eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.5هزار عکس
130.6هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋*﷽*🦋 شهید طالبی تعزیه خوان امام حسین ع بود و در کنار پدر با عشق این کار را انجام میداد سرانجام مزد این رشادت ها و خوانی ها برای امام حسین(ع)،  در شهر حلب در دفاع از حریم عقیله بنی هاشم به ثمر نشست و در  روز اول آبان ماه سال ۱۳۹۴ همزمان با حسینی در سن ۲۸ سالگی به آسمان بال گشود تکفیری ها بدنش را مثله کردند و بعد از دو ماه بدن پاره پاره اش به میهن و به آغوش تنها دخترش حنانه بازگشت و در خاک آرام گرفت
دلم راضی نمیشد برود. گفتم اگربروی شیرم را حلالت نمیکنم. گفت :قبول! یعنی راضی هستی من تو خیابان تصادف کنم و بمیرم ولی در جبهه شهید نشوم! اصلا اگر نزاری برم شکایتت را پیش حضرت زهرا (س) میکنم. مگر خون من از خون علی اکبر و علی اصغر امام حسین (ع) رنگین تر است. می دانستم حریفش نمیشوم. گفتم برو خدا به همراهت. " "
روزی پس از ادای نماز صبح، رو به یکی از برادران روحانی میکند و می‌پرسد: حاج آقا! اگر کسی خواب امام علی علیه السلام را ببیند، وه تعبیری دارد؟ روحانی در پاسخ می‌گوید: ... نگاهی احساسی و متفاوت ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
Hojat Ashrafzadeh Atre To(128).mp3
3.34M
🦋*﷽*🦋 🎤🎤 حجت اشراف زاده 🌺 عطر تو 💞 🌺تعجیل در فرج امام زمان عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀قائـم المنتَظَـري، پادشـهِ منتظـران یوســف فاطمه‌اي، غــرق تمنّاي تُو من ❀جلـوهٔ خال لبـت بُرده چنان دل زِ کَفـم... مانده‌ام شام وسحـر، خیـره بہ سیماي تُو من ❀دمبدم بَر گل رُخسار تُو گویـم صلـوات عاشقــم، عاشــق رُخسـار دلاراي تُو من ْ ♡ 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤بدون شرح❤
مـولایــم . . . روزهای هفته را با عشق تو سر می کنم تا به جمعه می رسم ،احساس دیگر می کنم حس دیدار تــو در من ،جمعـه غوغا می کند جمعه ها چشمان خود را ،حلقه بر در می کنم .. اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج روزت بخیر آقا🌸🍃
امام زمانم سلام دل هوای روی ماه یار داردجمعه ها دل هوای دیدن دلدار داردجمعه ها صبح جمعه چشم درراهیم ماای عاشقان یار با ماوعده دیدار دارد جمعه ها اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج 🌺🍃🌺🍃🌺
🥀 🔹تاریخ تولد: ۱۳۵۸ 🔹تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ 🔹محل تولد: زنجان / دفن تهران 🔹محل شهادت: بغداد
🌸السلام علیک یا بقیۂ الله فی أرضه🌸 مهر تــو همان کیمیایے ست.... که روزگار مرا ، قیمتےمی کند! من، به اعتبار محبت تـو نفس مےکشم .. اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج🌱✨
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت در فیلم 🎞مستند، حیدر تعریف می‌نمود : ما در بودیم، حافظ اسد(پدر بشار اسد) احوالش بد شد و راهی بیمارستانش🏩 نمودند، 🚨اخبار بدی از احوالات ایشان دریافت می‌نمودیم... من و و چند‌ سردار دیگر با مشورت به این نتیجه رسیدیم که به حضرت آقا زنگی📞 بزنیم و از ایشان التماس دعای🙏🏻 مخصوصی برای حافظ اسد بنماییم،  زیرا فکر 🤔می‌کردیم اگر حافظ اسد از بین برود، ما دیگر جایی در سوریه که سپر دفاعی ایران در برابر اسرائیل❌ بود نخواهیم داشت. به حضرت آقا زنگ زدیم و آقا فرمودند :  باشد حتماً دعا می‌کنیم.🤲🏻 چند روز بعد حال حافظ اسد بدتر شد،  ما نگرانتر 😥شدیم و باز به حضرت آقا زنگ زدیم. حضرت آقا فرمودند :  ایشان باید برود، ولی شخص دلسوزتر و بهتری را برای خدمت به دین، به جای ایشان می‌گذارد... ما متحیر شدیم😳... دو نفر جایگزین حافظ بودند، برادرش و نخست وزیرش... 🔻خب برادرش که اصلاً همیشه در حال گردش و عشق و تفریح بود و اهل این حرف‌ ها نبود... 🔻نخست وزیر هم که یک فرد تقریباً مخالف بود... ما متحیر شدیم... تا این‌ که حافظ اسد فوت نمود و بشار اسد، پسرش سر برداشت... ما با خود بشار، در یک کاخ زندگی می‌کردیم... چون اوضاع سوریه به هم ریخته بود... یک روز سر نهار، خدمتگذارش را خواند و گفت : نامه✉️ را بیاورید... نامه را آوردند و ایشان نامه را به سردار همدانی دادند... سردار یکدفعه خودش را جابجا کرد و نامه را دوباره خواند📃 به همه ما یک نگاه عجیبی کرد و نامه را داد به نفر پهلوئیش.. نامه به دست من رسید، دیدم نامه از طرف ملک عبدالله است و گفته : 📃ای اسد...  یا دست از پشت سر ایرانی‌ها بردار و ایشان را از کشورت بیرون بینداز و یا کشورت را با خاک یکسان و تو و خانواده ات را نابود می‌کنیم... امضاء ملک عبدالله (پادشاه عربستان) ما متحیرانه به همدیگر نگاه می‌کردیم...  آخر تهدید بزرگی بود و اگر خود حافظ هم بود، حتماً یک کاری بر علیه ما ایرانی ها می‌کرد... یکدفعه دیدیم بشار که متوجه اخم‌😠های توی هم ما شده بود با لبخند🙂 نامه را از ما خواست... ما نامه را با احترام تقدیمش نمودیم... یکدفعه و متعجبانه دیدیم، بشار نامه را پاره کرد و خودش بلند شد و پاره های نامه را در میان شعله های آتش🔥  شومینه پرتاب نمود و با لبخند گفت : ما تا آقای و شما سربازانش را داشته باشیم هیچ غم و غصه ای نداریم. آنگاه بود که فهمیدیم حضرت آقا چه فرموده بودند و از کجا این خبر را چند سال پیش دریافت نموده بودند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی با سردار دلها وحرم رضوی السلام علیک یا امام رضا علیه السلام السلام علیک یا امام رئوف آقا دلمون برا یک لحظه دیدن صحن وسرات تنگ شده خودت عنایتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 👆 ببینید ڪل ڪل شیرین دو مدافع حرم شهـید شهـید هـمیشہ باهـم شوخے میڪردن حتے لحظاتے قبل از شهـادت حسن خدایا ماراازغافله شهدا جدانفرما
1_10382831.mp3
4.92M
💠 مولودی شاد و زیبا 🎤🎤 سید رضا نریمانی 🌺 میلاد علیه السلام 🌺
سلاح گرم مثل نقل‌ونبات ریخته بود توی دست‌وبال اشرار. تا می‌توانستند آتش می‌سوزاندند.‌عده کمی از مردم را هم به بهانه پول کشانده بودند سمت خودشان، گروگان می‌گرفتند، اخاذی می‌کردند و ترس و دلهره می‌انداختند به جان زن و بچه مردم. حاجی شرشان را خواباند. هم از رسانه‌ها اعلام کرد، هم بزرگان طایفه‌ها را دعوت کرد. حرف آخرش را اول زد. گفت: «تا تاریخ فلان باید سلاح‌هاتون رو تحویل بدید. داشتن سلاح جرمه و اگه تحویل ندید به‌عنوان شرور با شما برخورد می‌کنم.» همین‌طور اسلحه بود که می‌آوردند تحویل می‌دادند. ▪️ حاجی به قولش وفا کرد و به تک‌تکشان امان‌نامه داد. فکر بعدازاین را هم کرده بود. آدمی که بیکار باشد و درآمد نداشته باشد چه تضمینی داشت دوباره پایش نلغزد. چقدر به این‌ در و آن در زد تا توانست چهارصدتا تلمبه آب جور کند. همه را تقسیم کرد بینشان. هم سرشان را به زمین و کشاورزی گرم کرد هم لقمه حلال گذاشت توی سفره‌هایشان راوی: مهدی ایرانمنش | منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 24 و 25
من نــہ آنــم ڪــہ تـوان ڪــرد فراموش ... 🙂💔 .
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍃درخواست از از فرماندهان خواهش میکنم که اگر خداوند توفیق را نصیبم کرد، اگر جنازه ام دست دشمنان اسلام افتاد، به هیچ وجه حتی اندکی از پول بیت المال را خرج گرفتن بنده‌ی حقیر نکنند☝️. از فرمانده‌ی محترم این عملیات و یا «» در خواست دارم فرصت دیدار با و سیدمان را برای خانواده‌ی این حقیر ایجاد نمایند🌷، تا شاید این کار باعث شود زحماتشان را تا حدی جبران کرده باشم.
🕊 🌹 🍃علی‌آقا نیز به خاطر نزدیکی به خدا جاذبه خاصی داشت. علی‌آقا عاشق اهل بیت و فاطمه زهرا(س) بود و نام مستعار (حسن فاطمی) را به نیت امام حسن(ع) و فاطمه زهرا(س) برای خود انتخاب کرده بود. او مدت‌ها تلاش می‌کرد تا خود را به حرم حضرت زینب(س) برساند و در کارها بسیار جدی و پیگیر بود. 🍃هنگام کار اگر غذایی بین بچه‌ها تقسیم می‌شد، تا همه بچه‌ها غذا نمی‌خوردند علی‌آقا لب به غذا نمی‌زد. او در مناطق عملیاتی جنوب از جمله معراج‌الشهدای شهید محمودوند اهواز و یادمان طلاییه و شلمچه خادم شهدا بود. 🍃از ویژگی‌های علی آقا مراقبت در دوری از گناهان بود (چشم، گوش و زبان) پاکی داشت و می‌توان علی آقا را مصداق این شعر که «درجوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است»، دانست.  🍃امر به معروف از دغدغه‌های علی‌آقا بود و اعتقاد داشت که باید خوراک فرهنگی به مردم ارائه شود و اگر در قرآن ابتدا امر به معروف و سپس نهی از منکر آمده حتماً علتی دارد و باید معروف را به مردم نشان داد. 🌷 💔
بسم الله القاصم الجبارین
#محافظ_سردار_سلیمانی #شهیدے_که_سوخت🥀 🔹تاریخ تولد: ۱۳۵۸ 🔹تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ 🔹محل تولد: زنج
🥀 مادرش میگوید هادی عادت داشت که من را هر وقت میدید دست یا پای مرا میبوسید☺️ و به ما خیلی احترام میگذاشت *جگرم سوخت ولی خداروشکر که عاقبت بخیر شد🕊او حدود ۱۶ سال در لباس سبز سپاه به خدمت مشغول بود سال‌ها در تیم حفاظتی شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشت.هادی برادر شهید بود* یکی از برادرش *شهید جواد طارمی* در عملیات خیبر بعد از ۱۵ سال پیکرش به وطن بازگشت🍁هادی دارای دو دختر ۴ ساله و ۹ ساله به نام‌های *محیا*و *هانیه*است دخترانی که دلتنگ پدر هستند💔 روز ۱۳ دی ماه ۹۸ در حمله بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد در کنار سردار بزرگ ایران پر کشید😭😔 🌹
مادر در دفترچه‌ای نوشته بودند که من همه‌ی بچه‌هایم را به دست بی‌بی (حضرت زهرا) سپرده‌ام.❤️ سید عدیل دوست داشت مدافع حرم شود. وقتی مادرش فهمید قبول نکرد😔. تمام کردن دروس را برای سید عدیل مهم‌تر میدانست❗️. سید عدیل آن دفترچه‌ی مادر را آورد و گفت: – مامان پس شما اینو الکی نوشتین؟ این متن در حد نوشتن بود و در حد عمل نبود؟😢 مادر با همین کارش به رفتنش رضایت داد.💔 شهید مدافع حرم سید عدیل حسینی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از رفتن بابا همه غصه دارن، در و دیوار حتی عقربه‌های ساعت، هیچ‌کس نمیتونه گریه نکنه برای بابا همه دلتنگ بابا شدن ولی بابا با خوشحالی رفت 💔 امشب این دخترکوچولوی شهید به مادرش دلداری میده؛ فردا که خودی! و غیرخودی به این یادگار شهید زخم زبون میزنن کی دلداریش میده؟😢
عشـ❤️ـق از آنجا شـــــروع شد که قصه را در گوشمان زمزمـــــه🎶 کردند ... شادی روحشان 🌹🍃🌹🍃
بسم الله القاصم الجبارین
#قصه‌ی عشـ❤️ـق از آنجا شـــــروع شد که قصه #غواصـــــان را در گوشمان زمزمـــــه🎶 کردند ... شادی
♥️ ♻️غــــ🌷ـــواص به فرمانده اش گفت: اگر را اعلام کردي و تو آب نپريدم، "من رو هول بده تو آب!" ♻️فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي ميتوني برگردي. غواص جواب داد: نه❌ پاي ايستادم. فقط مي ترسم دلم گير خواهر کوچولوم باشه. آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم😔 و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا در شرکت کنم. ♻️والفجر8، اروند رود وحشي، فرمانده تا داد زد ، غواص قصه ی ما اولين نفري👤 بود که توی آب پريد ! و اولين نفري بود که به رسيد! من و شما چقدر پاي ايستاده ايم⁉️😔 🌹🍃🌹🍃
🔻پدر شهید علی عابدینی: 🔸با اینکه اولین زائری بود که به حرم (س) مشرف شده بود؛ اما وقتی هنگام ترخیص از بیمارستان و برای بازگشت به منزل🏘 می‌خواستیم برای او مراسم چاووشی(مراسم نوحه خوانی و مداحی که برای زائران کربلای معلی و بیت‌الله الحرام در هنگام عزیمت و بازگشت در اماکن متبرکه و یا محل سکونت برگزار می‌شود)، برگزار کنیم از ما ناراحت شد😔 و گفت: همه شهید شدند🌷 🔹با حالت او را به منزل آوردیم و تخت🛏 را برای او آماده کردیم ولی او به احترام میهمان ها حتی از بر روی تخت خودداری کرد✘ شهادت: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵؛ خانطومان 🌹🍃🌹🍃
بسم الله القاصم الجبارین
💞 🌷شهید حسن غفاری در شهرری متولد شد. زمستان سال ۸۵ کرد و حاصل این ازدواج مهلا خانم و علی آقا است. 🔻همسر شهید می گوید: 🌷در روز هر کسی چیزی می‌گفت؛ یکی می‌گفت دویست سکه، و دیگری می‌گفت کم است. بزرگ مجلس گفت‌: مهریه را کی گرفته و کی داده، اما به دختر ارزش می دهد. در تمام این حرفها و چانه زنی‌های مهریه من همه حواسم به حسن بود🤭هر بار که صدای حضار مجلس بلند می‌شد و صدای دیگری بلند تر، حسن غمگین و غمگین‌تر می‌شد، و هر لحظه بیشتر می شد😞 🌷تا اینکه صبرش سرآمد و به پدرم گفت‌: حاج آقا اجازه می‌دهید من با فاطمه خانم چند دقیقه خصوصی صحبت کنم⁉️ وقتی به اتاق رفتیم گفت‌: کالا که نمی‌خواهم بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی سکه بدهم 🌷یک پیشنهاد می‌دهم، اگر شما هم باشید، به حضار مجلس هم همان را می گوییم. نظرت با : قم، مشهد، سوریه، کربلا، نجف، مکه، مدینه چیست؟ و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی. 😊 از این پیشنهاد حسن خیلی خوشحال شدم، و همه سفرها را با هم رفتیم. 🌷یک سال آخر عمرش همیشه از شهادت و رفتن صحبت می‌کرد، اصلا حال و هوایش به کل تغییر کرده بود. در این دنیا بود اما با شهدا و دوستان شهیدش زندگی می‌کرد. هر وقت تنها می‌شدیم، می گفت: فاطمه جان راضی شو من به سوریه بروم😞 دیگه این دنیا برایم هیچ جذابیتی ندارد. من عاشق شهادت هستم... 🌷دو روز مانده بود به روز اعزامش بود، همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما، گفتم‌: حسن جان فقط خرما نخریدی❗️. با هم خداحافظی کردیم. رفت چند دقیقه بعد برگشت، دو تا جعبه خرما خرید، آورد خانه و گفت: فاطمه خانم بیا این هم من برای شما و بچه‌هایم. 💔 🌷رفتم قرآن را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، گفت: اول شما و بچه ها رد شوید ما رد شدیم و گفتم‌: حالا نوبت شماست، گفت: می‌ترسم نکند خداوند حاجت دل من را ندهد😔، گفتم: به خاطر دل من که راضی شود از زیر قرآن رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست. 🌷همیشه می‌گفت دوست دارم با زبان و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله شوم و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم ‌قائدنا خامنه‌ای‌☝️و می‌گفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچه‌ها صورت من را ببینند. همان شد که حسن می‌خواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره شهید شد که از صورتش چیزی باقی نماند.😔😭 حسن غفاری🌹
...♥️ من از زبان همه حـرف مـیزنـم بـا تــ🌷ــو شده ویران، از آسمان🕊 چه خبر؟ 🌹🍃🌹🍃