eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
121.4هزار عکس
124.4هزار ویدیو
208 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 دعا بخـوانید براے عاقبت بخیـری ما . . . شمایی ڪـہ ختمِ بہ خیـر شد عاقبتتان . . . 🌷🌷 🕊اللهم الررقنا شهادت فی سبیلک🕊 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
راز بود و دست‌گیریِ ، که زهرایی‌ها را میخرید؛ با نشانی بر ، ، و گاه ماندن بر صحرا ❤️ فاطمی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
☘اگربدنبال راز🌷شهادت🌷 میگردی واین چنین بود که خدایی شد 🌾خم شدن، 🌾خاک شدن، 🌾خاضع شدن 🌺تا سرور، 🇮🇷سردار دلها، وتا نزد🌴 مولا محبوب شوی آری راز🌷شهادت 🌷همین است نثار روح همه شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🖋 راوی؛ همسرشهید ایشان می گفت؛ برای دفاع از اسلام، برای دفاع از کشور هرجایی باشد می روم و جانم را هم در این راه می دهم. این امتیاز اوست ڪہ بی مرز عاشـق است دور از وطن حوالی غربت شهید شد اسارت : ۱۳۹۴/۰۹/۲۹ شهادت : ۱۳۹۵/۱۱/۱۵ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
📚نذر سوریه و دعای مادر یکبار خواست دعایی در حقش بکنم می‌گفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت از من می‌خواست که دعایش کنم. سریع روضه پنج تن نذر کردم. همان اوایلی بود که قرار شد به سوریه برود. یک بار از محل کارش تلفنی باهم صحبت می‌کردیم. پرسیدم حمید مشکلت حل شد؟ گفت آره دستت درد نکند. گفتم من یک روضه پنج تن نذر کردم. با خنده‌ای از ته دل جواب داد دستت درد نکند اگر بدانی چه حاجتی داشتم بعد رو کرد به همکارانش و گفت اگر بدانید چه شده مادرم نذر کرده بروم سوریه! 🌷 : ۱۳۶۳/۱۱/۱۵ : ۱۳۹۴/۹/۲۹ ۵۰ ولادت🎉🎊🎈🎂🎈🎊🎉 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔰 «همسرم در ادامه مأموریت‌های کاری‌اش به کازرون منتقل شده بود. خانه‌ای در آنجا اجاره کردیم و ۳ ماه بعدش به مأموریت ارومیه رفت. ۱۵ روز در ارومیه بود و ۱۵ روز در خانه. کمی بعد «ابوذر» از ارومیه زنگ زد که می‌خواهم به سوریه بروم. گفتم ابوذر جان تو همیشه مأموریت هستی «محدثه» بی‌تاب تو است. ان‌شاءالله دفعه بعد می‌روی.  🔰شهید گفت: نه من باید بروم. بعد به خانه آمد و چند روزی در کنار هم بودیم.موقعی که می‌خواست به سوریه برود گفت که این آخرین مأموریتم است مطمئنم. بعد مرا به عمه سادات قسم داد و گفت، اگر امروز برای دفاع از اسلام نروم دشمن وارد خاک کشورمان می‌شود. وقتی این صحبت‌ها را شنیدم متوجه شدم که هیچ چیز مانع رفتنش نمی‌شود.از طرفی هم نمی‌خواستم شرمنده حضرت زینب(س) بشوم. 🔰هشت صبح آخرین روزهای پاییز یعنی ۲۶ آذر ماه سال ۱۳۹۴ ابوذر رفت. قبل از رفتن با «محدثه» که غرق در خواب کودکانه بود، عکس گرفت و با من که نمی‌توانستم جلوی اشک‌هایم را برای لحظه‌ای بگیرم، خداحافظی کرد». ✍راوی؛ هـمسر شـهید 🌷 :۱۳۶۹/۶/۲۹ :۱۳۹۴/۱۱/۱۵ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
الهی و ربی من لی غیرک: 🖌 ✍مراسم عقدمون که خیلی ساده و خودمونی برگزار شد. مراسم عروسیمون هم خیلی ساده تر و همش باذکر صلوات بود.ابوذر برا عروسی خیلی خوب مدیریت کرد که اسراف نشه یا گناهی اتفاق نیفته. ✍آنقدر همیشه از من و کارهای من تعریف میکرد که خودم متعجب میشدم. حتی گاهی غذا بد میشد، ولی اون چنان با ولع و لذت میخورد که من فقط مینشستم نگاش میکردم.میگفتم از نظر من افتضاح شده. میگفت:" نه از نظر من که عالی شده، من نمیدونم چرا نظرت اینجوریه!!" واقعا خوبیهاش قابل توصیف نیست. من هیچ وقت نه اخمش رو دیدم نه صداش رو بلند کرد نه بی محبتی ازش دیدم. 🌷 🕊 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*  سردار سلیمانی به خانواده اش خیلی احترام می گذاشت و همیشه می گفت: علت اینکه من شهید نمی شوم این است که همسرم به هر ماموریتی که می روم یک ختم قرآن بر می دارد. بچه های محافظش برای من تعرف کردند: یک روز راه افتادیم بریم جایی، قرار بود خانواده ایشان هم همراهش باشند اما با تاخیرآماده شدند. ما فکر می کردیم ایشان گلایه کنند اما آنقدر با احترام با خانواده اش برخورد کرد که تعجب می کردیم. راوی: سردار محمدرضا حسنی سعدی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* درمکتب شهادت درمحضرشهدا حاج عباس همه چیز برایم می‌خرید ولی کادوی اولین سالی که برایم روز زن خرید از همه دلنشین‌تر بود!... از فضای سبز یک شاخه گل کنده بود و جلوی در خانه‌مان آورد و با همان ابهت خاص خود روز زن را تبریک گفت و شاخه گل را به من داد... حاج عباس همه چیز برایم می‌خرید و هر روزش روزِ مادر و روز زن بود •••ولی الان تنها هدیه‌ای که آرزویش را دارم، دیدن روی ماه همسرم است•••💞 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در مکتب شهادت در محضر شهدا غلام علی آخرین روضه اش را قبل از شروع عملیات خواند. بین روضه، حضرت زهرا (س) را مخاطب قرار داد و گفت: «خانم! عمریه نوکری شما و فرزندان تون رو کردم و تا حالا چیزی ازتون نخواستم؛ ولی حالا می خوام تو اون لحظات آخر کمک کنید». در گرماگرم عملیات، وقتی گلوله رگبار به سینه اش نشست، خم شد. زیر نور ماه می دیدم که خون تو پیراهنش جمع شده. سعی کردم سرش را روی پایم بگذارم، نگذاشت. سرش را روی زمین گذاشت و سه بار “یا زهرا” گفت و چشمانش را بست. حضرت زهرا (س) آمده بود کمکش. (س) یاد عزیزش با صلوات 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | مادرانه 🎙 روایت از شهدای گمنام و عنایت ویژه حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها- به آنها 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره سردار سلیمانی از گریه افسران آمریکایی خاطره سردار سلیمانی از گریه افسران آمریکایی از زبان استاد رحیم پور ازغدی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌷 خاطره ای از همسر شهید چمران: 🔷 یک هفته بود که مادرم را در بیمارستان بستری کردیم. مصطفی به من سفارش کرد که “شما بالای سر مادرتان بمانید و حتی شبها رهایش نکنید.” من هم این کار را کردم. وقتی حال مادر بهتر شد و از بیمارستان ترخیص شد، به خانه آمدیم و من، دو روز دیگر هم پیش او ماندم. 🌹 یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و بوسید. می‌بوسید و همان‌طور با گریه از من تشکر می‌کرد! من با تعجب گفتم: “برای چی مصطفی؟!”😳 🌺 گفت: “این دستی که این همه روز، به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.” گفتم: “از من تشکر می‌کنید؟! خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها را می‏‌کنی!!” ❤️ گفت “دستی که به مادرش خدمت می‌کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.” هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
واقعا عاشق امام بود سال ۵۷ با دوستانش آمده بود بهشت زهرا(س) برای گوش دادن به سخنرانی امام، همیشه خاطره‌اش را تعریف میکرد زمان رحلت امام در ارومیه بودیم، چون ماموریت داشت نتونستیم بیایم تهران...واقعا بهم ریخته بود بعد از امام هم از مریدان حضرت اقا شد خمیشه خدا را شکر میکرد که اقا رهبر ماست در یکی از سفر هایی که حضرت آقا به ارومیه داشتند ، ایشان مسوول هماهنگی برنامه بودند . زمان بازگشت آقا ، ایشون جلو می رود و دست آقا را می بوسد و از آقا می خواهد که دعا کنند شهید بشود. حضرت آقا هم گفته بودند : ان شاالله در صد سالگی ! شما باید باشید و خدمت کنید 🌹شهید حسن شاطری 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨معیارهایی که پدرم در زندگی‌اش داشت با حساب و کتاب‌های مرسوم زمانه ما فرق داشت. نگاه ایشان به زندگی عافیت‌طلبانه نبود. ✨بابا به خوبی می‌دانست که به عنوان یک مسلمان و از آن مهم‌تر به عنوان یک شیعه مسئولیت‌هایی دارد. همان‌طور که دکتر شریعتی در سخنرانی «مسئولیت‌های شیعه بودن» عنوان می‌دارد، ما به عنوان یک شیعه مسئولیت‌هایی داریم که باید به انجام آن‌ها توجه داشته باشیم. ✨ من در عمرم کمتر کسی را دیده‌ام که مثل شهید علیپور مسئولیت‌پذیر باشد. ایشان حتی در امور عادی زندگی مثل آب خوردن، وضو گرفتن و کارهایی از این دست سعی می‌کرد شیعه بودن را فراموش نکند. آب که می‌خورد، ذکر سلام بر حسین را فراموش نمی‌کرد. ✨یادم است وقتی قصد جبهه کرد، مادرم گفتم حسین و محسن وقت ازدواج‌شان است، صبر کن اول تکلیف این‌ها را روشن کن، بعد برو. بابا در جواب گفت: تکلیف همه ما را سیدالشهدا (ع) روشن کرده است. الان وقت کمک کردن به جبهه مقاومت اسلامی است و این مسئولیت از همه مسئولیت‌های دیگر برایم واجب‌تر است. ✍روای: پسر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
ڪاش اسم تو آخرین ڪلامم باشد پروانہ شدن حُسن ختامم باشد.. مانند ڪبوترانِ در خون خفتہ عنوان قبل نامم باشد.. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
امروز با شاخه گلی سرخ و دستانی لرزان به دیدارت می‌آیم این اشک هايی من از سردلتنگی است دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت کاش بودی… 💖 💚 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یافاطمه‌جان! دست‌من‌ودامانت ای چشم امید همه بر احسانت بادا به فدایت پدر و مادر من ای گفته پیمبر، پدرت قربانت 😍💕 💖 💚 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🍃♥️ سلام امام زمانم♥️🍃 تو بیایـے ،💕🌾 همہ ےِ زمینُ و زمانُ و تمامِ جهان ؛ بهانہ مے شود ... ‌ براے لبخندِ مُدام !💕🌾 اللهــم عجــل لولیـک الفــرج              🌿🍃💛🌱🌿 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin