eitaa logo
🌼دختران بهشتی 🌼
156 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
24 فایل
"کارگروه دختران بهشتی " گام‌ برمی‌دارد برای جوانه زدن لبخند تو.. اللهم عجل لولیک الفرج 🌱 برای مشاهده فعالیت ها از هشتگ زیر استفاده کنید : #گزارش_تصویری قسمت های رادیو مون را با (رادیو)سرچ کنیدوگوش کنید و لذت ببرید😍 قراره بترکونیم و نمونه باشیم 🤩
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیده دانشجو فائزه رحیمی از زبان استادش: تا چند روز پیش شاگردم بود. هر چه فکر می‌کنم، جز لبخند همیشگی و نگاه آرامش، تصویر دیگری از صورتش در ذهنم ثبت نشده. از مدرسه‌ی محل کارورزی‌اش تا حوزه هنری، راه زیادی بود. برای همین همیشه کمی دیر می‌رسید و اکثر اوقات روی یکی از صندلیهای آخر کلاس می‌نشست. در نوشتن مصمم بود. اما انگار در هر چیزی مصمم بود. نوشتن هم راهی بود برای رسیدن به هدفی که در دل داشت. اما مگر می‌توان همه چیز را نوشت؟ خودش در یکی از متن‌های کلاسی‌اش نوشته بود: " شهادت هنری بود برای مردان خدا، و در فهم محدود من نمی‌گنجد که بخواهم آن را به تصویر بکشم.قلم را کنار گذاشتم... نور مطلق شهادت را چگونه در صفحات تاریک این دنیا می‌توانم ترسیم کنم؟" فائزه، شهادت را نه با قلم، که با جانش ترسیم کرد. او شهادت را زندگی کرد. من و همه‌ی دوستانش دلتنگش می‌شویم. و تکه‌ای از قلبمان برای قصه‌ای که قرار بود بنویسد، همیشه خالی می‌ماند‌. قصه‌ای که درباره‌ی حسرت شهادت بود... و قصه‌ی تنوری که به سرزمین ترسها راه داشت. و قصه‌ی دختری که هر شب قبل از خواب، با بال خیال به سرزمین‌های دیگر سفر می‌کرد... شاید ماجرای خودش بود. او که خودش را اهل این زمان نمی‌دانست : "من واقعا متعلق به این زمان نیستم. ربطی به این دوره و زمانه ندارم. وقتی در کلاف هزارتوی این شهر گم می‌شوم و بین آدمهای رنگارنگ بر می‌خورم، سرگردانی، تنها احساسی ست که دارم." حتما آن خلوتگاه گوشه‌ی اتاقش هم دلتنگش می‌شود. و آن دیوار دلخواهش که عکسهای عزیزانش را آنجا گذاشته بود و آن را بهترین جای دنیا معرفی کرده بود. می‌دانم که هر کدام از دخترهای کلاسم، دنیایی بزرگ و کشف نشده هستند. مثل همه‌ی آدمهایی که اطرافمان زندگی می‌کنند. می‌دانم که خداوند، دوستانش را بین همین آدمهای اطرافمان پنهان کرده. شبیه نگینهایی که تنها خود خدا، قدرشان را می‌داند. مثل این دختر، که تا همین چند روز پیش، شاگرد من بود و حالا اوست که استاد من شده است. ❥︎𝗷𝗼𝗶𝗻➪[@Beheshtii_girls]
می‌گفت: به دختر کاپشن صورتی بگید اونجا یه دختری هست مث خودش گوشواره داشته.. بگید همسن و سالشه.. بگید بره باهاش بازی کنه.. بگید اسمش رقیه‌ست:)) عمه بیا گمشده پیدا شد😭💔 ❥︎𝗷𝗼𝗶𝗻➪[@Beheshtii_girls]
14.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدرش می‌گفت : « فائزه خیلی دوست داشت بیاید مشهد و بنا بر این بود که بعد از سفر کرمان، با خانواده مشرف شویم خدمتِ امام‌رضا علیه‌السلام. » میشنوی ..؟ صدای قدم های ۱۳ دی .. آمده است تا دردمان را تازه کند .. آمده است تا داغ دلمان را تازه کند .. آمده است تا نمک به روی زخممان بپاشد . آمده است تا یادمان بندازد نبودنتان را .. آخَر ، ما که هنوز باور نداریم نبودنتان را .. ما هنوز باور نکرده ایم بغض سید علی در نمازِ بر سرِ تابوتِ شما را ، ما هنوز باور نکردیم پر کشیدن شهیده‌ی کاپشن صورتی را و رفتن فائزه و چندین تن دیگر که در ولادت مادر سادات به شهادت رسیدند . . هنوز باور نکرده ایم آن زیارتگاهِ کوچکِ مُزَیَّن شده به نام شما در گلزار شهدای کرمان را .. فیلم حاوی اشک ، بغض و دلتنگی ست با احتیاط ببینید :))))))* | . 🆔@Beheshtii_girls/دختران بهشتی
اخه‌ازشمانمیشه‌دلار‌درآورد..(:💔 ❥︎𝗷𝗼𝗶𝗻➪[@Beheshtii_girls]
پاینده ایم و این بود اخرکلا ما : هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق:)) ❥︎𝗷𝗼𝗶𝗻➪[@Beheshtii_girls]