🦋میون مشکلات زندگی
روزهایی میان که نزدیکه از فشارشون نابود بشیم
با خدا عهد میبندیم که
اگر این مشکل و برام حل کنی
تا آخر عمر، این قول و بهت میدم
وقتی اون مشکل برطرف میشه
دیگه فراموش میکنیم تو روزهای طوفانی چه قولی به خدا دادیم
خدا رو میبوسیم و میزاریم رو طاقچه و میگیم باش واسه روزهای سخت😔
خدا میگه :
میدونی چقدر دوستت دارم؟؟
اصلا انگار تو دنیا فقط تو یک دونه بنده رو دارم
🦋من همون خدایی هستم
که وقتی همه تنهات میزارن
پیشت میمونم و هیچ وقت تنهات نمیزارم
من همون خدایی ام که اگه همه به تو پشت کنن و دستت و رها کنن، من دستت و رها نمیکنم.
پس چرا من و فراموش میکنی؟؟
🌺🌿قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ
🦋ﺑﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ [ ﺳﺨﺘﻲ ﻫﺎ ] ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺍﻧﺪﻭﻫﻲ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﺑﺎﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻙ ﻣﻰ ﻭﺭﺯﻳﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﻲ ﻣﻰ ﮔﺮﺍﻳﻴﺪ . ]
سوره انعام(٦٤) 🌿
@Benam_pedar_madar
همیشه
دلیل شادی کسی باش !
نه شریک شادی او ...
و همیشه
شریک غم کسی باش !
نه دلیل غم او ..
#انگیزشی
@Benam_pedar_madar
هر چیزی را نگاه نکن،
دیدن مثل غذا خوردن است.
هر چیزی را که میبینیم،
با تمام آلودگیها و پاکیها
وارد روح ما میشود و به سادگی
بیرون نمیرود..!!
#استاد_پناهیان
#ترک_گناه
@Benam_pedar_madar
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود
گاهی نمی شود نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
@Benam_pedar_madar
الهی🙏
در این صبح که نوید بخش
امید و رحمت توست
هرآنکه چشم گشود
قلبش سرشار از امید
وزندگیش سرشار
از رحمت وبرکت تو باد
هرچه لطف خداست
دراین صبح زیبا برایتان آرزومندم
🌷ســــلام صبح چهارشنبه تون بخیر
@Benam_pedar_madar
#انگیزشی
این آگاهی است که تغییر به وجود می آورد ،
نه تلاش تو !
وقتی تو متفاوتی ،
کل دنیا متفاوت خواهد بود .
مسأله ایجاد دنیایی متفاوت نیست ، مسأله تنها ایجاد تویی متفاوت است .
تو دنیای خودت هستی ،
پس اگر تغییر کنی
دنیا تغییر میکند
@Benam_pedar_madar
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی می فرمودند :
🌺 به عقیده من همه چیز مردانه اش خوب است الا گریه، که زنانه بودنش لطفش بیشتر است.
معظم له می فرمودند :
در قدیم بکائین زیاد بودند مثل آیت الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی رحمه الله، میرزا ابوالقاسم عطار و میرزا اسماعیل ارباب،
آیت الله سید احمد خوانساری رحمه الله در موقع ارتحال فرمودند: از دنیا می روم در حالی که دستم خالی است، ولی به یک چیز امید دارم و آن گریه بر امام حسین علیه السّلام است.
وقتی از مرحوم «نظام رشتی رحمه الله» در عالم رویا می پرسند: از آن عالم چه خبر؟ مرحوم نظام می گوید:
شکر خدا را که در پناه حسینم
عالم از این خوبتر پناه ندارد
🌺 سپس می پرسند: در آن عالم چه چیز به درد ما می خورد؟ ایشان فرموده بودند دو چیز: 1.تقوا، 2.امام حسین علیه السّلام
📗 آداب الطلاب ، ج ۱ ، ص ۴۳۸ .
@Benam_pedar_madar
.
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی میشود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت میخورد چندین مخور غم
#سعدی
@Benam_pedar_madar
گشتـم دنبـالِ عشـق
گشتـم دنبـالِ یـار
گشتـم دنبـالِ مـرد
پیـدا کـردم یـک نـام "پـدر"
@Benam_pedar_madar
اگر مادر نباشد زندگی نیست
به خورشید فلك تابندگی نیست
خدا عشق است و مادر كعبهی عشق
به آنان بندگی، شرمندگی نیست
@Benam_pedar_madar
در منطقه هور، با چند نفر از مجاهدان عراقی همکاری می کردیم. فکر زیارت امام حسین (ع) یک لحظه هم سید را آرام نمی گذاشت. با مجاهد عراقی صحبت کرد.
قرار شد او کارهای جعل کارت تردد و بقیه مسائل را حل کند. یک روز آمد سر وقت سید که برویم.
مجاهد عراقی می گفت: از ایستگاه ایست و بازرسی بصره رد شدیم. شب را در منزل خودم بودیم و فردا عزم حرم کردیم.
حرف ها را قبلا زده بودیم که باید احساسات خود را کنترل کنی، نکند استخباراتی ها متوجه شوند و همه لو بروند.
سید تا چشمش به ضریح امام حسین (ع) و حرم بی زائرش افتاد، از خود بی خود شده بود.
هر چه بچه ها ایما و اشاره و قسم دادیم، کارگر نیفتاد. حالا سید بیست دقیقه ای می شد که کنار ضریح مشغول راز و نیاز بود.
بعدها می گفت: تا چشمم به ضریح افتاد اختیارم را از دست دادم.
کتاب پا برهنه در وادی مقدس، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ اول- ۱۳۹۳؛ صفحه ۹۹-۱۰۱٫
@Benam_pedar_madar
🔴 توجه به کار خانم در خانه
آیت الله احمدی میانجی ميفرمودند در اطراف آذربایجان شخصی به نام شیخ محمد طاها زندگی میکرد. آدم فوقالعادهای بود.
آیت الله محل بود خانمی هم داشت که به او محبت و خدمت میکرد. شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهای دیگر بود. یک روز مشکلی در خانه پیش آمد.
سابق معمولاً از چاه آب میکشیدند. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفی کرده بود. شیخ محمد طاها سحر برای نماز شب بلند شد.
همیشه آفتابه پر از آب برای او آماده بود ولی آن شب میبیند نه از آفتابهی آب خبری است نه از دلو و ریسمان.
اطراف را میگردد و دلو ریسمان را پیدا میکند. دلو را در چاه مياندازد و میبیند خیلی مشکل است. پیرمرد است و توان ندارد از چاه آب بکشد.
بهسختی دلو آب را از چاه بالا میکشد ولی از دستش ميافتد. زار زار شروع میکند گریه کردن.
خانم دلش به حالش ميسوزد میگوید اینکه گریه ندارد من برایت آب میکشم. میگوید من برای آب گریه نمیکنم؛ گریه من برای این است که تو چهل سال برای من آب كشيدي و من قدر تو را نميدانستم و اصلاً توجهی به این کارت نداشتم.
📙محبت به زنان و کودکان در سیره پیامبر اکرم، حجتالاسلام فرحزاد،ص ۹۲
@Benam_pedar_madar