•🌿°
𝗟𝗜𝗙𝗘 𝗜𝗦 𝗥𝗘𝗔𝗟𝗟𝗬 𝗘𝗔𝗦𝗬 ʙᴜᴛ ᴡᴇ ᴛᴇɴᴅ ᴛᴏ ᴍᴀᴋᴇ ɪᴛ ᴄᴏᴍᴘʟɪᴄᴀᴛᴇᴅ
زندگی واقعا سادهست ولی ما اصرار داریم پیچدش کنیم...! 🚶🏻♀
#انگیزشی 🍊
『 @Bedoonsemmat 』
دیروز؛وظیفهجووناموناسلحهوتفنگبه
دستگرفتنبود
امروز؛وظیفشوندرسخوندنوولایت
پذیریتماموکمالهست !❤️🌱
#لبیکیاآسدعلے
#منتقمانمالکاشترعلے
@bedoonsemmat 🌱✨
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_128 ت
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#رمـان_تایـم
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#پارت_129
روبه روی ناودان طلا و حجر اسماعیل، با خیلی از بچه ها کنار هم نشسته ایم. ختم قرآن گروهی داریم. آقای حمیدی به هر نفر، کارتی می دهد که شمارهٔ جزئی که باید بخواند، رویش نوشته شده است. من هم دستم را بلند میکنم و کارتی از او می گیرم. جزء هفتم را باید بخوانم. شروع میکنم.
به هفتمین صفحه که می رسم و چند آیه می خوانم، شوکه می شوم:
و اوست خدایی که هم در آسمان هاست و هم در زمین. کار های پیدا و پنهان شما را میداند ... هیچ نشانهای از نشانههای پروردگارشان بر ایشان نیامد مگر آنکه از آن روی گرداندند. آنان حق را آنگاه که بر ایشان عرضه شد دروغ پنداشتند. پس به زودی خبرهایی از آنچه به سُخره اش میگرفتند، درخواهند یافت.
خدای من ! نمی فهمم ... چه میخواهی بگویی؟ نکند منظورت من هستم. نکند من از نشانههای تو روگردان بوده ام. مهربان ! من قصد مسخره کردن نداشتم ... خدای من ! غلط کردم ... اگر هم چنین بوده، حالا توبه می کنم ... من را ببخش ... تو را به تمام مقدساتت قسم، دستم را بگیر. خدای من ! جهالت کردم. بچگی کردم، اما شنیده ام که تو از مادر هم مهربان تری ... مگر نه؟
به کعبه نگاه میکنم و زار می زنم. اشک می ریزم و از خدا میخواهم که بتوانم این نشانهها را درک کنم. کاش مسعود اینجا بود. چقدر دلم برایش تنگ شده است.
بعد از ختم گروهی قرآن، مثل شب های قبل، وقت جلسهٔ هم اندیشی میرسد. بچه ها دوباره جمع میشوند و از هر دری سخن میگویند. روحانی کاروان هم از عرفان اسلامی و الهی می گوید و از رواج عرفان های شرقی و غربی و هندی و چینی و سرخ پوستی که گروهی از جوان ها را به خود مشغول کرده، اظهار تأسف میکند. عرفان هایی که به نظر او پایهٔ الهی ندارند و بر مبنای ابتذال جنسی و مواد مخدر طراحی شده است. از شیطان پرستی و اصرار بیهودگی و پوچگرایی حرف میزند.
از این ناراحت است که چرا نباید داشته های خودمان را بشناسیم و همین که چیزی رنگ و بوی خارجی گرفت، برایش سر و دست بشکنیم؟ کتاب کیمیاگر را مثال می زند که برداشتی است از داستانی در دفتر ششم مثنوی که پائولوکوئیلو اسم ها و مکان ها را عوض کرده است و به خورد خودمان داده است. از چه کسی پنیرِ مرا دزدیدِ اسپنسر جانسون می گوید که اگر به عمقش دقت کنیم، جز انکار معاد چیزی ندارد.
فرزانه اجازه صحبت می گیرد. در دانشگاه ایلام، میکروبیولوژی می خواند.
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_129
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#رمـان_تایـم
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#پارت_130
با کلی عذر خواهی شروع می کند و به طور صریحی از روحانیت گلایه می کند:
_ حاج آقا ! ما حرف شما رو قبول داریم ... اما قبول کنین که شما روحانیت هم کم مقصر نیستین.
بچه ها به خاطر احترام به روحانیت و اعتقاد به آن، یا به خاطر خود شیرینی نوچ نوچ می کنند، اما آقای چراغی اجازه نمی دهد:
_ بگذارین حرفش رو بزنه ... خواهش می کنم نذارین بچه ها اینجا هم مثل محیط کلاسی یا خانوادگی، حرفاشون رو بخورن و سانسور کنن.
_ حاج آقا ! من تمام کتاب های کوئیلو رو خوندم. تمام کتاب های اوشو و اکنکار رو خوندم. عرفان های شرقی و هندی را دوره کردم ... اما متاسفانه باید بگم که هر چی جلوی دانشگاه تهران رو گز کردم تا یک ترجمهٔ روان و جوان پسند از دعاهای امام سجاد گیر بیارم، نتونستم ... مگه من می تونم دعای ابوحمزه یا سایر دعاهای عربی رو بخونم و بفهمم و ازش لذت ببرم؟
روحانی دستی به محاسنش می کشد و نگاهش به ناودان طلا خیره می ماند. فرزانه ادامه می دهد:
_ می دونین حاج آقا ! فرق شما با نویسندگان غربی و شرقی که کتاباشون تو ایران با تیتراژ چند صد هزارتایی چاپ میشه، اینه که اونا برای انتقال غلط یا درستشون تلاش می کنن، در حالی که شما فقط به ما می گین اونو نخونین و اونو نخونین ... خب چی باید بخونیم ؟ کار جدید و جوان پسند تولید نمی کنین و چیزایی معرفی می کنین که با زبان روز فاصله داره ... اون وقت توقع دارین ما بخونیم و بفهمیم و باهاش ارتباط برقرار کنیم.
آقای چراغی تسبیحش را در دست می گرداند. من فکر می کنم که چرا خدا از آن نشانه ها به او نشان نمی دهد و تسبیحش پاره نمی شود. کژال مثل همیشه پارازیت می اندازد. به مقام ابراهیم اشاره می کند:
_ حاج آقا ! اگه خود حضرت ابراهیم هم از این مقام بیرون بیاد، اینا هدایت بشو نیستن که نیستن ... شما به خودتون زحمت ندین.
روحانی لبخند بی رمقی می زند. انگار دوست ندارد این بحث به شوخی بگذرد. نگاهی به جمع می اندازد تا مطمئن شود که کسی حرفی دارد یا نه. فرزانه که داغ شده است امان نمی دهد:
_ ببینین ! مثلاً همین همایش کوثر شناسی که در مدینه برای دانشجویان گذاشتن، نتیجه ش چی بود؟ ما کوثر و شناختیم؟ باور کنین نشناختیم و هیچ فرقی با قبل نکردیم ... چند تا مقاله خونده شد که خوب هم بود، اما کمکی برای شناخت حضرت زهرا به ما نکرد ... مقالهٔ برترِ همایش، دلنوشته ای بود خطاب به حضرت زهرا با این مضمون که کدام طرف صورتت سیلی زدند؟ حالا شما کلاهتون رو قاضی کنید ... واقعاً چه فرقی می کنه که سیلی به کدام طرف صورت بانو خورده باشه؟ فرقی می کنه؟ من هنوز در خمِ اولین کوچهٔ شناخت خانم مانده ام. به نظر شما با این همایش ها شناخت پیدا می کنم؟ ببخشید روده درازی کردم.
فرزانه لبهٔ چادرش را که روی دوشش افتاده، می گیرد و آن را روی سرش می کشد. کیفش را جا به جا می کند و آرام می گیرد.
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
برگی که خشک شد میریزد 🍂
زیرپا میرود 🍁
له میشود✨
شمامواظب باشید💫
خشک نشوید🌤
#کپیبهشرطدعابرایشهادتادمینها🕊
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
@Bedoonsemmat
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
🎬#نقد_فیلم‼⚠️
نقد فیلم x_man 🤨
#استاد_رائفی_پور😎
"قسمت دوم"🤧
❀••┈••❈✿🏴✿❈••┈••❀
@Bedoonsemmat
❀••┈••❈✿🏴✿❈••┈••❀
🎬#نقد_فیلم⚠️‼
نقد فیلم x_man 🤨😑
#استاد_رائفی_پور
"قسمت اول"🤔
❀••┈••❈✿🏴✿❈••┈••❀
@Bedoonsemmat
❀••┈••❈✿🏴✿❈••┈••❀