•••|🌿
شھدا یہ تیپے زدن ☁️^]
ڪہ خـ♡ـدا نگاهشوݩ ڪرد!
دنبال این بودݩ ڪھ..
خوشگل خوشگلا 🌱🥰^]
یوسُف زَهرا امام زماݩ[؏ـج
نگاشوݩ ڪنہ..🌱^]
حالا ټو برو هرتیپۍ😖-]
ڪہ میخواۍ بزن . . .
اما . . .
حواسټ باشہ{☝🏻}
ڪے داره نگات میڪنہ…!👀🍃
#حاج حسین یکتا...
ღღ
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
@Bedoonsemmat
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
پیامبر اکرم (ص): (ص ۷۰ نهج الفصاحه)
🌱احَبُّ الْاَعْمالِ اِلَى الله الصَّلاةُ لِوَقْتِها، ثُمَّ بِرُّ الْوالِدَيْنِ، ثُمَّ الْجَهادُ فى سَبيلِ الله.
نماز اول وقت، سپس نيكى به پدر و مادر و پس از آن جهاد در راه خدا، محبوبترین کارها نزد خداست.😃🎈
#رفیقنمازاولوقتفراموشتنشع😉🍇
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
@Bedoonsemmat
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#جمله_اختصاصی💛
جُمعه روزی که حواسم به تو
جَمعه...
[°❤️~:-} 🧡~:-}°]
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
@Bedoonsemmat
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
#اوخواهد_امد💛
|{°🧡❤️°}|
🍂🥀🍂
🍂🍂
🍂
|[🌸برای ظهورت اشک شوق می ریزیم🌸]|
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
@Bedoonsemmat
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
#بیا
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
تو که یک گوشه چشم ات غم
عالم ببرد....🍂🥀
#اوخواهد_امد❤️
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
@Bedoonsemmat
🍃✨❀┅🌼┅❀🍃
♥️🌵
•
.
گـاهے بࢪاے ࢪسیدن
بایـد بمانیم...✨
#استوری🍒
🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
@Bedoonsemmat
🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
🔔 #تلنگرانع 🔔
❌رفقا فرج رو جدی بگیریم
واقعــــا دیگه معلوم نیـست
چقدر دیگه بایـد منتظر موند
از در و دیــوار داره میباره ڪه
خدا شتاب داره برای تحقق فرج
جدی بگیریم قصه فـرج رو🧡🍂
#استاد_پناهیان
#مهدویت
🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
@Bedoonsemmat
🍃┅✨❀┅🌼┅❀✨┅🍃
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_62 با
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#رمـان_تایـم
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#پارت_63
_سامان چند روزه که پیداش نیست ... می گن گرفتنش ...
انگار خیلی برایش مهم بود که تا به هم رسیدیم و سلام کردیم، این جمله را به زبان آورد. با بی تفاوتی گفتم:
_ خب ... حتماً یه کاری کرده که دستگیر شده دیگه ...
_ اِ ... یعنی چی؟
بدون اینکه حساسیتی نشان بدهم، گفتم:
_ بالاخره بدون دلیل که کسی رو نمی گیرن ...
_ نه خیرم ... میگن به جرم ارتباط نامشروع و توهین به مقدسات دینی گرفتنش ... ولی اینا بهانه س ... اون تنها جرمش این بود که می خواست خودش باشه ...
نغمه که چشمان گرد شده ام را دید و تعجبم را حس کرد، با خونسردی گفت:
_ ببین مریم! من میگم هر کسی حق داره هر جور که می خواد زندگی کنه ... خب یکی مثل سامان دوست نداره نماز بخونه یا روزه بگیره ... دوست داره موهاشو بلند کنه ... اصلاً دوست داره چند تا دوست دختر داشته باشه ... مگه به اونا زور گفته ...؟
حرفش را قطع کردم که چیزی بگویم، اما از ناراحتی، زبانم به لکنت افتاد و صدایم دو رگه شد. نغمه که به هم ریختگی ام را متوجه شد، ادامه نداد. آن شب خواب نداشتم. بغضی که در طول روز گلویم را می فشرد، در خلوتم تبدیل به اشکی شد که بند نمی آمد. چرا نغمه من با این موج همراه شده است؟ یعنی خبر ندارد که روابط نامشروع سامان به چند تا دوست دختر ختم نمی شد؟ خبر ندارد که همجنس بازی را امری عادی می دانست؟ که معتقد بود عشق، عشق است و شوهر دار و غیرشوهردار نمی شناسد؟ یعنی نغمه خبر ندارد یا اینکه خودش را به آن راه می زند؟ نکند این موج گریز از مرکز، او را با خودش به ناکجا آباد ببرد.
خدای من! این نغمه، نغمهٔ چند ماه پیش نیست. این نغمه، نغمه ای نیست که زمانی می خواست روی سامان را کم کند. حالا چه شده که از او دفاع می کند؟ انگار همان اعتماد به نفس زیادی، کار دستش داده است. چکار میتوانم بکنم برایش؟ با پدرم صحبت کردم. سفارشم کرد که مراقبش باشم و نکند به خاطر این تفاوت ها و ختلاف نظر های پیش آمده رهایش کنم. پدرم البته می دانست که من اصلاً نمی توانم نغمه را از دست بدهم و بی خیالش شوم.
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✨|بِـــــدونِ💌 سِـــــمَت|✨
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌼🌸 🌸 #رمـان_تایـم #آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم #پارت_63 _س
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#رمـان_تایـم
#آقای_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#پارت_64
دوره کارشناسی را در همین حال و هوا گذراندیم و با وجود تغییرات نغمه و اختلاف های فکری مان، چیزی از وابستگی و علاقه مان به یکدیگر کم نشد. برای کارشناسی ارشد، هر دو در دانشکده حقوق تهران مرکز، یعنی همان دانشکده دوره کارشناسی من قبول شدیم.
تردیدها و انتقادهای نغمه در دانشکده حقوق بیشتر از گذشته شد. در اکثر کلاس ها، سرِ قوانین حقوقی اسلام و تبعیض بین زن و مرد، با اساتید جر و بحث می کرد. آیا این حقوق مساوی زن و مرد است که زن نصف مرد ارث ببرد؟ چرا دیهٔ زن باید نصف دیهٔ مرد باشد؟ مگر زن انسان نیست؟ چرا باید در دادگاه ها، شهادت دو زن معادل شهادت یک مرد باشد؟
بهضی از استاد ها وقت می گذاشتند و دلایلی بیان می کردند که گاهی بچه ها را قانع می کرد و گاهی نه. دکتر شهابی از این طیف بود. یک بار توی راهرو بیش از یک ساعت سرِپا ایستاده بود تا نغمه را در مورد ارثیه قانع کند.
اگر زن، نصف مرد ارث می برد به خاطر آن است که او وظیفه خرجی دادن به خانواده را بر عهده ندارد و تعهدی الزام آور برای اداره امور زندگی بر گردنش نیست. اما مرد بخواهد یا نخواهد، وظیفه اش اداره خانواده است و نمی تواند از آن شانه خالی کند. اگر خوب دقت کنیم، می بینیم که ارثیه ای که زن می برد، هر چند نصف مرد است، اما تمامش مال خودش است؛ درحالی که مرد، همان ارثیه کامل را هم باید خرج زن و بچه اش کند.
یادش بخیر، با مهربانی و بدون خستگی توضیح داد و با نغمه بحث کرد تا اینکه خود نغمه از ادامهٔ بحث دست برداشت.
هفته بعد، سرِ کلاس در مورد دیه حرف زد. چون با از بین رفتن یک مرد، نیروی کار و پشتوانه اقتصادی خانواده از دست می رود، باید مقدار دیه به اندازه ای باشد که بخشی از آن ضرر و زیان خانواده صدمه دیده را جبران کند. این به معنای ارزش مرد یا بی ارزشی زن نیست.
نغمه اما قبول نکرد و کلام استاد را برید:
_ الان زن ها هم دارن پا به پای مردها کار می کنن و بخش مهمی از خرج زندگی رو به دوش می کشن ...
استاد نگاهی به او کرد. ساکت شد تا شاید کسی پاسخی بدهد، اما چون کسی چیزی نگفت، خودش جواب داد:
_ شما که دارین حقوق میخونین، چرا احساسی به موضوع نگاه می کنین؟ یادتون باشه که در حقوق، بحث از تکالیف و مسئولیت های اجباریه نه از روی ایثار و فداکاری ... کار کردن زن ها برای تامین هزینه زندگی از روی محبت و عاطفه س، نه از روی وظیفه و الزام ... یعنی تکلیفی بر دوش او نیست؛ در حالی که مرد وظیفه شه تا برای تامین زندگی زن و بچه اش کار کنه ...
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸