🟤اطلاعیه شماره ۳ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیرامون جنایت تروریستی رژیم صهیونیستی در به شهادت رساندن اسماعیل هنیه
بسم الله الرحمن الرحیم
بدنبال اقدام تروریستی رژیم جنایتکارانه صهیونیستی که منجر به به شهادت شهید والامقام دکتر اسماعیل هنیه رئیس مجاهد و شجاع دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی(حماس) و همراه ایشان گردید، باطلاع عموم ملت ایران می رساند؛
۱. این اقدام با طراحی و اجرای رژیم صهیونیستی و حمایت دولت جنایتکار آمریکا انجام شده است.
۲. با توجه به تحقیقات و بررسیهای بعمل آمده، این عملیات تروریستی با شلیک پرتابه کوتاه برد با سر جنگی حدود ۷ کیلوگرمی، همراه با انفجار شدید، از خارج محدوده استقراری اقامت میهمانان صورت گرفته است.
در پایان تاکید میشود ؛ خونخواهی شهید اسماعیل هنیه قطعی و رژیم ماجراجو و تروریست صهیونی پاسخ این جنایت را که مجازات سخت است را در زمان ، مکان و کیفیت مقتضی، قاطعانه دریافت خواهد کرد.
روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟤تاریخ جاسوسی در ایران
چگونگی تشکیل کشور فیلیپین و نحوه سرقت نامه ها و اسناد توسط انگلیسیها
🟤جنگ روانی، عامل عهدشکنی کوفیان
قسمت اول
پیش از واقعه عاشورا و پس از مرگ معاویه در سال 60 هجری، کوفه به عنوان مرکز تجمع بزرگان و دوستداران اهل بیت، بهترین مکان برای شکلگیری انقلابی بزرگ، و برپایی دوباره حکومت عدل علی(ع) بود.
در این شرایط، کوفه در سال 60 هجری تبدیل شد به بزرگترین معرکه جنگ_علنی و جنگ روانی میان دو جبهه حق و باطل.
اولین اقدام شیعیان جنبش نامهنگاری و دعوت از امام حسین(ع) بود که به گواهی تاریخ بیش از 17 هزار نامه به سوی امام روانه شد. زمانی که سفیر امام به کوفه آمد، شیعیان در مساجد خویش به نام امام خطبه خواندند، با سفیر امام بیعت کردند و امام را به پذیرفتن حکومت ایشان دعوت کردند. این اقدامات چنان هراسی را در دل امویانِ کوفه انداخت که با خبرچینیهای امثال «عمر ابن سعد» و «شمر ابن ذی الجوشن»، یزید حاکم کوفه را تغییر داد و ابن زیاد را برای مهار شیعیان و اجرای سیاست سرکوب، مأمورِ کوفه نمود.
در کوفه، شیعیان چنان آزادی عمل پیدا کرده بودند و بر اوضاع غلبه یافته بودند که عبیدالله مجبور شد با لباس مبدل به دارالاماره کوفه برود. اما بعد از اجرای سیاست سرکوب از سوی ابن زیاد، هواداران امام تسلیم نشدند و با طراحی نقشهای، متحدان «مسلم ابن عقیل» را به قبایل اطراف فرستادند تا از ایشان بیعت بگیرند. با این کار هم امنیت مسلم در مخفیگاه خویش در خانهی «هانی» حفظ شد و هم توجه دستگاه جاسوسی ابنزیاد به حومهی کوفه منحرف گردید.
این روشِ زعمای شیعه، خیلی سریع جواب داد و اکثر مردم کوفه هم به بیعت امام در آمدند و هم زنجیروار به یکدیگر متصل شدند تا در هنگام نیاز، متحدانه وارد میدان شوند. که بهترین نمونه آن محاصره برقآسای دارالاماره توسط بیشمار بیعتکننده و رزمنده، آمادهی نبرد به فرمان مُسلم بود.
در جبهه مقابل، «عبیدالله ابن زیاد» با بهره بردن از مشاوره «قاضی شریح»، «شبث ابن ربعی»، «عمر ابن سعید» و «شمر»، به طور کامل نسبت به جماعت کوفی شناخت پیدا کرده بود. وی در ابتدا خیلی محکم با سیاست سرکوب، کار خودش را آغاز کرد، ولی خیلی زود دانست که کوفه شهری است که سرنوشت هر رقابتی در آن از طریق جنگ روانی مشخص میشود. وی زمانی که «هانی» را به اسارت گرفت و سربازانش او را به شدت زخمی کردند، از نفوذ شخصیت شریح قاضی و تاثیرکلام او بر کوفیان بهره گرفت و خطر قبیله هانی را دفع نمود. گرچه میدانست که این خطر موقتا دفع شده، رسما در منبر مسجد کوفه شایعه حمله قریبالوقوع لشکر شام به کوفه را مطرح کرد. او کوفیان را از عظمت لشکر شام و بیرحمی آنان ترساند و از سوی دیگر ذهن مردم کوفه را به قحطی احتمالی جنگ، هتک حرمت نوامیس آنها و مسائل حاشیهای آن جلب کرد و همین سیاست آرام آرام ذهن مردم را در اشتغال به انقلاب اسلامیشان منحرف نمود.
اما آخرین تیرِ ترکش جبهه امام در کوفه، اعلام جهاد مُسلم در حمایت از هانی بود. او میخواست تا زمانی که کوفیان از هراسِ شایعهی کذبِ لشکرِ شام، شانه خالی نکردهاند، هانی را نجات داده و دارالاماره کوفه را تسخیر نماید و برای ورود امام آماده شوند.
ادامه دارد...
چقد خون دل خوردیم سر این طرح مزخرفی که برادران اهل کتاب نفوذی ریش دار یقه آخوندی پوش به ظاهر مسلمان میخواستن بکنن تو پاچه ملت
ولی من اگر بودم،یه پیگیری میکردم ببینم کیا بودن دنبال این طرح افتاده بودن میخواستن مثه جهودا شنبه رو تعطیل کنن
🟤فوری
حزب الله لبنان ساختمانی که محل تجمع فرماندهان ارتش اسرائیل و سربازان میدانی بودند را مورد هدف قرار داد.
منابع عبری: ۵تن از فرماندهان ارشد جبهه شمالی به همراه ۱۰ سرباز در آن مکان حضور داشتند
🟤معصومه آقاپور علیشاهی که به دلیل «عدم التزام عملی به اسلام» برای انتخابات مجلس، رد صلاحیت شده بود به معاون زنان و خانواده ریاستجمهوری منصوب شد!!
انقلاب عملی لازمه!
🟤رمان امنیتی
#کلنا_قاسم
⭕️قسمت سوم
سامان به سمت یکی از فرعیهایی در خیابان مجاهدین اسلام میرود که نزدیکترین مسیر به منزل سوژه است. ما در طول دو هفتهی اخیر با کمک ابزارهایی که داشتیم و همینطور جمع آوری اطلاعات میدانی و آشکار موفق شدیم شش مسیر برای رسیدن به محل سکونت سوژه پیدا کنیم و با سنجیدن موانع مختلف و مشکلات احتمالی که میتواند سد راهی برای فرار ما از مهلکه باشد، از بین این شش راه یکی را انتخاب کردیم.
مسیری که ما را درست همگام با سوژه تا درب منزلش همراهی میکند و بعد از انجام کار نیازی به دور زدن و یا پیچیدن در اولین فرعی ندارد و همین موضوع شتاب ما را برای گریختن بیشتر میکند. آموزشهایی که در این مدت دیدهام را در ذهنم مرور میکنم، تصویر آن مرد با لهجهی عربی را هنوز توی ذهن دارم که با سری تراشیده و ریشهایی متراکم توضیح میداد:
-همیشه برای فرار کردن نیاز به سرعت نداری، سریع بودن آخرین آیتمی هست که نیازت میشه. برای فرار باید خوب فکر کنی، به مسیرهای اصلی و فرعی آشنا باشی. محل قرار گیری دوربینها رو بدونی و با ایستگاهها و ساعتهای گشت زنی مامورهای کلانتری آشنا باشی تا غافلگیر نشی.
تمام حرفهایش را مو به مو انجام داده ایم، مسیر اصلی فرار و راههای فرعی در صورت بروز مشکلات احتمالی را بارها و بارها مرور کردیم و حالا میتوانیم مدعی باشیم که به تمام پیچ و خم محل زندگی سوژه مسلط هستیم.
سامان انگشتان دست چپش را روی فرمان موتور حرکت میدهد، صورتش را نمیبینم؛ اما طبق صحبتهای قبلی قرار ما این بود که اگر او سوژه را از آیینهی موتور دید با حرکت دست به من اشاره کند.
صورتم را نزدیکش میکنم:
-اومد؟
سامان جواب میدهد:
-یه پراید سفید پشتمونه، سرعتم رو کم میکنم که از کنارمون رد بشه.
نفسم را به بیرون پرتاب میکنم، هنوز آفتاب خرداد ماه بر فضای زمین حکم فرمایی میکند و آسفالتهای خیابان هرم گرما را در شهر پخش میکنند. پراید سفید از کنار ما رد میشود، فورا به داخل ماشین نگاه میکنم... مطمئن نیستم ماشین سوژه همین است یا خیر. سعی میکنم شمارهی پلاکش را بخاطر بیارم؛ اما به جز ایران ۶۶ آخرش هیچ چیز دیگری بخاطرم نمیآید.
راننده کلاه نقاب داری به روی سر گذاشته است و صورتش برای من به طور کامل قابل تشخیص نیست. هیجان زده سامان را صدا میزنم و میگویم:
-من نتونستم صورتش رو ببینم. تو چی؟! میتونی هویتش رو تایید میکنی؟
سامان شانهای بالا میاندازد و با گوشزد کردن شرح وظایف ما در عملیات، می گوید:
-کار من تایید کردن هویتش نیست آقا بشیر!
اصلا دوست ندارم بخاطر گذاشتن یک کلاه نقاب دار نقشههای چند روزهی ما بهم بریزد. نفر بالا دستی من همانطور که تا به امروز پرداختهای منظم داشته و جیب ما را حسابی شارژ کرده، همانطور هم به وقتش بد دهن و عصبانی است. دوست ندارم زیر بار کلماتش تحقیر شوم. با زانو به پای سامان میزنم:
-خیلی خب بابا... به جای این حرفا تندتر برو ببینم خودشه یا نه.
سامان سرعتش را بیشتر میکند. دستم را روی کمرم نگه میدارم تا اگر خودش بود کارش را بسازم. سامان به راست میپیچد و با بیشتر کردن سرعتش ما را به کنار پنجرهی ماشین میرساند.
نمیتوانم مکث کنم، باید ارزش تک به تک ثانیههایی که در حال گذر هستند را بدانم.
همانطور که دستم را آماده به روی اسلحهام نگاه داشتم، کمی خم میشوم تا صورتش را از زیر نقاب کلاه کرم رنگی که روی سر گذاشته تشخیص دهم.
باید مطمئن شوم مردی که پشت فرمان است، خود سرهنگ حسن صیاد خدایی است، نه هیچ کس دیگر...
ادامه دارد...
علیرضا سکاکی
@RomanAmniyati
🟤 دیاکو حسینی: ایران به نحوی به ترور رهبر حماس پاسخ میدهد که اهداف نتانیاهو محقق نشود
کارشناس مسائل استراتژیک:
اقدامات اسرائیل همزمان که مغایر با حقوق بین الملل است به طور آشکاری خط قرمزهای ایران را هم رد کرده است با این هدف که تهران را تحریک به اقدام متقابل جدی کرده تا در نهایت آمریکا را وارد مناقشه کند.
نتانیاهو همزمان که نگران روی کار آمدن دولت جدید در ایران با کلیت « وفاق ملی» و برنامه تعامل سازنده با دنیا است نگران احتمال پیروزی کاملا هریس در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم هست و افزایش تنش میان اسرائیل با ایران چه بسا جایگاه دمکرات ها را تضعیف و جایگاه کمپین جمهوری خواهان و دونالد ترامپ گزینه محبوب نتانیاهو در انتخابات را تقویت کند.
بر همین اساس ترور هنیه نه لزوما یک ترور صرف بلکه یک پیام سیاسی به ایران است برای تحریک تهران که هم می تواند تمرکز و توجه افکار عمومی و مجامع سیاسی را از جنایات غزه به سمت ایران منحرف کند و هم به نحوی آمریکا را به میدان رویارویی با ایران بکشاند.
جمهوری اسلامی به دلیل تجربههای مختلف در دام نتانیاهو نخواهد افتاد و اصطلاحا در زمین اسرائیل بازی نخواهد کرد لذا پاسخ حتمی و قانونی ایران در زمان و مکان مناسب به نحوی خواهد بود که اهداف نتانیاهو محقق نشود.
🟤فوری
شرکت هواپیمایی قطر اعلام کرد بنا به درخواست مقامات کشور های همسایه مسیر پروازی خود را موقتا از غرب ایران به شرق عراق و مرکز ایران تغییر خواهد داد که باعت افزایش مدت زمان پروازی خواهد شد.
🟤نقش سرویس اطلاعاتی انگلیس در روی کار آمدن محمدرضا شاه چه بود؟
ارتشبد حسین فردوست، رئیس اداره ویژه اطلاعات شاه، دوست صمیمی محمدرضا پهلوی در کتاب خاطرات خود، درباره نقش یک کارشناس ارشد اطلاعاتی سفارت انگلیس به نام «آلن چارلز ترات» در ماجرای روی کار آمدن پهلوی دوم مینویسد:
«دو هفته آخر سلطنت رضاخان، من درگیر مسائلی بودم که به تعیین سرنوشت بعدی حکومت پهلوی پیوند قطعی داشت. نزدیکی من به ولیعهد (محمدرضا) و دوستی منحصربه فرد او با من عاملی بود که سبب شد تا در این مقطع حساس نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتی انگلستان عهدهدار شوم. در این روزها من تنها یار محرم و صمیمی محمدرضا بودم. بعدازظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور(۱۳۲۰) ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن. در آنجا فردی است به نام «ترات» که رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن. نمیدانم نام «ترات» و تماس با او را چه کسی به محمدرضا توصیه کرده بود، شاید فروغی، شاید قوام شیرازی و شاید کس دیگر.»
«من به سفارت انگلیس تلفن کردم و گفتم با مستر ترات کار دارم. از این موضوع استقبال کرد و گفت: همین امشب دقیقا راس ساعت ۸ به قلهک بیا در آنجا در مقابل در سفارت، جنگل کوچکی است در آنجا منتظر من باش.»
آلن چارلز ترات در یک شرایط بسیار مخفیانه و به گونهای سری با فردوست ملاقات کرده و به او میگوید: «... محمدرضا طرفدار شدید آلمانها است و ما از درون کاخ، اطلاعات دقیق و مدارک مستند داریم که او دائماً به رادیوهایی که در ارتباط با جنگ است به زبانهای انگلیسی، فارسی و فرانسه گوش میدهد و نقشهای دارد که خود تو پیشرفت آلمان در جبههها را برایش سنجاق میکنی!...»
فردوست پیام «ترات» انگلیسی را به محمدرضا می رساند و چنین پاسخی از او می گیرد: «فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که نقشه را از بین میبرم و رادیو هم دیگر گوش نمیکنم مگر رادیوهایی که خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم!»
فردوست مجددا با آلن چارلز ترات دیدار کرده و فرمانبرداری محمدرضا را به اطلاع وی میرساند و در نهایت بعد از مدتی محمدرضا پهلوی به عنوان شاه جدید ایران بر سر کار می آید!
داستان تولد سازمان جاسوسی آمریکا در «چوپان خوب»
«چوپان خوب» درامی هیجان انگیز به کارگردانی «رابرت دنیرو» است که به ماجراهای مرتبط به اولین روزهای تأسیس سازمان جاسوسی سیا میپردازد. دنیرو در این فیلم، زندگی یک جاسوس را به تصویر کشیده که پلههای ترقی را به سرعت طی میکند و به جایگاهی می رسد که بتواند کارهای مورد علاقه اش را انجام دهد.
مخاطبان این فیلم در جریان تماشای قصه این اثر که پُر از فلشبکهای زمانی است، با چگونگی تشکیل سازمان سیا از دل سازمانی چون OSS (Office of Strategic Services) و فعالیتهای یکی از نیروهای منحصر به فرد این سازمان آشنا میشوند.
مهمترین چالش قهرمان این قصه، درگیر شدن با ماجراهایی همچون بحران موشکی کوبا و برخورد اردوگاه کمونيسم با سرمايهداران در دوره جنگ سرد نیست؛ بلکه به چالش کشیده شدن باورهای ميهن پرستانه اوست و هر میهنی به یک چوپان خوب (سیستم اطلاعاتی) نیاز دارد.
«رابرت دنیرو»، «مت دیمون» و «آنجلینا جولی» از جمله بازیگران این فیلم هستند.
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای درخواست سیا از یک دانشجوی مقیم آمریکا و همکاری به موقع وی با مسئولین ایرانی
براساس یک پرونده واقعی
51.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند فریب
از ۸ سال دوران نکبت بار حسن فریدون منافق بیشتر بدونید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناظره جنجالی در پخش زنده شبکه سلطنتطلب؛ از خیانت پهلوی به تمامیت ارضی تا حفظ منافع ملی ایران توسط جمهوری اسلامی!
داریوش سجادی، تحلیلگر سیاسی:سلطنتطلبانی که رضاشاه، فخر ارتشش را فروخت و حتی یک گلوله در برابر دشمن شلیک نکرد و یا محمدرضاشاهی که به راحتی بحرین را واگذار کرد، حرف از منافع ملی نباید بزنند!
🟤نفوذ از گذشته تا امروز
خاطره حضرت علامه حاج شیخ ابوالحسن ایازی (ره) از استادشان آیت الله العظمی امامی امیرکلائی(ره):
روزی در کشتی نشسته بودم شخصیتی صاحب منصب و ژنرال که لباس ارتش به تن داشت از دور با صدای بلند گفت :شیخ مهدی!!
من توجهی نکردم زیرا با فردی ارتشی سابقه آشنایی نداشتم، کم کم نزدیک شد گفت: شیخ مهدی مرا نمیشناسی؟
گفتم:هرچه به ذهنم فشار میآورم چیزی به نظرم نمیآید، شما خودت را معرفی کنید.
گفت: آیا شما در مدرسه کبری آخوند خراسانی در نجف نبودید؟ گفتم: بله
گفت: یادت هست یک طلبه بود به نام شیخ حسین معروف بود به شیخ مقدس که در اتاق فوقانی سکنی داشت؟ گفتم:بله
گفت:یادت هست که شیخ حسین در طهارت و نجاست خیلی وسواس بود حتی برای گرفتن وضو مدتها در کنار حوض معطل میشد و مکرر وضو میگرفت، طلاب دور اوجمع میشدند و فریاد میزدند شیخ حسین وضویت صحیح است چرا این همه وسواس داری؟ گفتم: بله یادم هست.
پرسید:میدانی اهل کجا بود؟ گفتم: اهل ایران بود ولی نمیدانم چه منطقه ای
پرسید: هنوز در آن مدرسه هست؟ گفتم: مدتی است از نجف رفته و او را نمیبینم.
گفت:شیخ مهدی! شیخ حسین را اگر ببینی میشناسی؟ گفتم :بله .
گفت :پس چطور نشناختی؟! آن شخص من هستم.
پرسیدم: یا للعجب با آن همه مقدس مآبی چرا وارد ارتش شدی؟
گفت:جریان کار این است که من یک انگلیسی هستم و در ارتش انگلیس افسر بودم چون به دو زبان عربی و فارسی تسلط کامل داشتم دولت انگلستان به من پیشنهاد ماموریتی داد که درقبال آن ترفیع درجه بگیرم.
پرسیدم: چه ماموریتی به شما محول شده بود؟
گفت: مامور شدم به عنوان یک طلبه در یکی از مدارس نجف مشغول تحصیل باشم و در نهضت مشروطیت که به پرچمداری علمای بزرگ نجف هدایت میشد گزارشات خود را محرمانه و مخفیانه به دولت خود برسانم لذا در روزهایی که طلاب اجتماع میکردند و با تظاهرات دسته جمعی به منازل علما میرفتند و خواستههای خود را مطرح می کردند و از حکومت دیکتاتوری ایران سخن میگفتند وشخصیتهای سیاسی و علمی و مذهبی که از ایران به عتبات میآمدند و وضع ناهنجار کشور را به اطلاع مجتهدین بزرگ می رساندند، من همه اینها را گزارش میکردم تا زمانی که ماموریتم پایان پذیرفت و دوباره به ارتش برگشتم.
پرسیدم: برای چه این همه خودت را به مهلکه وسواس میانداختی ؟
گفت: برای اینکه با ظاهر فریبنده بتوانم به عنوان یک طلبه متدین ماموریتم را بدون آنکه کسی بویی ببرد، انجام دهم.
کتاب آفتاب خوبان#خاطرات