#پرستاریعنی؟🤔
پرستار یعنی فرشته رو زمین
پرستار یعنی صبر و استقامت
پرستار یعنی آرامش و اطمینان
پرستار یعنی من همیشه کنارتم
پرستار یعنی مدافع سلامت 🔬
پرستار یعنی افتخار 😌♥️
#پرستاریعنیالگوتبشهحضرتزینب
(س) 🌱
روز پرستار هم خیلی مبارک🥳🥳
#روز_پرستار👩⚕👨⚕
#ولادت_زینببانو🧡💛
🎀 @Bedoonsemmat 🎀
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_90 سر
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#رمـان_تایـم
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#پارت_91
نطقم گرم شده که دکتر انگشت اشاره اش را روی بینی اش می گذارد و عقب عقب میرود. دور میشود و کوچک می شود. دورتر میشود و کوچکتر می شود تا اینکه میرود توی قاب روی دیوار. بعد با انگشت اشارهٔ آن دستش نکیر و منکر را نشانم می دهد.حتماً منظورش این است که ساکت باش؛ حرف بی حرف که اینجا فقط نکیر و منکر سوال می کنند. چشم، دیگه حرف نمی زنم. خفقان میگیرم از ترس. اصلاً لال می شوم. دکتر که می بیند من دیگر داد و بیداد نمی کنم و ساکت شده ام، از توی قاب بیرون میآید و آهسته تقلبی می رساند:
_ دست از این شعارهای روشنفکرانه بردار ... کی گفته تعداد راه های رسیدن به خدا به تعداد نفوس انسانهاس؟ پذیرفتن این حرف، یعنی اینکه دیگر نیازی به پیامبر نیس و هرکسی می تونه با درک و توان خودش به خدا برسه ... عمق این حرف، به انکار نوبت می رسه. این حرف مخالف سنت الهیه و بوی کفر میده.
دکتر ساکت می شود. التماسش می کنم که ادامه بدهد. تقلب می خواهم. باید راه فراری پیدا کنم. با بی حوصلگی ادامه میدهد:
_حرف چندانی برای گفتن ندارم. مگه مسعود قبلاً از ارتداد و شرایط آن برات نگفته بود؟ تو زندگیت لجبازی می کنی و حالا که داری میمیری به التماس افتادی. خیال می کنی چهار پنج سال دانشگاه رفتی، دیگر در مقابل خدا هم میتونی عرض اندام کنی؟
هرچه اصرار می کنم فایده ندارد. کاش مسعود پیدایش میشد و تقلب می رساند. کجایی مسعود؟ حالا که به کمکت نیاز دارم نیستی بی معرفت ! مٵیوسانه چشمانم را می بندم و منتظر سرنوشت می مانم. با احساس نوازش سرم، چشمم را باز می کنم. مسعود است که مهربانانه به رویم لبخند می زند.
خم می شود و پیشانی ام را می بوسد و طوری که کسی نفهمد، کاغذی به دستم می دهد:
_ لا اکراه فی الدین، یعنی چون دین یک امر قلبی و اعتقادی است، نمیتوان کسی را با زور به پذیرفتن اسلام یا هر دین دیگری وادار کرد؛ نه اینکه هر کس میتواند هر دینی که میلش بکشد را انتخاب کند. زیرا خداوند با اسلام که دین پایانی او برای همه جهان است، حجتش را بر مردم دنیا تمام کرده است.
نکیر و منکر ساکت اند و حرفی نمی زنند. یکی از گوشهٔ اتاق میگوید تا غسلش ندهید، نوبت به نکیر و منکر نمیرسد که بخواهند کارشان را شروع کنند. عده ای دوان دوان میروند که آب بیاورند و رویم بریزند. مسعود را هم از اتاق بیرون میکنند. اتاق خلوت میشود. میترسم. میلرزم. به بالشم پناه میبرم. دو دستی می چسبم به آن و سرم را زیرش قایم میکنم.
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_91 نط
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#رمـان_تایـم
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#پارت_92
چقدر احساس تنهایی میکنم. حتی برای تو هم مهم نیست که من بمیرم یا بمانم. بله با تو هستم که فقط داری وقت میگذرانی و داستانت را می خوانی. نویسنده دارد مرا زجرکش می کند و تو آب شدنم را نگاه می کنی و خم به ابرو نمی آوری. یکی نیست بگوید قرار نبود من بمیرم. کو رحم و مروت؟ کو حس انساندوستی؟ خوب شد به خودم آمدم؛ وگرنه الان سر و کارم با کرام الکاتبین بود. راستی کرام الکاتبین چه موجوداتی هستند؟ این کلمه معادل فارسی هم دارد؟ امیدوارم نداشته باشد؛ چون حتماً می شود مثل معادل هایی که برای واژه های انگلیسی گذشته اند. مثلاً ریموت کنترل را که گذاشته اند دور فرمان.شومینه را که گذاشته اند هیمه سوز. ترموکوبل را که گذاشته اند بندآور و آکواریوم را آب زی دان.
بالش را از روی سرم بر میدارم. آهسته و زیر چشمی به ساعت دیواری با آرم شبکه سه نگاه میکنم. فقط عقربهٔ کوچکش را میبینم که ۵ را نشان میدهد. دیگر دنبال عقربهٔ بزرگش نمیگردم که بدانم چقدر از ۵ گذشته است. فقط خوشحال میشوم که نمرده ام.
خسته و کوفته از تخت جدا میشوم. حولهٔ تن پوش را بر میدارم و به حمام میروم، شاید اعصابم راحت شود. آب را باز میکنم. زیر دوش که میروم، خوشحالتر میشوم که قبل از غسل از دست نکیر و منکر فرار کردم. شانس آوردم به مرحلهٔ غسل نرسیدم و گرنه سوال های بی جوابشان شروع میشد و حالا بیا و درستش کن. آن وقت چه سرنوشتی در انتظارم بود؟ حتماً یک راست قعر جهنم. ولی نه، مگر خداوند آن بالا نشسته است که من را به جهنم ببرد؟ می برد؟ نه، نمی برد.
درست است که دیدگاههای متفاوتی با بعضی از این مسلمان ها دارم، ولی خب من هم یک مسلمان هستم. بله. من مسلمانم ولی فکر میکنم که اسلام نتوانسته است خودش را با زمان تطبیق بدهد. اسلام با شرایط زمان و مکان هماهنگ نشده است. من دوست دارم دینم امروزی باشد، نه دین عتیقیه ای که مال ۱۴۰۰ سال پیش است. من دین جدید می خواهم. اسلام باید به روز بشود. مثلاً همین غسل و وضو ...
دیگر فکرم کار نمی کند. از حمام بیرون میآیم. احساس می کنم خیلی فرسوده ام. خدایا ! این چه بلایی بود به سرم آوردی ؟ داشتیم زندگیمان را می کردیم و آرزوی زیارت خانه ات را هم نداشتیم. همین را میخواستی خدا ؟ شب خوابم نبرد و روز انقدر ضعیف و بی رمق باشم؟ باشه خدا.
حتی حوصله لباس پوشیدن هم ندارم. با همان حولهٔ تن پوشم به آشپزخانه می روم. درِ یخچال را باز می کنم. خوردن ردبول، در صبحِ ناشتا هم نوبری است که من انجامش میدهم. صدای باز کردن درش را بیشتر از خودش دوست دارم. همزمان با باز کردن درش زیر لب می گویم: ردبول به شما بال می ده.
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
خورشید جایش را به ماه میدهد🌙
روز به شب آفتاب به مهتاب🌱
ولی مهــر خدا همچنان با شدت میتابد🌈
امیدوارم قلب هاتون پر از نور درخشان
لطف و رحمت خدا باشه♡
#شـب_بخیر✨🌱
『✨@Bedoonsemmat✨』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری♥️
میلاد باسعادت حضرت زینب(سلام الله علیها) مبارک ... 🎈
•┈┈••✾•
@Bedoonsemmat
•┈┈••✾•
༻﷽༺
نام زینب دࢪتمام زندگے گل مےکند
دࢪدل عشاق ایجاد تحول مےکند
مهدے زهرا ڪه خود ࢪمز مناجات خداست
دࢪمقام ذڪر بࢪ زینب توسل مےکند
✨میلاد با سـعادت حضرت
زینب سلام الله مبارڪ باد✨
❀••••❈✿🌺✿❈••••❀
@Bedoonsemmat🍃✨
❀••••❈✿🌺✿❈••••❀