فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار دلها هم تسلیت هم تهنیت
ز دشمن تیر زهر آگین رها شد
وطن را ماتم عظمی بپا شد
فلک صبری به ایرانم عطا کن
عذای مالک اشتر بپا شد
قدر بود و قدش از ما جدا شد
فدای کشور و راه خدا شد
سلیمانی برفت اما نه از دل
دل از هجر رخش ماتم سرا شد
شهادت بود درد او دوا شد
حسین فاطمه از او رضا شد
عجب فردی عجب سردار مردی
عجب خاکی که آخر کیمیا شد
فدای پیکرش کز هم جدا شد
علمدار رشید مرتضی شد
زجا بر خیز ای محبوب دلها
چه میدانی که بعد تو چها شد
شفاعت کن که (عاجز) هم گدا شد
گدای آن شه مشگل گشا شد
نمی یابم به مانندش در عالم
تُهمتن بود در میدان فدا شد
🔴 نماز شب اول ماه رجب برای آمرزش همه گناهان
🔵پیامبراکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:
🟡 هركس در شب اول ماه رجب دو ركعت نماز بخواند در رکعت اوّل سوره «حمد» و سپس سوره «ألم نشرح» و سه مرتبه سوره «توحيد» را بخواند و در رکعت دوّم سوره «حمد» و سوره «ألم نشرح» و سوره توحيد» و سوره «فلق» و سوره «ناس» را بخواند. و چون سلام نماز را داد سى مرتبه لا إِلَهَ إِلا الله و سى مرتبه صلوات بفرستد تا حق تعالى گناهان او را بيامرزد مانند روزى كه از مادر متولد شده است.
📚 اقبال الاعمال ج ۲ باب هشتم
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#ماه_رجب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شگفتانه محسن چاوشی خواننده کشورمان در وصف حاج قاسم سلیمانی
روحت شادسردار عزیز ما 🥀🇮🇷😔
به جا مونده از شبی که فکر کردیم
خبرخاصی نیست
و خوابیدیم💔
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای أین الرّجبـیـّون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای ماه رجب التماس دعا🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقـدرنبودنت،
حالِجهـانرا
پریشانکردهاست!
مـولاۍمـن...💔
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج
💞به نیت سلامتی و فرج امام زمان پنج صلوات💞
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃
نماز مستحبی دو رکعتی
در شبهای ماه رجب
رسول خدا ﷺ فرمودند :
اگر کسی در تمام ماه مبارک رجب ۶٠ رکعت نماز به این طریق بخواند
👈در هر شب دو رکعت
👈و در هر رکعت حمد یک مرتبه
👈و قل یا ایها الکافرون سه مرتبه
👈و قل هو الله احد یک مرتبه
و پس از سلام نماز
دست ها را بلند کند و بگوید :
🍃☀️لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ ،
لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ
وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ آلِهِ
و سپس دست ها را به صورت بکشد خداوند سبحان دعای او را به اجابت برساند
و ثواب شصت حج و شصت عمره
را به او عطا فرماید ... ان شا ءالله
(از امشب انجام شود)
16.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا جوونا بیدین شدن؟
⭕️ چرا تقیّد دینداری تو جامعه کم شده؟
⭕️ به خاطر بدعمل کردن آخونداست یا چی؟
1_14449230686.mp3
3.54M
مداحی دلنشین و حدیث دل با امام زمان عج
🤲🤲🤲😭😭😭
#محمد_ابراهیمی_اصل
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ازعزراییل پرسیدند:
تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بارگریه کردم
ویک بارترسیدم.
."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
"گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم،او را دربیابانی گرم وبی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم..
"ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم..دراین هنگام خداوند فرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود...
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :
« اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ فَهُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اَللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي
اَلْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ اَلْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ» .
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند :
ائمه بعد از من دوازده نفرند كه اول ايشان على بن ابى طالب است(عليه السّلام)و آخر ايشان حضرت قائم است و ايشان خليفههاى من و اوصياء من و اولياء من و حجتهاى خداوند هستند بر امت من، بعد از من؛
هر كس اقرار كند بايشان مؤمن است و هر كس انكار كند ايشان را كافر است...
📚من لا یحضره الفقیه ج۴ ص ۱۷۹
اللهم العن الجبت و الطاغوت
اللهم عجل لولیک الفرج المنتقم
🌸🌸🌸بنام خداوند بخشنده مهربان 🌸🌸عاشقان وقت نماز است*
🌸اذان میگویند*
᪥࿐࿇🌹࿇࿐᪥
᪥࿐࿇🌹࿇࿐᪥
🌿🌹اَللّهُ اَکبَر🌹🌿
☘🌻اَللّهُ اَکبَر🌻☘
🌱🌺اَللّهُ اَکبَر🌺🌱
🍃🌸اَللّهُ اَکبَر🌸🍃
🌿🌹اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ🌹🌿
☘🌻اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ🌻☘
🌱🌺اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه🌺🌱
🍃🌸اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه🌸🍃
🌿🌹اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه🌹🌿
☘🌻اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه🌻☘
🌱🌺حَی عَلَی الصَّلاةِ🌺🌱
🍃🌸حَی عَلَی الصَّلاةِ🌸🍃
🌿🌹حَی عَلَی الْفَلاحِ🌹🌿
☘🌻حَی عَلَی الْفَلاحِ🌻🌿
🌱🌺حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل🌺🌱
🍃🌸حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل🌸🍃
🌿🌹اَللّهُ اَکبَر🌹🌿
☘🌻اَللّهُ اَکبَر🌻☘
🌱🌺لا اِلَهَ إِلاَّ اللّه🌺🌱
🍃🌸لا اِلَهَ إِلاَّ اللّه🌸🍃
*🌿🌹التــ🤲🏻ـــــماس دعا*
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#رؤیای_واقعی #پارت_۲۰ در پذیرایی نشسته بودیم و منتظر میهمانان بودیم. با فاطمه در اتاق حرف زدم بهتر
#رؤیای_واقعی
#پارت_۲۱
زن مصطفی شروع به سوال کردن از فاطمه کرده بود مشخص بود که از گذشته فاطمه و مصطفی خبر دارد.
_فاطمه جون شنیدم دوسال پشت کنکور افتادی برای چی اون رشته ای که میخواستی نیاوردی یا قبول نشدی؟
فاطمه به تته پته افتاده بود جاش جواب دادم
_من شنیدم شما بعد از ازدواجتون تحصیل رو رها کردین همسرتون اجازه تحصیل ندادن؟
هول کرده بود
_نه خب خودم علاقه ای نداشتم
باز رگبار سوالاتش سمت فاطمه رفت
_میگم فاطمه جون چرا شب عروسی ما نبودی دلم میخواست از نزدیک ببینمت تعریفتو از دختر عمه های مصطفی شنیده بودم
فاطمه که زبانش قفل شده بود من پاسخگوی سوالاتش شده بودم.
_فاطمه بیمار شده بود نتونست در عروسیتون حضور پیدا کنه
او بی توجه به من که دارم جواب سوالاتش را می دهم رو به فاطمه گفت
_حلقه تو دستت ندیدم تو فامیلای شما من دیدم که دخترا اغلب زود ازدواج میکنن.
بعد هم با حالت مصنوعی که مثلا دلش سوخته است گفت
_نکنه کسی رو دوست داشتی؟
خواستم اینبارم جوابش را بدهم که فاطمه ببخشیدی گفت و سمت اتاقش رفت علی با چشمان نگران نگاهش کرد و رو به من سوال پرسید که چه شده؟
با چشم به همسر مصطفی اشاره کردم که در چشمانش پیروزی دیده میشد. مصطفی با دندون های روی هم طوری که فقط من و همسرش شنیدیم گفت
_الناز تمومش کن!
خودم را به نشنیدم زدم.
تا زمانی که میهمانان رفتند فاطمه در اتاقش ماند و از اتاقش در نیامد.
از رفتار های مصطفی میشد دید که از انتخابش در ازدواج پشیمان شده و هر لحظه حواسش بود که همسرش بیشتر از این خراب نکند.
#رؤیای_واقعی
#پارت_۲۲
رفتم که به کوثر دختر رضا سر بزنم در اتاق علی که کنار اتاق فاطمه هست خوابیده بود.
نا خودآگاه صدای زندایی را شنیدم
_فاطمه جان حلال کن ما آرزومون بود که تو عروسمون بشی نمیدونم چرا اینجوری شد ولی اینو میدونم که مصطفی هر شب عذاب وجدان داره و از انتخابی که کرده هر روز پشیمون تر میشه، ازت میخوام که حلالش کنی حداقل از عذاب وجدانش کمتر بشه میدونم تقصیر ما بود ولی ازت خواهش میکنم که حلالش کن.
صدایی از فاطمه نمی آمد تا اینکه زندایی هم به بقیه پیوست بعد از تشر مصطفی به زنش او هم سعی کرده بود که سکوت کند.
میهمانان که رفتند به سمت اتاق فاطمه رفتم در را باز کردم روی صندلی نشسته بود و به عکسی در دستش نگاه میکرد و اشک میریخت در را بستم که متوجه حضورم شد در بغلم و با صدای بلند گریه می کرد.دلم به درد می آمد!
به علی گفتم که امشب فاطمه را همراه خودمان ببریم.
سوار ماشین شدیم تا برسیم خودم و علی کلی مسخره بازی درآوردیم تا لبخندی روی صورت فاطمه بنشیند.
آلبوم های خونوادگی مادرجون اینا را هم از خانه شان آوردیم که عکس هایشان را ببینیم.
در حال برای خودم و فاطمه جا پهن کردم که اگر سر و صدا کردیم علی بیدار نشود فردا جلسه مهمی داشت.
عکسا ها رو ورق میزدیم و تنقلاتی که اطرافمان پخش کرده بودیم. میخوردیم که علی با پتو روی سرش به ما نگاه می کرد قیافش خنده دار شده بود!
_عشقم چرا اومدی تو حال برو بخواب فردا جلسه مهمی داری
در حالی که سمت ما آمد و بین ما خودش را جا می کرد گفت
_با این صداهای شما آدمو میذارین بخوابه مگه
کاسه تخمه را برداشت و شروع به خوردن کرد و رو به ما گفت
_فاطمه تو که نصف این عکسارو یا بچه بودی یا به دنیا نیومده بودی چی رو میخوای برای هانیه تعریف کنی؟
آلبوم را از دست ما گرفت و درباره هر عکس برایمان توضیح میداد وقتی به عکس های خودش می رسید شروع به مسخره بازی می کرد متوجه شدم که این مسخره کردن را فقط با عکس های خودش میکنه و به هیچ وجه عکس های بقیه را مسخره نمی کرد.
#رؤیای_واقعی
#پارت_۲۳
جلوی درب منتظر فاطمه بودم که با چهره ی خوشحال به سمت ماشین می آمد.
سوار ماشین شد رو بهش کردم و گفتم
_شیری یا روباه
با خوشحالی جواب داد
_شیر شیرم از نوع سلطانش!
_ماشاءالله فاطمه خانوم گل پیش به سوی یه رستوران گرون قیمت
_گفته باشم من پول رستوران گرون قیمت نمیدم ها فقط در حد فلافل میتونم دعوتت کنم
_خب حالا خوب که هنوز دکتر نشدی اینقدر خسیسی وای به حال اینکه دکترم بشی
_باید افتخار کنی که خواهرشوهرت دکتره
_هووووو خوبه خوبه اعتماد به سقف خودم میدونم آخرش هم همون فلافل رو خودم حساب میکنم
با کلی شوخی و خنده ناهار را خوردیم و به دنبال علی به شرکت رفتیم که ادامه
جشنمان را با او بگیریم.
شب شام خانه پدر علی بودیم که گوشی فاطمه زنگ خورد به اتاقش رفت تا پاسخ دهد شام را کشیدیم فاطمه هنوز در اتاقش بود رفتم که صدایش کنم.
در را باز کردم روی تخت نشسته بود و گوشی در دستش به اصطلاح خشک شده بود نگران شدم که برای کسی اتفاقی افتاده باشد
_فاطمه چی شده؟
صورتش را به سمتم چرخاند در حالی که هم چهره اش هم گریه و هم خنده می کرد گفت
_طلاق گرفته از زنش جدا شده!
#رؤیای_واقعی
#پارت_۲۴
دوسال از سالگرد ازدواجمان می گذشت در این دوسال خیلی چیز ها از علی یادگرفتم مثل معلم و شاگرد یا مثل یه بچه که رفتار مادرش رو تقلید میکند!
علی هر روز برایم معادله پیچیده تری می شد که پیدا کردن جوابش سخت تر می شد.
فاطمه هم خداراشکر فارغ از هر کسی در دانشگاه شهید بهشتی درس می خواند.
مصطفی بعد از طلاق از همسر سابقش یک بار به خانه پدر علی آمد ولی با قصدی که آمد جواب خوبی هم نگرفت!
این روزها فوق العاده گرسنه ام می شد هر چه می خوردم سیر نمی شدم دیگر کلافه شده بودم.امروز که آشپزی می کردم یک آن از بوی پیاز سرخ شده و گوشت حالم بهم خورد به سرعت خودم را به دستشویی رساندم حدسم درست بود.
داشتم حس مادری را تجربه می کردم داشتم یه موجود را درونم پرورش می دادم درخت عشق من و علی داشت میوه می داد!
همان روز رفتم آزمایشگاه که مطمئن بشوم.
بعد از دیدن جواب آزمایش لبخند شیرینی روی لبم دوباره کاشته شد
خدایا شکرت!
علی ناهار خانه نبود عصر از شرکت برمی گشت تصمیم گرفتم غذای مورد علاقه اش را درست کنم با آنکه از بوی غذا حالم بد میشد ولی بالاخره غذا را درست کردم کیک هم درست کردم تا جشن کوچیکی بگیریم با حضور مهمانی که انشاءالله قصد رفتن نداشته باشد و پیشمان تا آخر عمر بماند.
در خانه زده شد علی عادت داشت هر وقت می خواست وارد خونه بشود با آنکه کلید همرایش داشت ولی در میزد.
در را برایش باز کردم
_سلام بر بهترین همسر دنیا خدا قوت
_سلام ممنون
پنچر شدم آنقدر در فکر بود که حتی نگاهم نکرد!
نیم ساعتی به حمام رفت دیگر رفتاراهایش دستم آمده بود هر وقت موضوعی ذهنش را درگیر میکرد که میخواست من نگران نشوم
یا نیم ساعت از خونه بیرون میزد یا به حمام می رفت که دوش بگیرد.
بعد از حمام هم به اتاقمان رفت.
روی مبل منتظرش نشستم ولی آنقدر طول داد که به اتاقمان رفتم دیدم که خوابیده است!
با حالت گرفته غذا را در یخچال گذاشتم و بعد از مرتب کردن آشپزخونه کتاب خواندم ولی آنقدر که فکرم مشغول بود یک صفحه هم هم نتوانستم بخوانم.
چراغ ها را خاموش کردم و منم رفتم به اتاق که بخوابم.
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#رؤیای_واقعی #پارت_۲۴ دوسال از سالگرد ازدواجمان می گذشت در این دوسال خیلی چیز ها از علی یادگرفتم مث
سلام دوستان عصرتون بخیر اینم چندتا پارت خـدمت شماها
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
«وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»
{سوره قصص آیه ۵}
ترجمه:
خداوند تبارک و تعالی میفرماید: اراده و مشیت ما بر این قرار گرفته است که بر مستضعفين در زمين منّت نهیم و آنها را پيشوايان و وارثين روی زمين قرار دهیم.
- طلوع فجر نزدیک است،
- شب رو به اتمام است،
- تا طلوع فجر چیزی باقی نمانده،
- ناگهان نوری آسمان را فرا میگیرد
🌤"صــبــح نــزدیــک استــــ..."
انسان منتظر همانند کسی است که در پی شب طولانی، خسته از ظلمت و تيرگی، چشم به افق دوخته و دميدن خورشيد را آرزو می کند. و زمزمه دارد که :
صبح نزديک است و روشن می شود این آسمان
ای دل، ای دل صبر کن
آفتابی که به زير ابر بودستی نهان
عاقبت گردد عيان
میشود شاداب اين پژمرده باغ و بوستان
ای دل ای دل صبر کن
--------------------
اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍الآن وقت بد زندگی کردن شوخی زندگی کردن نیست
☀️الآن وقت این است که به قول امام صادق علیهالسلام: شبها هم تا صبح نقشه بریزید، و روزها اجرا کنید...
⏱فردا دیره دیگه
🎙استاد محمد شجاعی
---------------
اللﮩـم عجل لولیڪ الفـــرج