۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
#امام_زمانم...
چه غریبانه....💔
رمضان بی حضورتان آغاز شد...
آقا جان پس کدام سحر؟!
کدام افطار؟!😔
کدام عید؟!
آقا جان...
رمضان بی ظهور شما...
رمضان نمی شود😔
🌹أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌹
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
برای خنده هایت
"وان یڪاد" خواندهایم
و در میان نگاهت
"صد قل هو الله" یافتهایم
تا بدانی ما با تــــو
به "احسنالخالقین" رسیدهایم ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
❣#سلام_امام_زمانم❣
گفتند که #تک_سوارمان در راه است
از اول صبح☀️ چشممان بر راه است
از یازدهم دوازده #قرن گذشت
تا ساعت تو🕰 چقدر دیگر راه است
تویی آرام قلبم آقا جان 💕
#اَللّهُـمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّـکَ_الفَـرَج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
4_196698794803334799.mp3
1.85M
☀️"آي گنه كارا بيائيد"
💠حاج سيد مجید بنی فاطمه
#حلولماهمبارکرمضان
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
💔
#یا_رحمان
رحمان شدهای که بگویی؛
هر که بودی و هستی؛
مَــــن ؛ برای تو جا دارم♥️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
سهم ما در وسط معرکهی عشق
چه بود؟
غم و
دلتنگی و
حسرت
همه یکجا با هم!؟
#صبحتون_شهدایی🤚🏻✨
#شهید_بابک_نوری♥️
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌷•﷽•🌷
دفترچه خاطرات📝
دوست داشتم ماه رمضان خانه ي بابابزرگ باشم. افطار و سحر غذامان آب دوغ بود. هر چه دستش مي آمد، از ماست و خامه و سبزي، توش مي ريخت و به خوردمان میداد 😂
تو کربلای چهار شهید شد😢
#شهیدحسن_امیری معروف به عمو حسن
#یادش_عزیزش_با_صلوات
📚يادگاران، جلد 15
**********
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌷•﷽•🌷
#شهید_احمد_آتش_دست
دانشجوی رشته پزشکی بود
با شروع جنگ تحمیلی بارها به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و دربهمن 1361 به شهادت رسید
در تشییع جنازهاش افراد سرشناس زیادی در رشته پزشکی حضور داشتند و همه به اتفاق معتقد بودند این شهید اگر زنده بود بدون شک یکی از بهترین جراحان قلب در دنیا میشد.
#یاد_عزیزش_با_صلوات
**********
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
❣#سلام_امام_زمانم❣
آقـا♥️ تمـامِ ایل وُ تَـبارم فدایِ #تو
یک عمر گفته اَم که بمیرم برایِ #تو
#قرآن بخوان 😍کمی دلِ داوود را بِبَر
رویایِ اهـلِ ♥️عـرش شده ربَّنـایِ #تو
#یوسف هزار بار صدا زد که جانِ من…
قـربانِ یک نگاهِ تو وُ رونَـمایِ تو😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها رو دوست داشت. یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی رفتم سراغش دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده، دستش روی پهلوش گذاشته و از درد دور خودش میپیچه.
«بلند هم داد میزد: آخ پهلوم ... آخ پهلو»
چند دقیقه بعد آروم شد. گفتم: ...
#دمی_با_شهدا
نگاهی احساسی و متفاوت
●➼┅═❧═┅┅───┄
۶ اردیبهشت ۱۳۹۹