eitaa logo
موکب شهدای شهرستان بهشهر
1.1هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
15 فایل
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله_الحسین اخبار، اطلاع رسانی، فعالیتها و برنامه های موکب شهدای شهرستان بهشهر را در این کانال دنبال نمایید. ارتباط با ادمین: @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
1_1159965419.mp3
3.7M
بیتابــم آقا مثل اسپند رو آتیش ای آقا ای آقا... 💔 به یاد اربعین.. 🎤 کربلایی مسعود پیرایش موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
❤️ هزار سال‌ کند‌ عمر‌ باز‌ ناکام‌ است کسی‌ که‌ رخصت‌‌ رفتن‌ به‌ کربلا‌ نگرفت💔 🌙 موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
🍃🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🗓 🔺 ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ خورشیدی 🔻 ۱۵ ذی القعده ۱۴۴۳ قمری 🔅 پیامبراکرم (ص) : 🌴 هر کس با یقین بسم الله الرحمن الرحیم را قرائت کند ،کوه ها به همراه او تسبیح می گویند ، هر چند او تسبیح آنها را نمی شنود. 📚 الدرالمنثور ، ج۱ ، ص۲۶ موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.✨ 🌷ثواب فعالیت امروز کانال به روح تقدیم می گردد 📖 صفحه ۳۴۷ موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
❤️ اربعین کرب‌ و‌ بلای همه را امضا کن! این گدا بهر زیارت نگران است حسین! نـگـران اســت نــگــران اســت نِـــگـــرانـــ . . . . السلام علیڪ یا اباعبدالله❤️ 🤚 موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گمنامی چه زیباست چون فقط خدا تــو را می شناسد ..😍 چقدر پرمعناست، چون همه نمی دانند کجاست!! اما خدا می داند و شهید گمنام هم همین را می خواهد ....🥀 💔 هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷 موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️أحذرّكم الدنيا، فانها حلوة خَضرة، حُفّت بالشهوات. 🌎شما را از دنيا برحذر مى دارم؛ زيرا آن شيرين و با طروات است و پوشيده در خواهش هاى نفسانى است. 📘۱۱۱ موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشتی نوح نشد منتظرِ هیچ کسی، این حسین است که با خود همه را خواهـد برد :) ☕️✨ موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت(ره): ✍با احمد رفیق بودیم؛ اما چندسالی بود که به‌خاطر یک اختلاف مالی، میانۀ‌مان شکرآب شده بود. هر کدام‌ حق را به خودمان می‌دادیم. گرۀ دعوا که کور شد، برای قضاوت رفتیم پیش آقای بهجت. اول احمد حرف‌هایش را زد، بعد هم من از سیر تا پیاز ماجرا را گفتم. این میان، احمد برای کاری از اتاق بیرون رفت. حرف‌های من که تمام شد، آقا همان‌جور که سرش پایین بود، با لبخند گفت: «خُب حالا من گوش کدام‌تان را بکشم؟» بعد رو کرد به جای خالی احمد... چهره‌اش از ناراحتی تغییر کرد. قطره‌های درشت عرق نشست روی پیشانی‌اش... انگار که اتفاق خیلی بدی افتاده باشد، یا حرف خیلی بدی زده باشد... با ناراحتی گفت: «ایشان نیستند؟! نمی‌دانستم؛ و گر نه این جمله را در غیاب او نمی‌گفتم.» 📚 به شیوه باران، ص٣٣ موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر @behshahr_arbaeen