eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
63.5هزار عکس
48.9هزار ویدیو
437 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می‌ شد؛ دستور رسید، هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد نشود. من به اتفاق یکی از بچه ‌هایی که بچه یزد بود، نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم. کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند. نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت. جلو رفتم و گفتم: لطفاً کارت شناسایی. گفت: ندارم. گفتم: ندارید؟ گفت: نه ندارم. گفتم: پس با عرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین! دستش را روی شانه راننده زد و گفت: حرکت کن. جلویش ایستادم و گفتم: کجا؟ گفت: تو محوطه. گفتم: نمی شه! گفت: بهت می‌گم برو كنار. گفتم: نه آقا نمی شه. گفت: چی چی رو نمی شه، دیرم شد. محکم و استوار جلویش ایستادم و به دوستم گفتم: آماده باش هر وقت گفتم، شلیک کن. دوستم اسلحه رابه طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت: رضایی بزنم یا مزنی؟ رضایی بزنم یا مزنی؟ وقتی راننده جدیت مان را دید، گفت: حاجی، این آقای بسیجی، شوخی سرش نمی شه! دست برد داخل جیبش و کارتش را بیرون آورد و گفت: بفرمایید این هم کارت شناسایی! مشخصات کارت را با دقت خواندم؛ نوشته بود: گفتم: ب‌ب ببخشید آقا من فقط به وظیفه‌ام عمل کردم. حاجی خندید و گفت: آفرین بر شما رزمندگان وظیفه شناس! بعد از آن هر وقت مرا می دید، می خندید و مى گفت: رضایی بزنم یا مزنی؟ یادش گرامی🥀 https://eitaa.com/Bayynat
: جای شهید خالی، کل عمرش در حال جهاد بود و اکثر کشورها رفت ولی هیچ حق ماموریتی و هیچ هدیه ای نگرفت. 🥀جای شهید سپهبد خالی هر ماه نصف حقوق شو به درجه داران میداد و هروقت که میدان جنگ نبود هر هفته به قم و جمکران با ماشین شخصی خودش میرفت 🥀ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ‌ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ بهشت، ﮔﻮﺷﺘﻮ می بُرَم .. ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ... 🥀ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ‌ﺍﺵ ﻏﺎﺩﻩ ﺟﺎﺑﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﺘﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺒﯿﻨﻦ... 🥀ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ... 🥀ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﯿﺒﺖ علیه‌السلام ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ... ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿ‌ﺸﻨﻮﻡ .. ﺁﯾﺎ ﺑﺎﻭﺭﺗﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؟ 🥀ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺩﺭ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﻭ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ...؟ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﺩﺭﺑﺪﺭﯼ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ... ﭘﺲ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟ 🥀ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ: " ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ، ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿ‌‌ﻤﺎﻧﻢ "... حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید: ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ تکان ﺑﺨﻮﺭﺩ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ .. ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ ... ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ .. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ. 🥀ﺟﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺯﻣ‌ﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻣﺤﻤﺪ! ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ..ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺭﺷﯿﺪﺕ، ﺁﺧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻥ... ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮﻧﺪ .. ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ: ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ ..... ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻨﺶ ...؟ ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﺑﺪﭘﻮﺭ ، ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺖ: ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﺭﻡ، ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿ‌‌‌‌‌ﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯿ‌ﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ... ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻤﺶ! 🥀ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎﯾﺶ ﺍﻓﺸﯿﻦ ﻭ ﺍﻣﯿﻦ ﻣﯿ‌ﮕﻔﺖ: ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﭺ ﮐﻨﯿﺪ... ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ... ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﯽ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﯿ‌ﺒﻮﺳﯿﺪﻧﺪ... ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ﻟﺒﺎﺳ‌ﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ... ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻠﻮﺕ‌ﺗﺮ ﺷﺪ، ﺭﻓﺘﻢ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ... ﺧﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻮﯼ ﻣﺮﺩﺍﺭ ﻣﯿ‌‌ﮕﯿﺮﺩ. ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﮔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺎﺳ‌‌ﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ، ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ! ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪﯼ!!! ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﯿ‌ﺰﺩ!!! ﮔﺎﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿ‌ﮑﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺳ‌ﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﻣﯿ‌ﮕﺮﻓﺘﻢ ... ﺍﻣﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺗﻮﯼ ﻋﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ! 🥀 ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿ‌ﮕﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﻨﯿﺪ. و در آخر دعا کنید شهید شویم که اگر شهید نشویم باید بمیریم. 🥀 یاد بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت: مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمی‌ده!!! 🥀یاد بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها می‌داد و می‌گفت وام است و وقتی می‌گفتند دفترچه قسطش را بده، می‌گفت کسی دیگر پرداخت می‌کند. 🥀یاد بخیر که یکی از دوستانش تعریف می‌کرد هر ماه حقوق شو به یکی از روستاهای اطراف تهران کمک می‌کرد و یک روز دیدم صورتش‌رو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برای استحمام می‌بره!!! 🥀یاد شهید بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه!!! 🥀یاد شهید بخیر که انبار دار به مسئولش گفت: میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگو... 🥀یاد شهید املاکی بخیر که خودش نیاز به ماسک داشت ولی ماسک را به کسی داد و خودش شهید شد. 🥀آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری می‌کنیم فقط واسه رضای خدا باشه... آری؛ جای شهدا خالی‌ست🥀🥀🥀 https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ ماجرای نوشابه اضافه خوردن حاج 🔺فرماندهی که ۱۰ هزار نیرو زیر دستش بوده، ولی در حد یک نوشابه اضافه هم از بیت المال نخواست... https://eitaa.com/Bayynat
*اسفند_عجب_ماهی_است* ! 🌹شهادت :6اسفند 🌹شهادت :8 اسفند 🌹شهادت :10اسفند 🌹شهادت :17 اسفند 🌹شهادت :18اسفند 🌹شهادت : 23 اسفند 🌹شهادت : 24 اسفند 🌹شهادت :25اسفند 🌹شهادت :26اسفند 🌷شادی روح همه شهدا خصوصا شهدای اسفندماه صلوات 🦋🌹🦋🌹🦋
❇️ وقتی توسل شهید به سلام الله علیها رمز پیروزی عملیات شد 🔷️ توی خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند. ◇  بی قرار بود، اما به رو نمی آورد. خیلی‌ها داشتند باور می‌کردند این‌جا آخرشه... یه وضعی شده بود عجیب! ◇ توی این گیر و دار حاجی اومد بیسیم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن. ◇ خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه سلام الله علیها برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت! ◇ خدا می‌دونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه‌ها دارند تکبیر می‌گویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به علیها السلام گره کار باز شده بود. 🥀 https://eitaa.com/Bayynat