#ارسالی_مخاطبین
تجربه ای جالب👇🏻
چند متر اونطرف تر از محل استقرارمون تو تفریگاه پنج تا خانوم نشسته بودن که چهارتاشون کشف حجاب کرده بودن.
قلبم به تپش افتاد خیلی با خودم کلنجار شدم که برم بهشون تذکر بدم، همه ی حرفها،احادیث،آیات قرآن از جلو چشمم رد میشدند منتها متاسفانه اصلا شجاعت و جرات رفتن و تذکر دادن رو نداشتم اونا چهارنفر بودن و من .....
درهمین حین مردهای خانواده آماده ی درست کردن آتیش و ذغال برای تهیه ی نهار شدن
ما از قبل ذغال آماده کرده نخریده بودیم و چوب از منزل آورده بودیم. محل درست کردن آتیش نزدیک به اون چندتا خانم بود و چوبها هم همینطور که میسوخت حسابی دود راه انداخته بود و باد هم اومد به کمک ما و همه ی دود هارو میبرد سمت خانومها
تا اینکه بالخره صدای اعتراض خانومها بلند شد:
خانومها: آقایون یه خرده ذغال میخریدین و مارو اینقدر دود نمیدادین
ما آقایون: سکوت......
خانومها: لااقل به روی خودتون بیارین
منم که بهترین فرصت واسم فراهم شده بود و ابر و باد و دود همه به یاری من اومده بودن فرصت رو غنیمت شمرده و رفتم داخل جمعشون
من: ببخشید خانومها، منتها همینقدر که این دود فضای اینجا رو آلوده کرده و باعث اذیت و سخت نفس کشیدن شما شده، روسری سر نکردن شما هم مارو داره اذیت میکنه و باعث آلوده گی این فضا شده
خانومها: شما چشماتون رو ببند و نگاه نکن، ولی ما ازین دود داریم اذیت میشیم🙄
من: شما هم جلو دهانتان رو بگیرین و نفس نکشیین🤭
و یه سری صحبتهای دیگه
من اومدم و به درست کردن غذا با کمک بقیه ادامه دادم...زیر چشمی نگاه کردم بعد از پنج دقیقه دیدم چهارتاشون روسریهاشون رو سر کردن😊
پایان کارم دوباره رفتم نزدیکشون و گفتم خانومها یه عذر خواهی بابت دودی که راه انداختیم
و یه تشکر بابت اینکه روسری تون رو سر کردین...
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر