروی هوایی اخراج شده بود،تلفنی با اسکندری تماس میگیره
حفاظت نیروی هوایی هم براش داستان درست میکنه که تو با منافقین ارتباط داری
چندسال بنده خدا رو از نیروی هوایی اخراج کردن تا سال ۷۲ که دادگاه متوجه میشه اصلا اسکندری کاره ای نبوده و برمیگرده نیروی هوایی و بعدشم بازنشسته اش میکنن و سال ۸۰ هم سوار بر پراید تو کرج با خاور تصادف میکنه و از دنیا میره
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از شاهکارای این خلبان
🟤شهید مطهری و روایتی از ۴ ایمان امام! آیت‌الله شهید مطهری در دوران حضور در نوفلوشاتو به دیدار ایشان رفت و روایت جالبی از این دیدار ارائه کرده است: دوستانی که در دوره قم بودند می‌دانند که من لااقل 12 سال در خدمت ایشان تحصیل کرده‌ام؛ باز در سفری که به پاریس رفتم چیزهایی از روحیه این مرد کشف کردم که نه تنها بر ایمان من بلکه بر حیرت من افزود. وقتی که برگشتم رفقا پرسیدند چه دیدی؟ گفتم چهارتا «امَنَ» دیدم: «امَنَ بِهَدَفِهِ» به هدفش ایمان دارد. دنیا جمع بشوند نمیتوانند او را از هدفش منحرف کنند. «امَنَ بِسَبیلِهِ» به راهی که برای هدف خودش انتخاب کرده ایمان دارد، امکان ندارد او را از این راه منصرف کرد؛ شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راه خودش داشت. و «امَنَ بِقَوْمهِ». من دیدم در همه رفقا و دوستانی که من سراغ دارم احدی به اندازه ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. افرادی به ایشان میگویند کمی آرامتر، مردم سرد میشوند، مردم از پا درمیآیند. میگوید مردم این طور نیستند که شما میگویید، من مردم را از شما بهتر می‌شناسم. از همه بالاتر: «امَنَ بِرَبِّهِ». در جلسه خصوصی ایشان به من گفت: «فلانی این ما نیستیم [که این نهضت را ایجاد کردهایم،] من دست خدا را حس میکنم.» آدمی که دست خدا و عنایت خدا را حس میکند و در راه خدا قدم برداشته، مصداق آن اصل قرآنی است: انْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکمْ تو اول یک قدم به طرف خدا بردار، خدا به تو عنایت می‌کند. آیه دیگر: انَّهُمْ فِتْیةٌ امَنوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًی. وَ رَبَطْنا عَلی قُلوبِهِمْ اذْ قاموا. راجع به اصحاب کهف می‌گوید جوانمردانی بودند، به پروردگارشان ایمان آوردند، اعتماد و تکیه کردند، خدا هم بر بینش آنها افزود. آنها برای خدا قیام کردند، ما هم دل آنها را محکم کردیم. این را من در این مرد می‌بینم. برای خدا قیام کرده و خدای متعال یک قلب قوی به این مرد داده که اصلا تزلزل، ترس، بیم در این دل راه ندارد. اطبای فرانسه اخیرا قلب این پیرمرد 78 ساله را- که پانزده سال است حداقل دچار جنگ اعصاب است و جوانی آنچنان برومند را در یک سال و نیم پیش از دست داده- معاینه کردند گفتند قلب جوان بیست ساله است. آینده انقلاب اسلامی، صص51-50.
تقریظ آیت‌الله شهید مطهری بر کتاب "مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان" با ترجمه و تحشیه آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در روزهای ۴۸/۵/۲۷ الی ۴۸/۶/۱، این کتاب که از سوی مؤلف و مترجم اهدا شده است، در مشهد مطالعه شد. بسیار کتاب مفید و لازمی است و در موضوعاتی مانند این موضوع زیاد باید نوشته و به همین خوبی باید تجزیه و تحلیل بشود جزاه‌ الله عن الاسلام و المسلمین خیر الجزاء. مرتضی مطهری۴۸/۶/۱.
🟤زندگی بر دهانه آتشفشان در ستایش انقلاب اسلامی استاد شهید ، شاگرد برجسته آیات بروجردی، علامه طباطبایی و امام خمینی است. عقبه مطالعات حوزوی او به اندازه ای هست که هیچ کس را یارای آن نباشد که او را از سرآمدان علمای معاصر حوزه قم نشناسد. مطهری یک حقیقت است؛ حقیقتی انکارناشدنی و البته همچنان ناشناخته. شهید مطهری هنوز و همچنان مسئله جامعه ایرانی است؛ شناخت سلوک سیاسی و مشرب علمی او، همچنان گره گشاست و تکثیر و تکرار مطهری، همچنان خلأ راهبردی حوزه علمیه در عصر استقرار است. مطهری گرچه به فلسفه دانی و فقاهت و قلم و خطابه و روزآمدی و انقلابی گری و نوگرایی مشهور است اما هنوز ابعاد ناشناخته ای از زندگانی او وجود دارد که استفاده کامل از برکت وجودی وی در گرو دستیابی بدان است. شهید مطهری در نیمه دوم دهه 30 و در دوران زعامت آیت الله بروجردی، همپای برخی استادانش و همراه با بعضی هم طرازانش، بر طرح متمرکز بود. طرحی که بعد از مدت ها هم اندیشی نخبگان و بزرگان حوزه قم، به نتیجه رسید و تنها یک قدم مانده به اجرا، در اتفاقی تلخ و باورناپذیر، تأییدیه اولیه زعیم قم را از دست داد و ناگزیر همه رشته ها به چشم برهم زدنی پنبه شد و به تاریخ پیوست! شکست طرح تحول حوزه در دهه 30 ریشه در دو عامل اصلی داشت؛ 1- کهنه اندیش و ایستایی که هر تغییری را دشمن دیانت و روحانیت تلقی می کردند و این طرح را عامل برهم خوردن روزگار عافیت می پنداشتند. همینان مهم ترین جریان مخالف در مقابل بعض اصلاحات حوزوی آقای بروجردی در قم و نجف بودند. 2- معدود اطرافیان و بعض اعضای بیت آیت الله بروجردی که مع الاسف علاوه بر کج اندیشی، آلوده به هم بودند! همین جماعت ایضا زمینه تحریک و سرکوب فدائیان و فاصله گرفتن برخی فضلای وقت از بیت آقای بروجردی(خاصه امثال امام خمینی و مطهری و بهجت و...) را فراهم کردند. شکست اصلاحات حوزه علاوه بر آنکه زمینه روزآمدی و تحول ساختاری نهاد روحانیت را از بین برد، کناره گیری امام از بیت آقای بروجردی، قهر آقا مرتضای حائری از قم و کوچ مرتضی مطهری به تهران را در پی داشت! در واقع با این اتفاق تلخ، سه نسل مؤثر از حوزویان از نقش آفرینی جدی در تحولات حوزه، برکنار ماندند. زندگانی مرحوم مطهری در بدو ورود به تهران، با تلخی های فراوانی همراه بود؛ شاید مرور آن مقطع، تسکینی باشد برای طلاب مجاهدی که این روزها با سختی معیشتی به مجاهده علمی مشغولند. مطهری اما آبدیده بود، صبر کرد، تلاش کرد و دوام آورد. او در مدتی نه چندان طولانی با محیط جدید خود را وفق داد بدون آنکه رنگ محیط به خود بگیرد. دوران تأثیرگذاری مجتهد اراده مند قم در تهران آغاز شد؛ او در دانشگاه تدریس داشت اما برخلاف برخی علمای تهران، به درس و بحث بسنده نکرد و این بود که به مرور از محافل مذهبی مانند گرفته تا مجامع روشنفکری مانند انجمن های اسلامی معلمان و مهندسان و حسینیه ارشاد، رد پایش پیدا شد. روح حقیقت طلب مطهری موجب شد پرسش های تازه را به معارف دین عرضه کند و با استنطاق از منابع دینی، پاسخ های عمیق، اجتهادی و روزآمد را به مخاطب ارائه دهد و همین روند بود که بر محبوبیت و تأثیرگذاری جدی او در پایتخت افزود. در کنار برداشت های اجتهادی و تعامل گسترده با طیف های مختلف فکری، شاخصه مهم مطهری اما، فاصله گذاری عقیدتی و فکری او با پیروان مکاتب انحرافی و نحله های التاقاطی بود. مطهری گرچه به اقتضای تکلیف با همگان نشست و برخاست داشت (که البته ممکن است در تحلیل های پسینی نقدهایی نیز بدان وارد باشد)، اما هم مطهری و هم همنشینان او خوب می دانستند که نمی توان در او طمع کرد. این است که مطهری گرچه از تاسیس متاع تا تشکیل حسینیه ارشاد، با امثال بازرگان و سحابی و دیگران همنشین بود اما هرگز هضم نشد و هیچ کس نتوانست او را مصادره کند. او خودش بود! چنانکه همنشینی با امثال هم نتوانست طهارت سیاسی او را به ننگ و عار درباری بودن بیالاید.
🟤زندگی بر دهانه آتشفشان در ستایش انقلاب اسلامی تنها بازخوانی محققانه سلوک سیاسی-اجتماعی مطهری است که از تصویرسازی های تحریف شده در مورد مطهری پیش گیری خواهد کرد. چه اینکه این روزها تلاش هایی صورت گرفته برای مصادره یا تحریف مطهری؛ نمونه اگر بخواهید خاطرات (همان ) که توسط و با پول بیت المال مسلمین در داخل چاپ شد و در آن مطهری را تلویحا درباری نامیدند و بلکه درباری شدن امثال نصر(که پدرش درباری بود) را به توصیه او دانستند! یا چنان که در مهرنامه و سیاست نامه خواست تصویری و به سان از مطهری ارائه دهد و او را که اسوه انقلابیون بود، در مقابل آنان جا بزند! برداشت های آکنده از زمان پریشی و تحریف، چونان که در یادداشت های پراکنده امثال می بینیم نیز نسبت روشنی با حقیقت مطهری ندارد و لذا تلاش نافرجام دوستانش در برای جا زدن مطهری در زمره حلقه ، نیز ناروا و بیراه است(چه اینکه جناب جعفریان خود بهتر می داند مطهری با کدامین انگیزه و با کدامین شرط و شروط که همه در خدمت به سربازان نهضت امام بود، حضور موقت در دارالتبلیغ را پذیرفت) مطهری اما برخلاف بافته های اغیار، نه چونان شریعتی و بازرگان التقاطی است و نه آنچنان که نصر و سایر درباریان به دروغ در پی القای آنند، درباری است! و نه آنچنان که آرزومندند و تلاش مذبوحانه شان را در این جهت بکار بسته اند، اعتدالی است! اسوه های اعتدالی ها نه امثال مطهری که به حق کسانی مانند است. کسی که از ابتدای نهضت امام تا پایان، سیاست یک به نعل و یکی به میخ را در پیش گرفته بود و آنچنان می نمایاند که نبود و آنچنان بود که نمی نمود! همین است که شریعتمداری و نهضت آزادی هر دو در آستانه پیروزی بر طبل تفرقه در صفوفق انقلابیون کوفتند و به بهانه حفظ قانون اساسی مشروطه، آخرین تلاش ها را برای حفظ سلطنت و شاه به کار بستند! مطهری صریح بود، گرچه در ترویج حق، راه تعامل را نمی بست و با پیروان مکاتب باطل گاه ساعتها وقت گرنمایه به گفت و گو خرج می نمود اما، او کسی نبود که پیشه کند و به اقتضای منافع شخصی یا باندی، از حق گویی کوتاه بیاید. این بود که در کارنامه مطهری، همواره مواجهه های جدی با جریان های فکری مختلف را می بینیم؛ گاه با پورداوود(از بانیان باستان گرایی در دوران جدید) سینه به سینه می شد، گاه دست رد بر سینه مجاهدین می کوفت، گاه در دل دانشگاه تهران با و به محاجه می نشست، گاه شلاق بیداری بر فرق فرقان بدلی می زد و گاهی دیگر به زهدفروشی و انحراف آشکار امثال خرده می گرفت. مخالفت با (معلم پرشور خراسانی که خود مطهری در مشهوریتش نقش اساسی داشت) را اگر تکلیف می دانست، دریغ نمی کرد؛ حتی اگر طرفداران متعصب شریعتی تا مرز دشمنی با او پیش بروند. بازرگان و نهضت آزادی اما، پیچیده ترین جریانی بود که مطهری در آخرین روزهای زندگانی در تدارک جدا کردن راهش از آنها بود. همو البته در بدو ورود امام به تهران و در جابجا کردن محل سکونت امام، سیلی های سختی به فرزندان معنوی نهضت آزادی زده بود اما فرزندان فکری شریعتی فرصت برای تمام کردن این پروژه دشوار را به او ندادند و مطهری آخرین برگ دفتر عمرش را به خط خون امضا کرد. مطهری نه ربطی به درباری ها دارد، نه رابطه ای با التقاطی ها دارد، نه نسبتی با اعتدالی ها! مطهری مطهر است و این است که او را به حق باید اسوه دانست. اسوه ای که علی رغم تأکید امام بر آثار نابش، و علی رغم تصریحات رهبری حکیم انقلاب اسلامی، هنوز که هنوز است در زادگاه فکری خویش (حوزه مقدسه) گمنام و غریب است. شاید بتوان برای قصور و تقصیر برخی متولیان حوزوی در چهار دهه گذشته در محجوریت آثار این شهید در حوزه، توجیهی آورد اما حتما هرگز نمی توان از قصور و تقصیر جریان انقلابی حوزه در بازخوانی مشرب فکری و سلوک سیاسی شهید مطهری، به آسانی درگذشت. روزگار غربت این روزهای جریان انقلابی حوزه، حاصل بی مهری به اسوه هایی است که بازخوانی زندگانی شان، چونان شمشیری بران، و را یکجا کنار خواهد زد و شعار انقلاب اسلامی و آرمان و منویات رهبری را به عینیت نزدیک تر خواهد کرد. این روزهای بیش از هر زمان دیگری به مطهری نیازمندیم؛ آنکه به حق و پرچمدار و نماد است.
🟤روایت از شاخصه های عالم دینی در نگاه آیت الله العظمی داستانى را من خيلى سابق از يكى از علماى قم شنيدم. در ميان علما و گذشته در اين صد سال اخير، مرحوم ميرزاى شيرازى (ميرزاى بزرگ، مرحوم حاج ميرزا محمدحسن، همانكه را تحريم كرد) از كسانى است كه در علم و در عقل و در تقوا تقريباً در طراز اول است، و مخصوصاً در صفا و معنويت شايد در طبقه مراجع كسى به حد او نرسيده يا كمتر رسيده است، و ظاهرش هم هيچ نشان نمى داد، خيلى مرد عجيبى بوده است. در يكى از شهرستانها يك ملايى بوده است، بعضى از دوستان ميرزا گفته بودند ما نامهاى خدمت ايشان نوشتيم و از ايشان تأييد خواستيم كه اين آقا در اين شهرستان هست؛ مرتب نامه به ايشان نوشتيم كه فلان شخص در اين شهر مردى است خيلى عالم، در اين حد عالم است، است و خيلى هم باتقوا، شما ايشان را تأييد كنيد، مثلًا اجازه به ايشان بدهيد. مى گويد: ما نامه نوشتيم، ميرزا جواب نداد. بار ديگر نامه مىنويسد، باز تعريف مىكند كه اين مردى است بسيار عالم و باتقوا، هم علمش را تأييد مى كند و هم تقوايش را. باز ميرزا جواب نداد. تا بالاخره آن كسى كه اينهمه او را تأييد مى كرده بلند مى شود مى رود سامره كه چرا ميرزا جواب نداد، آيا به حرف ما اعتماد نكرد؟ رفت و گفت: آقا! چرا ما هر چه براى اين آقا تأييد خواستيم شما تأييد نكرديد، چرا نامه هاى ما را جواب نداديد، آيا حرف ما را قبول نداريد كه او مرد عالم و باتقوايى است؟ [میرزای شیرازی] فرمود: چرا، همه حرفهاى شما را قبول كردم. پس چرا شما تأييد نكرديد؟ فرمود: تو همواره در نامه هايت نوشتى كه اين چقدر عالم است و چقدر باتقواست، در يك نامه ات ننوشتى كه در چه حدى است؟ براى ملّا٬ علم و تقوا كافى نيست، عقل و فكر و دورانديشى و هوشيارى و ادراك شرايط زمانِ خودش و شناختن مردم، اينها خودش ركن اساسى است. خيلى هم عالم و باتقوا باشد اما يك آدم ، نتيجه چيست؟ مىشود، يعنى ابزارى از اسلام در دست ضداسلام ها، ابزارى از علم و تقوا در دست فاسق و فاجرها؛ فايدهاش چيست؟ تو هيچ اسمى از آن مسأله عمده نبرده بودى. من نمى توانم كسى را فقط به دليل علم و تقوا تأييد كنم درصورتىكه براى من محرز نيست كه از نظر عقل و تدبير و هوشيارى و درك شرايط زمان و درك و شناخت مردم در چه حدى است. بسيار خوب، آدم عالم و باتقوا براى خودش آدم خوبى است، اما من نمى توانم مقدّرات اسلامى مردم را در دست كسى بدهم كه عقلش براى من محرز نيست. (مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج27، ص 498) حاشیه در عصر حاضر با پدیده مواجهیم که تمرکز خود را بر قرار داده اند و سوگمندانه٬ مهم ترین شاخصه مورد تاکیدشان٬ تسلط به اصطلاحات علمی است و کمتر به توانمندی و صلاحیت افراد در اداره مقدرات اسلام و لوازم آن توجه دارند. آنان با سلب مسؤولیت سیاسی/اجتماعی از خود٬ مرجعیت شیعه را از یک نهاد مقتدر و کارآمد به خرده جریانی کم اثر که صرفا جایگاه دانشی دارد٬ تقلیل داده اند. آنگونه که خواندید٬ سلف صالح ما٬ همواره در صلاحیت سنجی مجتهدان٬ به عقل و تدبیر و صلاحیت های مدیریتی فراتر از علم و تقوا٬ تاکید داشته اند. مساله ای که اگر اکنون مورد توجه قرار می گرفت٬ در پرهیز آنان از ریاست دینیه و عدم دعوت به خود و گریز از فعال کردن گسل های اختلاف و انشقاق٬ کفایت می نمود.