فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام فرمانده به سبک شهدای هشت سال دفاع مقدس
❤️ #سلام_فرمانده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️نیکُلاس مادورو: در روزهایی که به دلیل حملههای سایبری ایالات متحده به سیستم برق ونزوئلا رنج میکشیدیم، ژنرال سلیمانی با متخصصانی از ایران برای حل مشکل برق به ونزوئلا آمد.
⭕️مقاومت مردم عراق در برابر «اشغال فرهنگی» و سلبریتیگرایی؛ «سعد المجرد» مجبور شد کنسرت خود را لغو کند
🔹تعدادی از عراقیها به منطقه تفریحی «سندباد لند» در پایتخت بغداد رفته و از برگزاری کنسرت «سعد المجرد»، خواننده مراکشی، که قرار بود امروز پنجشنبه برگزار شود، با برگزاری تجمع و اقامه نماز، ممانعت کردند.
🔹پیش از این کمپینی در شبکههای اجتماعی به راه افتاده بود که خواستار لغو کنسرت سعد المجرد، به دلیل اتهام او به تجاوز جنسی و به طور کلی مخالفت با برگزاری کنسرتهای اباحیگرانه، شده بود.
🔹مفهوم «اشغال فرهنگی» که آیتالله سیستانی آن را مطرح کرده، معادل همان «تهاجم فرهنگی» امام خامنهای است و طرح این مفهوم و اجرای آن توسط مردم عراق، نشان میدهد جریان مقاومت در عراق محدود به حوزه نظامی نیست و گفتمانی پویا محسوب میشود
⭕️ابلاغ سلام و دعای رهبر انقلاب به مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس
🔹معاون دفتر مقام معظّم رهبری و نمایندگان دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای روز گذشته (چهارشنبه) با حضور در بیمارستان خاتمالانبیاء(ص) تهران ضمن عیادت از خانم سبا بابایی (کونیکو یامامورا) مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس، سلام و دعای رهبر انقلاب را به ایشان ابلاغ کردند.
🔹در این ملاقات، معاون دفتر مقام معظم رهبری ضمن اهدای چفیه معظّمله به این بانوی فداکار و انقلابی و ابلاغ سلام رهبر انقلاب به وی اظهار داشت: «حضرت آقا به شما سلام رساندند و برای سلامتی شما که عمر خود را در مسیر اسلام و انقلاب صرف نمودهاید، دعا کردند.»
تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس را بشناسید
🔹از «دختر بودایی ژاپنی» تا «مادر شهید مسلمان ایرانی»؛ این مسیری است که «کونیکو یامامورا» یا همان سبا بابایی در ۶۴ سال گذشته پیموده است.
🔹برخورد با یک جوان ایرانی مسلمان در کلاس زبان انگلیسی که حتی وسط درس هم پایبند به نماز اول وقت بود، همان جرقهای بود که کونیکوی ۲۰ ساله را نسبت به دین اسلام کنجکاو کرد.
🔹۲ سال بعد، همراه همسرش اسدالله بابایی و اولین فرزندشان به ایران آمد و هرچه گذشت، بیشتر با دین اسلام و فرهنگ ایرانی عجین شد.
🔹جبهه رفتن ۲ پسر کونیکو امتحانی بود که از آن سربلند بیرون آمد و پاداشش را با مدال «مادر شهید» گرفت.
🔹همکاری با انجمن حمایت از جانبازان شیمیایی، مقدمهای برای حضور و فعالیتش در موزه صلح تهران شد. حالا سالهاست نماد «مادر صلح» است.
*---باسمه تعالی---* 🌾🍂🥀🍂🌾🥀🍂
*💎بسته خیرات روز پنج شنبه و روز جمعه هدیه به اموات، شهداء از ازل تا ابد ویژه سرور و سالار شهیدان🌹 امام حسین علیه السلام و ۷۲ یار وفادارشان...🤲ان شاءالله در دنیا از زیارت و در آخرت ، از شفاعتشون محروم نشویم✨*
🌴⬇️🌴⬇️🌴
*✨بسم الله الرحمن الرحیم✨*
*هدیه روز پنج شنبه وجمعه شامل تلاوت ⬇️🌴⬇️🌴*
🌟 *1مرتبه سوره حمد*
🌟 *3 مرتبه سوره توحید*
🌟 *1مرتبه سوره قدر*
🌟 *1مرتبه آیة الکرسی*
🌟 *1مرتبه زیارت اهل قبور*
*🚩 1مرتبه سوره مبارکه فجر (سوره امام حسین ع)🚩*
*📝این ختم را هدیه بفرمائید به انبیاء، اولیاء ، اوصیاء،علیهم السلام، شهداءاسلام ، جنگ تحمیلی، شهدای امنیت، مدافعان حرم و مدافعان سلامت ،ذوالحقوق، پدران و مادران آسمانی ، اموات و گذشتگان، بخصوص اموات عزیزانی که در این گروه هستند، اموات خیرین و عزیزانی که آسمانی شدند روحشان شاد و یادشان گرامی باد .🙏*
*📖١ - (سوره حمد)*
*✨بسم الله الرحمن الرحيم(١)*
*📖الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (٢) الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ (٣) مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (۴) إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (۵) اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ (۶) صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ (٧ )*
*📖٢ - (سوره توحید) سه مرتبه*
*✨بسم الله الرحمن الرحيم✨*
*📖قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (١) اللَّهُ الصَّمَدُ (٢) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (٣) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ (۴)*
*📖٣ - (سوره قدر)*
*✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم✨*
*📖إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾*
*📖۴- آیت الکرسی*
*✨بسم الله الرحمن الرحیم✨*
*📖 الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ لا تَا خذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إلا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض وَ لا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هم فیها خالدون.📕بقره/۲۵۵
https://chat.whatsapp.com/GEdB6yoA6Q2EZWC2QyDf5r
*﴿ 📖متن سورة الفجر - سورة ٨٩ - تعداد آیات ٣٠ 📖﴾ *
*✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم✨*
*وَالْفَجْرِ ﴿١﴾ وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿٢﴾ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿٣﴾ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿٤﴾ هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ﴿٥﴾ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ﴿٦﴾ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿٧﴾ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلادِ ﴿٨﴾ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ﴿٩﴾ وَفِرْعَوْنَ ذِی الأوْتَادِ ﴿١٠﴾ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ ﴿١١﴾ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ ﴿١٢﴾ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ ﴿١٣﴾ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ ﴿١٤﴾ فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ﴿١٥﴾ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ﴿١٦﴾ کَلا بَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ﴿١٧﴾ وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿١٨﴾ وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلا لَمًّا ﴿١٩﴾ وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا ﴿٢٠﴾ کَلا إِذَا دُکَّتِ الأرْضُ دَکًّا دَکًّا ﴿٢١﴾ وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا ﴿٢٢﴾ وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿٢٣﴾ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی ﴿٢٤﴾ فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ﴿٢٥﴾ وَلا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ ﴿٢٦﴾ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧﴾ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿٢٨﴾ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿٢٩﴾ وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿٣٠﴾*
*📖🍂🥀زیارت اهل قبور🥀🍂📖*
*✨بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم✨*ِ
*🥀اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ
لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله*
*🌠پنج شنبه است و ياد درگذشتگان و جمعه به یاد در گذشتگان باشیم، تا مشمول دعای رفتگان و شهداء وصدیقین، باشیم،*
*📝ان شاءالله🤲🤲*
🌴🌹🌳🌹
*🍂اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصلوات*
🌳🌹🌲🌹🌳🌹🌴🌹
*اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🤲*
🌹🌳🌹🌲🌹🌳
*اللهم عجل لولیک الفرج🤲التماس دعا*
«عقلانیت»
🔴 اعتراف ناخواسته رئیس کل بانک مرکزی دولت روحانی درباره علل گرانی ها ...
🔴 ببینید جریان غربگرا و مدعیان اعتدال و اصلاحات کشور را چگونه اداره میکردند !!
🍁 عبدالناصر همتی: ما در چاپ پول محدودیتی نداشتیم. تورم از ۶۰ درصد هم رد شد و هنوز هم ادامه دارد، مگر بانک مرکزی دیگه پول جدید چاپ نکند تا شاید بعد از سه سال این خلاء پرشود پولها[ی قلابی] پشتوانه پیدا کنند و پول [واقعی] بشوند.
🔰 همتی در کلاب هاوس در پاسخ سوال اینکه شما به عنوان بانک مرکزی هر سال یا چند سال چقدر پول می توانستید چاپ کنید گفت:
🔻 ما در مورد چاپ پول [قلابی] سقفی نداریم یعنی قانونِ مجلس و یا دولت برای ما سقفی تعیین نکرده، این اختیار بانک مرکزی است که بنا به سیاست های اقتصادی مدیر کل تعیین می شود.
🔻 مجموع پولی که ما باصطلاح متداول در چند دفعه چاپ کردیم ۲۰۰ هزار میلیارد بود که برایش پشتوانه تعریف کردیم مثلاً گفتیم ما از دولت پول نفتی که سال آینده میفروشد را سلف خری کردیم، به دولت این رقم پول دادیم کارش راه بیفتد، گفتیم ما پولهای بلوکه شده در کره جنوبی و یا بدهی گازی عراق را قبول می کنیم هروقت دادند میگیریم، انگار چک گرفتیم به دولت پول دادیم. که مجموع این طور پولها به اضافه ی اختیاراتی که داشتیم جمعاً ۲۰۰ هزار میلیارد بود این مقدار نقدینگی اضافیست که ما وارد چرخه ی اقتصاد کردیم که البته چون فعلاً پشتوانه نداشت این پول[قلابی] تورم ایجاد کرد.
🔻 من محاسباتی داشتم وانتظار داشتیم حداکثر تورم ما (تورم کلی) ۳۵% بشود ولی وقتی گزارشها را میدیدم که وزارت صمت یا مراکز اقتصاد سنجی و پژوهشی تورم را بالای ۵۰ یا ۶۰% با آمار استقرایی اعلام میکنند که مثلاً لوبیا کیلویی اینقدر بود حالا اینقدر شده ووو دنبال علتها بودم. اواخر متوجه شدم ای بابا دولت حقوق ها را بعضاً دوبرابر کرده یعنی ۱۰۰ درصد افزایش داده !!!!!
چند هزار میلیارد به رفع مشکل ریزگردها اختصاص داد. تکمیل جاده ی بجنورد به شمال اینقدر ، احیای دریاچه ارومیه N میلیارد!!!
🔻 زنگ زدم از آقای نوبخت پرسیدم از کجا؟، گفت از محل فلان وفلان. روز چهارشنبه ای بودم رفتم سازمان برنامه وبودجه دوستانه توضیح خواستم ، آقای نوبخت یادش رفته بود تلفنی به من چی گفته بودم، دیدم میگه این شش ماهه اینقدر درامد نفتی داشته ایم . رقمی نجومی گفت. پرسیدم مگر الآن چقدر نفت (چه عددی بشکه ) فروخته اید .
یک عددی گفت که رند بود گفتم اینقدر نفت که قیمتش اینقدر نمیشه خیلی رسوا بود، گفت واقعیتش ما هم مثل شما میزان صادرات نفت را نمی دانیم ، جزو اسرار طبقه بندیه.
🔻 روزی دیگر با مهندس زنگنه در جلسه هیئت دولت برخورد داشتم در حاشیه اورا کنار کشیدم و با مزاح جوری که راحت باشد رقمی حدودی بگوید ورسمیت هم نداشته باشد و بتواند بگوید شوخی کردم ، پرسیدم خودمانیم چقدر نفت در این نیمه سال فروخته اید ، گفت این رقم . بعد هم گفت مزاح کردم ، وباز به خنده گفت ، دکتر جان اصول دین می پرسی ؟ من خودم هم دقیق نمی دانم چقدر نفت می فروشیم وچند می فروشیم.... و جدا شدیم.
🔻 رفتم حساب کردم دیدم با هیچ حسابی این رقم هایی که آقای نوبخت به طرحها می دهد جور در نمی آید. یادم آمد به حرف آقای آذری جهرمی که در جلسه ی ترحیم مادر دکتر خانیگی به من گفت به قول آقای دکتر روحانی بده تا بره ، نمیدانم سر چی بود، آقای جهرمی گفت به قول دکتر روحانی بده تا بره.
متوجه شدم که آقای روحانی به آقای نوبخت گفته واختیار داده و یا الزام کرده هر وزارتی یا هر سازمان دولتی هرقدر اعتبار خواست بدهد کاری نداشته باشد این رقمها در بانک مرکزی پشتوانه دارد یا ندارد.
🔻 یک روز که آقای نوبخت رقمی بالا برای یک پروژه حواله کرده بود من نامه را با توضیح یکی از معاونین دریافت کردم ، که نوشته بود این پول خیلی زیاد است .... نداریم. من هم اون سند را در کارتابل انداختم تا بعد با آقای نوبخت صحبت کنم. دو سه روزی گذشت رئیس جمهور(روحانی) خودش تماس گرفت؛ بی مقدمه و احوالپرسی گفت چرا پول این پروژه را نداده ای؟
گفتم از کجا بدهم؟ گفت رقم دادن که کجا ندارد سند بزن این عدد میلیارد داده شد ، با بقیه اش کار نداشته باش ...
اینجور نبود که کارِ دادن اعتبار معطل امضای من باشد، نه، اینها باصطلاح پول یا رقم را داده بودند، تازه بعدش برای من حواله میفرستادند و اعتبارات بیشماری اختصاص دادند و تمام شد، که بنا بود بعداً سند تهیه کنند بفرستند. شاید هم هرگز نفرستادند ومن دیگر رئیس نبودم.
آب زمزم خرما وگلبرگهای محمدی در استقبال از اولین گروه از حجاج ایرانی😃معلومه موشکهای یمنی باز خورد خوبی داشته خدارو شکر😅
*💠 پناه بی پناهان*
✍️حضرت آیت الله آقای حاج سیّد احمد فقیه امامی فرمودند: سال ۱۳۵۷ شمسی تازه از زندان ساواک آزاد شده بودم که با حضرت آیت الله آقای حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی عازم مشهدالرضا علیه السلام شدیم در فرودگاه اصفهان دیدم یک مردی است هر کجا ما میرویم همراه ما میآید. سوار هواپیما شدیم. پرواز از اصفهان به تهران بود و پس از چند ساعت معطلی در فرودگاه از تهران به مشهد پرواز داشتیم. وقتی رسیدیم تهران، آن آقا جلو آمد سلام و احوالپرسی کرد و گفت:«آقایان شما عازم مشهد هستید؟»
گفتیم:«بله»
گفت:«ممکن است خواهش کنم این چند ساعت تا پرواز مشهد را به منزل ما برای رفع خستگی و پذیرایی تشریف بیاورید، من سر موقع شما را به فرودگاه میرسانم.»
گفتیم:«از لطف شما ممنونیم ما همین جا میمانیم تا پرواز انجام شود.» ما را قسم داد به جان مقدّس علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) که دعوت مرا بپذیرید. تسلیم خواسته او شدیم و به منزل او رفتیم. پذیرایی گرمی کرد و در ضمن گفت:
«آقایان اگر میخواهید بدانید چرا این قدر اصرار داشتم به منزل من بیایید به این جهت است که من با حضرت رضا (علیه السلام) عهد کردهام هر کجا زائرین حضرت را دیدم هر خدمتی از دستم بر میآید به نحو احسن و شایسته برای آنها انجام دهم، و این عهد و پیمان از این جهت است که من در کودکی ۸ ساله بودم که پدرم را از دست دادم. مادرم پس از مدتی ازدواج کرد و متأسفانه ناپدری حرمت این بچّه یتیم را نگه نمی داشت و مرتب اذیّتم میکرد. ۱٠ ساله بودم که یک روز سیلی محکمی به من زد و گفت:«چرا تو دست از سر ما بر نمی داری برو دنبال کار و زندگی خودت!» دیگر طاقت نیاوردم و از منزل خارج شدم. خانه ما در یکی از روستاهای نزدیک تهران بود. راه تهران را در پیش گرفتم حالا نمی دانستم کجا بروم و چه کنم! فقط میدانستم دیگر نباید به این خانه برگردم چون هیچ جایگاهی در آنجا برای من نبود. همین طور که به طرف تهران میآمدم و غریبی و تنهایی خود را به نظر میآوردم سخت سینهام تنگ و اشک از چشمانم سرازیر میشد. در همین حال یادم آمد مادرم همیشه پس از نماز رو میکرد به جانب خراسان و میگفت: «السلام علیکَ ایها الامام الغریب» من با دلی شکسته و از همه جا مأیوس گفتم:«ای امام غریب! منِ غریب را دریابید. غریبم، کمکم کنید، دست مرا بگیرید، کسی را ندارم.» مشغول طی راه بودم که یک ماشین ایستاد و گفت:«پسرجان! کجا میخواهی بروی؟»
گفتم:«نمی دانم.» دیدم آقای راننده سرش را گذاشت روی فرمان ماشین و شروع کرد به گریه کردن. با خود گفتم دیگر این مرد چرا گریه میکند؟! آن مرد درِ ماشین را باز کرد و گفت:«پسرجان سوار شو!» من سوار شدم.
گفت:«تو کیستی؟ از کجا آمده ای؟» جریان خود را برای او گفتم. او که داشت مرتب اشک میریخت گفت: «پسرجان! نگران نباش من ساعتی قبل در منزل خوابیده بودم در عالم رؤیا حضرت رضا (علیه السلام) تو را به من نشان دادند و آدرس این محل را نیز دادند و فرمودند:«این کودک، یتیم است و بی پناه. به من پناه آورده. من او را به دست تو میسپارم مثل فرزندان خود از او مراقبت کن!» پسرم ناراحت نباش! اگر بابا نداری من به جای پدر تو، همسرم مادر تو، پسران و دخترانم همانند برادر و خواهران تو هستند.» او در نهایت دلجویی و احترام مرا به منزلش برد به اهل خانه معرفی کرد و از همه آنان خواست همیشه با نهایت مهربانی و عطوفت و رأفت با من رفتار کنند از این پس همه خانواده او با من در نهایت محبت و رأفت زندگی و رفتار میکردند. مرا به مدرسه فرستاد و درس خواندم. اوقات من به خوبی میگذشت و دیگر بزرگ شده بودم. حدود ۲۰ سال داشتم که به من گفت: «پسرم! تو دیگر برای خود مردی شده ای و باید ازدواج کنی، هر دختری را انتخاب کنی به همسریت در میآورم اما چون نمی خواهم از خانواده ما جدا شوی اگر مایل باشی یکی از دختران خود را به عقد تو در آورم. من خجالت کشیدم و سرم را پائین انداختم و با موافقت خود با دختر آن مرد بزرگوار ازدواج کردم.»
روزی که خواستیم عقد و ازدواج خود را در دفتر اسناد رسمی ثبت کنیم نیمی از اموال خود را به نام من کرد و گفت: « حالا برو دنبال کار و زندگی خود! » همان جمله ای که چند سال قبل آن ناپدری نامهربان به من گفته بود این مرد مؤمن و مورد عنایت حضرت رضا (علیه السلام) هم همان جمله را گفت امّا با تفاوتِ از زمین تا آسمان! به هر حال با راهنمایی آن مرد عزیز و بزرگوار در بازار تهران صاحب مغازه و مشغول کسب و کار گردیدم تا اینکه زلزله طبس اتفاق افتاد. من با عده ای از بازاریان تهران، برای امدادرسانی و کمک به زلزله زدگان وارد طبس شدیم. زلزله خیلی عظیم بود و بیش از ۲۵۰۰۰ کشته و مجروح به جای گذاشته بود. روزها در بخشی از طبس که مشغول ساخت و ساز بودند کمک رسانی میکردیم. یک روز شلنگ آب را روی آهکها گرفته بودم و چون وارد نبودم که باید فاصله بگیرم و یا لااقل چشمانم را بپوشانم که آسیب نبیند ناگهان
قطعه آهکی جوش آورد و به صورت من اصابت کرد. فوراً مرا به درمانگاه صحرایی بردند. گفتند: «از دست ما هیچ کاری ساخته نیست، باید او را به تهران برسانید. که البته آنجا هم بعید است بتوانند کاری انجام دهند و این بیمار با این شرایط که چشمان او نابینا شده است باید به خارج از کشور اعزام شود.» تا دیدم دوستان میخواهند مرا به تهران برسانند. گفتم:«رفقا از طبس تا مشهد امام رضا (علیه السلام) ۶۰۰ کیلومتر راه است، مرا تهران نبرید بلکه به آستان مقدّس امام رئوف (علیه السلام) ببرید!» با اصرارِ من مرا به مشهد بردند. گفتم:«فقط دست مرا به ضریح برسانید!» تا دستم رسید به ضریح مطهّر امام رضا (علیه السلام) عرض کردم:«آقا! من همان بچه یتیم هستم که شما پناهم دادید، حالا بروم چشمانم را از خارجیها بگیرم در حالی که خانواده من میدانند همه چیز من، از عنایت شما است لطف بفرمایید چشمانم را شفا دهید!» در همان لحظه برقی جستن کرد و همان جا چشمانم نورانی شد. اول چیزی که بعد از این حادثه مشاهده کردم ضریح نورانی آقا و مولایم بود.»
من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج
شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج
بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج
دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب
درد من و دوای تو یا ثامن الحجج
«من با حضرت رضا (علیه السلام) پیمان بستم هر وقت و هرکجا زوار حضرت را دیدم در خدمتگزاری آنان کوشا باشم. بنابراین، علّت اصرار من به شما از این جهت بود که من در خدمتگزاری کوتاهی نکرده باشم.»
📚خاطراتی آموزنده و ماندگار - علی رضا مهرپرور - صفحه ۱۹