#قسمت_دوم
#رفیق_تو😍 💕
رفیق خوب رفیقیه که در آستانه ی دربِ بهشت بهت بگه: اول شما بفرما...
تو هم بهش بگی نه عزیزجان اول خودت باید بری داخل
بعد ندا بیاد
که هردو با هم وارد بشید... ادخُلُواها بِسَلامٍ آمِنین...
این معنای رفاقته... دست در دست هم تا بهشت... بقیه اش سوء تفاهمه...👌
https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5
نظام تقديم 76.mp3
6.98M
🍂🥀🍂🥀
🥀🍂🥀
🍂🥀
🥀
#آن_سوی_مرگ
#قسمت_دوم
⭕️تجربه ای از جهان پس از مرگ ⭕️
#پیشنهاد_دانلود👌
─━✿❀✿♣️✿❀✿─━
https://eitaa.com/joinchat/1693581381C9d5d00f1d5
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💖💖💖💖💖💖
🌙🌙🌙🌙🌙
💖💖💖💖
🌙🌙🌙
💖💖
🌙💖
#شب_صورتی💖🌙
#قسمت_دوم
#پیشنهاد_دانلود😍
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
@Bedoonsemmat
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
19.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام رفقا 👋👋👋
حالتون چطوره ؟؟؟؟😉
راستی عیدتون مبارک 🥳🥳🥳
رفقا یاتونه یه کتاب معرفی کردیم 😍😍😍
به نام لایک ممنوع 👍⛔️
به قلم ✍️ آقای سید بشیر حسینی
قسمت اول این کتاب ارسال شد و خدا شکر مورد استقبال قرار گرفت 😍😘
به همین دلیل
برو بچه های گروه رسانه انجمن اسلامی
یه قسمت با حال دیگه تهیه کردند تا تقدیم نگا های زیبای تون بکنند 😍😍😍😍😍
این قسمت به مو ضوع مهم می پردازه🤓
بی خیال معنی مفهوم متن 🗣
زود باوری ♨️♨️♨️♨️
😱😱😱😱😱
پیشنهاد دانلود 😍😍😍😍😍
راستی😅
نظرات 。◕‿◕。
پیشنهادات ʘ‿ʘ
و انتقاداتت (◠‿◕)
رو با ما در میون بزار 😉
https://harfeto.timefriend.net/420052279
#اتحادیه_انجمن_اسلامی
#واحد_رسانه
#قسمت_دوم
꧁💖داستـان زنـدگی شهید ذوالفقاری💖꧂
#پسرک_فلافل_فروش📚
#قسمت_دوم🤗
^^گمنامی^^
اوايل كار بود؛ حدود سال 1386 .به سختي مشغول جمعآوري خاطرات
شهيد هادي بوديم. شنيدم كه قبل از ما چند نفر ديگر از جمله دو نفر از
بچههاي مسجد موسي ابن جعفر 7 چند مصاحبه با دوستان شهيد گرفتهاند.
سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفني، قرار مالقات گذاشتيم. سيد علي
مصطفوي و دوست صميمي او، هادي ذوالفقاري، با يك كيف پر از كاغذ آمدند.
سيد علي را از قبل ميشناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه
فعاليت ميكرد. اما هادي را براي اولين بار ميديدم.
آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند. بعد
هم دربارهي شخصيت شهيد ابراهيم هادي صحبت كرديم.
در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبتهاي سيد علي،
رو به من كرد و گفت: شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟
گفتم: بفرماييد.
هادي با همان چهرهي با حيا و دوستداشتني گفت: قبل از ما و شما چند
نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ
كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه ميخواستند خودشان را در كنار شهيد
مطرح كنند.
بعد سكوت كرد. همينطور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد:
🍋ادامـه دارد....
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀 @Bedoonsemmat🎀
┗━━━━━━━━┛