#شهیدانه
من ماهی ام
اما بـه سـرم
شور نهنگ است !
این برکه ی بی حوصله
اندازه ی من نیست...
#اللهمارزقناشهـادة
#خوشبحالشهداکهپرکشیدند
⇝🌷 @Beitolshohada
🔸" حدیث روز "
🌹 #امام_ڪاظم_علیه_السلام
💐 در دنیا ، مانند کسی باش ڪه در خانه ای ساڪن است ڪه مال او نیست و منتظر رفتن است.
📚 تحف العقول ص۳۹۸
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
⇝🌷 @Beitolshohada
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
💠نگاهے به سیره و زندگےنامه شهدا💠
👈 تولد و كودكى
🔸🌹محسن حججی در ۱۳۷۰/۴/۲۱ در خانواده ای #متدیّن در نجف آباد اصفهان پا به عرصه وجود گذاشت و به یاد فرزند شهید حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، نام او را #محسن گذاشتند.
🔹🌹جدّ پدری او عالم فاضل #شیخ_ابوالقاسم_حججی از علمای بنام نجف آباد بود.
🔸🌹محمدرضا حججی (پدر محسن) که از #رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده، به شغل شریف رانندگی تاکسی مشغول است و در تمام سالیان عمر کوشیده است #نان_حلال بر سر سفره خانواده بگذارد.
🔹🌹مادرش زهرا مختارپور از خانواده ای مذهبی و فعالیت اصلی او #خانه_داری است. محسن فرزند سوم خانواده و دارای سه خواهر و یک برادر است.
🔸🌹کودکی و نوجوانی محسن، همچون سایر بچه های نجف آباد، خیلی عادی گذشت. از ۷ سالگی وارد فضای #مسجد و فعالیت های #بسیج شد.
🔹🌹حضور در #هیئت خانوادگی که پدرش در منزل برپا می کرد، برای نخستین دفعات، طعم شیرین محبت اهل بیت (علیهم السلام) را به او چشاند. علاقه زیادی به #مداحی داشت و در نوجوانی در مراسم ویژه نوجوانان مداحی و قرآن قرائت می کرد. اولین کتاب غیردرسی که از پدرش هدیه گرفت: #مقتل_حضرت_سیدالشّهدا(ع) بود.
#شهید_محسن_حججی🌷
شادی روحش #صلوات
⇝🌷 @Beitolshohada
| #آقامونه |
چفیه بر دوش، امام شہدا مےآید
همه مدهوش ، یَل قبله نما مےآید
علوے هیبت و باغیرت و یوسف سیما
چقدر شال به این #سید ما مےآید
|• #سیدنا_القائد 😌❤️
⇝🌷 @Beitolshohada
بیــت الشُھــــداء...
داستان زیبای دو رفیق، دو شهید
#شهید_سیدمحمد_رجبی و دوستش
#خاطرات_شهدا 🌷
دو رفیق
دو شهید....
همه جا #معروف شده بودن به باهم بودن
تو #جبهه حتی اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و #تصادفی دوباره برمیگشتن پیشه هم
خبر #شهادت علیو که اوردن، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت: بچم
اول همه فکر میکردن علی رو هم مثله بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دل داری بدی
همونجوری که های های #اشک میریخت گفت:
زانوهای محکمم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم #شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن
🔹 عهد بستن آخه مادر...
عهد بستن که بدون هم پیشه #سیدالشهدا نرن....
مامور سپاهی که خبر اورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی #نوشته شده بود خیره مونده بود....
#شهیدسید_محمدرجبی
⇝🍃 @Beitolshohada