eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
62.6هزار عکس
48.4هزار ویدیو
434 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
در دست نوشته هایش آورده بود: از ناحیه چشم مجروح شده بودم. در بیمارستان بعد از عمل گفتند: دیگر بینایی خود را به دست نمی آورید. امیدم برای رفتن به جبهه از بین رفته بود. گریه می کردم و ناراحت بودم. غروب یکی از روزهای جمعه در اوج ناامیدی به شدم. از عمق جان مولایم را صدا می کردم. در حال زمزمه بودم که صدای پایی شنیدم. تازه وارد سلام کرد و گفت: "آقا مهدی، حالت چطوره؟!" با بی حوصلگی گفتم: "با من چکار دارید. ولم کنید. راحتم بگذارید." فرمودند: "آقا مهدی، شما با ما کار داشتی، مگر را نمی خواستی؟!" یک لحظه زبانم بند آمد. دستی روی صورتم حس کردم. چشمانم یکباره باز شد. آنچه می دیدم بود که در مقابلم قرار داشت. به اطراف نگاه کردم. در همین حین احساس کردم آقا در حال خروج از اتاق هستند؛ شتابان به دنبالشان دویدم. همین طور که می رفتم فرمودند: "برگرد" گفتم: "نه آقا؛ بگذارید من با شما بیایم..." سر از پا نشناخته به دنبال ایشان از اتاق بیرون رفتم. اما کسی را ندیدم! جلوی راه پله پایم پیچ خورد و از پله ها افتادم. وقتی چشم گشودم روی تخت بیمارستان بودم. آنها با تعجب به من خیره شده بودند؛ و من دنبال گمشده ام بودم. 📚کتاب وصال، صفحه ۱۰۹ الی ۱۱۱. https://eitaa.com/Bayynat