eitaa logo
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
460 دنبال‌کننده
22.2هزار عکس
17.8هزار ویدیو
146 فایل
🌸 ظـ‌ه‍وࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :( @Beh_to_az_door_salam مدیر اصلی @Asmahasani12
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 🌙شهیدابوالفضلاصلاحے‌آرزومےڪند: تنهاارزوےمن‌دردرگا‌ه‌خداوندمتعال‌اين‌است‌ڪہ خادم‌حرم‌ثامن‌الحجج‌عݪےبن‌موسےالرضاشوم.!  وپدرم،اگراين‌آرزونصيب‌من‌نشدازشما مےخواهم‌خادمےحرم‌امام‌ه‌ـشتم‌رابہ‌عہده بگيريدوبہ‌ام‌ـــام‌رضا(ع)خدمت‌بكنيد..(:! ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّل‌ݪِوَلیـِّڪَ‌الفَرَجـــ‌⚘ @khoodayaaa
🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فَقط‌دَم‌زَدن‌ازشُھداافتخـٰار‌نیست،بایَد زندگیمان،حَرفمان،نِگاه‌مان،لُقمِه‌هایمان، رِفاقتمان‌..بو؎ِشُھدا‌رابِدهَد.. -شہید‌طباطبایی‌مہر ‌‌‌‌‌‌‌‌️️
ز کودکی خادم این تبار محترمم ... 💕
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌✿⃟‌‌‌🌷✦ خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت دادم ...🌿 امانت‌دار‌ باشیم:)
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... 🔸نویسنده: فاطمه ولی نژاد ╭┅──┅❅❁❅┅──┅╮ 🌻
شهدای ماه اسفند عجب ماهیه این اسفند ماه شهید حمید باکری ۶ اسفند شهید حسین خرازی ۸ اسفند شهید امیر حاج امینی ۱۰ اسفند شهید حاج ابراهیم همت ۱۷ اسفند شهید حجت الله رحیمی ۱۸ اسفند شهید عبد الحسین برونسی ۲۳ اسفند شهید حاج عباس کریمی ۲۴ اسفند شهید مهدی باکری ۲۵ اسفند شهید حاج قاسم سلیمانی ۲۰ اسفند لقاء الله مبارک شما باد، عارفان گمنام و مردان بی ادعا شب جمعه است؛هدیه به روح مطهرشان صلوات. ‎‎
14.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 به راستی تاریخ چگونه این لحظات را درک خواهد کرد؟ آیا بشر غربی همجنس باز و غیرمعنوی درکی از این صحبت ها خواهد داشت؟ 🔸برشی از مستند «روایت فتح» و حالات عاشورایی رزمندگان اسلام در نقطه رهاییِ شب عملیات 🔸وقتی شهدا می‌گفتند: «منتظریم کی شب حمله فرا می‌رسد؟» به خاطر لذت این لحظاتِ جنگ نرم وجودشان که همان جهاد اکبر است بودند نه به خاطر جنگ سخت و تیر و تفنگش که حقیقتاً جهاد اصغر بود! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
باهم‌ رفتیم‌ قم‌ جلوضریح‌ بهم‌ گفت: احمد‌، آدم‌ باید‌ زرنگ‌ باشه مااز‌ تهران‌ اومدیم‌ زیارت‌باید‌یه‌ هدیه‌🎁 بگیریم گفتم‌ چی‌ میخوای؟ گفت:شهادت🌷
سالروز شهادت شهید مرتضی آوینی ای روز ملی فناوری هسته‌ای گرامی باد
مثل_شهدا_زندگی_کنیم 🔹خواهر شهید ابراهیم هادی تعریف میکرد که: یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. ️طرف نمازخوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد... 🔹اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزدتر نکنیم.
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اول اردیبهشت میلاد پر شکوه شهید ابراهیم هادی مبارک … ❣یک لحظه فقط بیا مرا یاری کن ❣یک حسّ قشنگ در دلم جاری کن ❣در روز تولدت داداش ابراهیم ! ❣دلتنگِ تو ام خودت بیا کاری کن