eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
122.7هزار عکس
128.2هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✍مامور شده بود برای فتح بستان . تیپ تازه تشکیل شده بود و از شهرهای مختلف نیروداشت . یکی ازگردان های ما سیصد نفر از بچه های کرمان بودند . مسئول این رزمنده ها جوانی بود بنام . اولین بار درسوسنگرد دیدمش؛زیر آتش توپخانه های دشمن . وقتی باهم صحبت کردیم گفت:《سخت ترین جای عملیات روبه من بدید.》سمت چپ جاده سوسنگرد به دهلاویه تابرسد به پل سابله و شهر بستان،مشکل ترین محور عملیات بود . تیپ ما با تیپ عاشوراوتیپ درست درهمین نقطه الحاق می کرد. این محور حساس را دادیم به . آن روزها جنگ کمبودهای زیادی داشت . خود قاسم باید آب ونان و مهمات و مایحتاج گردان راجور میکرد از طرفی هم باید دنبال آموزش این نیرو ها می‌افتاد؛نیروهای بسیجی تازه به جنگ امده،آموزش ندیده وازهمه قشرو طیف فرماندهی این گردان کار ساده ای نبود . درفرصتی که تا عملیات باقی بود گردانش را رو به راه کرد. 📚راوی سردار مرتضی قربانی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🕊 با آمدن پر و بال باز کردم 🕊 ✍پدر می‌گوید: چند روز بعد از دفن پسرم آمدند منزل ما و گفتند: «من در عراق بودم و وقتی موضوع را شنیدم، آمدم.» درست همان زمانی بود که رسانه‌ها مطالب کذبی❌ را می‌نوشتند و می‌گفتند که سردار سلیمانی مجروح شده و در بیمارستان است یا شده و اطلاع نمی‌دهند و از این جور حرف‌ها. همان روز چند تا از خبرنگاران🎙 در منزل ما بودند. یکی از دوستان تماس☎️ گرفت و گفت: «مهمان داری؟» گفتم: «بله.» گفت: «بگو بروند.» گفتم: «نمی‌توانم و درست نیست.» گفت: «کار واجبی هست و باید انجام شود.» من هم از آن‌ها عذر خواهی کردم و رفتند. وقتی آمدند منزل ما من واقعا پر و بال باز کردم، چون از طرفی فرزندم تازه شده بود و از طرفی هم این شایعات خیلی ما را اذیت کرده بود. ایشان در مورد سوریه صحبت کردند و از رشادت رزمندگان گفتند و گفتند: «اگر این بچه‌ها نبودند معلوم نبود سر بقیه کشور‌ها و به ویژه ایران🇮🇷 چه می‌آمد، هدف اصلی هم است و این‌ها می‌خواستند به ایران لطمه بزنند.» 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔶روایت یکی از فرماندهان حشدالشعبی از اقدامات در عراق سردار به همه آموخت ‌ابتدا باید با جنگید. ✍آیت‌الله سیدحمید حسینی: اگر ایرانیان نبودند معلوم نبود ما در چه حالی بودیم هرچند امروز زخم دیده هستیم چرا که فرماندهان خود را از دست دادیم. ما به شما و ایران 🇮🇷مدیونیم و ناراحت هستیم که فرمانده‌ خود را از دست دادیم چرا که این تشکیلات را به خاطر حاج قاسم داریم. در آخرین جلسه‌ای که با داشتیم از وضعیتی که آمریکا برای ما ایجاد کرده بود ناراحت بودیم و شکایت می‌کردیم و گفتیم که دشمن همه امکانات خود را به صحنه آورده‌اند در حالی که ما توقع نداشتیم که دشمن با این شرایط وارد صحنه شود. حاج قاسم سلیمانی در واکنش به سخنان ما گفت "سید خیلی تاریکش کردی، وضع این شکلی نیست‌" این معزز گفت ما امروز از تشکیلاتی به نام حشدالشعبی برخورداریم که هم در بعد نظامی فعال است هم امنیتی. اگر حاج قاسم نبود، عراق هم نبود.‌‌‌ این سخن که حاج قاسم در عراق چه می‌کرد و ما در ایران به او نیاز داشتیم و یا ایران در لبنان چه می‌کند، از سوی دشمن نشات می‌گیرد. 📚منبع: خبرگزاری تسنیم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍃خاطره از داستان مجروحیت و نجات ایشان: ✍«عملیات کرخه نور، اولین دیدار من با حاج قاسم بود و این همراهی تا پایان حضور من در ها ادامه پیدا کرد. عملیات بعدی، عملیات "بستان" بود و این بار، مجروحیت شدیدتری برای پیش آمد. جراحتش از ناحیه شکم بود و مجبور شدند را برای مداوا به بیمارستان "قائم" مشهد اعزام کنند. حاج قاسم برایمان تعریف می‌کرد در بیمارستان مشهد، مصطفی موحدی و همایون‌فر که هر دو بعد‌ها شدند، ۲۰ روز از ایشان مراقبت می‌کردند، چون یکی از پزشکان آن بیمارستان، از اعضای گروهک منافقین بود و از روی عمد، زخم شکم سردار را نمی‌بست تا عفونی شود و او را از پا دربیاورد. عاقبت هم آن ۲ رزمنده با کمک یک پرستار کرمانی، را از آن بخش خارج کردند و نگذاشتند آن دکتر خائن نقشه‌اش را عملی کند. حاج‌قاسم این خاطره را ۲، ۳ سال قبل، وقتی برایمان تعریف کرد که به‌اتفاق به منزل رفته‌بودیم. حاج قاسم به مادر موحدی گفت: "مادر! پسر شما جان مرا نجات داد. " خوب است بدانید ، برادرزاده آیت‌الله موحدی کرمانی (امام جمعه موقت تهران) بود و در سال ۶۱ در عملیات به رسید.» 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🌱خاطره شهید حاج قاسم سلیمانی از سردار حاج احمد کاظمی ✍هیچ جلسه ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت كه او یاد و و و این را نكند. هیچ نمازی ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند😭 وپیوسته این ذكر: ⇜«یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود و بعد گریه می كرد. از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد اما آن چیزی كه بچه های با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود. تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود. وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم را به یاد خرازی می انداخت، به یاد همت می انداخت. حیای احمد، آدم را به یاد آن انسان پر از حیای جنگ می انداخت. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) 🌷 🕊دعا کن من «هزار و دوازدهمی» باشم🕊 ✍« دو بار به من پیغام داد که: "اگر شدم، مرا کنار به خاک بسپارید. " یک‌بار هم که با هم در بودیم، رفتیم بالای سر مزار شهید یوسف الهی. آنجا گفتم: شما به دوستان گفته‌بودید حتماً باید کنار شهید یوسف الهی دفن شوید... اینطور تصور کرد که من می‌خواهم چیزی بگویم با این مضمون که اینجا کنار این ، جا نیست و فضا کم است. به همین خاطر در میان صحبت من، گفت:"لااقل همین نزدیکی‌ها... " اما عاقبت، همانی شد که می‌خواست؛ پیکرش بعد از آن ترور ناجوانمردانه آنقدر کوچک شده‌بود که در همان فضای کوچک، جا شد... خیلی‌ها گفتند: اینجا، فضا کم است، پیکر را ببریم وسط گلزار و زیر محوطه گنبدی‌شکل گلزار دفنش کنیم. اما خانواده سردار گفتند: "نه. هرکجا خود حاج قاسم گفته، همان‌جا دفنش کنید. " مرغ ذهن یک‌دفعه می‌پرد به ۱۱ ماه قبل و درست در وسط گلزار شهدای کرمان می‌نشیند. 🍂سردار سری به حسرت تکان می‌دهد و می‌گوید: «مادر خانم سردار به رحمت خدا رفته‌بود و به همین خاطر شب عید نوروز امسال به کرمان آمده‌بود. آن شب در گلزار شهدا دیدمش. محافظان و اطرافیان گوشه‌­ای ایستاده­ بودند و حاج‌قاسم تنها بالای سر مزار خلوت کرده‌بود و گریه😭 می‌کرد. از پشت‌سر شناختمش. رفتم و بعد از احوالپرسی، شروع کردیم به قدم‌زدن در گلزار و صحبت کردن. در میان صحبت‌ها، گفتم: این گلزار، هزار و یازده شهید دارد...
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🥀وقتی ، پای را بوسید و راهی بهشت کرد ✍« ، اولین شهید مدافع حرم استان در سال ۹۲ بود. حاج قاسم برای مراسم تدفین شهید، به کرمان آمد و خودش کار را به دست گرفت. به من گفت: "بیا با هم داخل قبر برویم و این شهید عزیز را داخل قبر بگذاریم. نمی‌دانید آن پایین و موقع انجام کار‌های تدفین شهید جمالی، سردار چطور اشک می‌ریخت. من گریه می‌کردم، خسته می‌شدم و اشکم تمام می‌شد، اما هق‌هق حاج‌قاسم تمامی نداشت.😭 من دوباره با دیدن اشک‌های😢 او، به گریه می‌افتادم. کار‌ها که تمام شد، حاج قاسم انگشترش را درآورد و گفت: "این را بگذار زیر زبان شهید. " بعد هم تربت خاص کربلا را که همراه داشت، در قبر گذاشت. آخر کار هم، خم شد و پای شهید جمالی را بوسید و گفت: برای سپاسگزاری از طرف مردم و رزمندگان "» ☘خاطره مدیر سابق بنیاد شهید استان کرمان، صحبت‌های خواهر شهید محمد جمالی را در ذهنم تداعی می‌کند که می‌گفت: «بعد از اینکه ، انگشتری که حضرت آقا به ایشان هدیه داده‌بود را در قبر پیش محمد گذاشت، کنار مادرم آمد و گفت: "مادر! محمد ۲۵ سال قبل شهید شده‌بود و روحش کنار همرزمان شهیدش در دوران دفاع مقدس بود. فقط جسم او کنار ما بود که امروز به خاک سپرده‌شد. "» 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🌼روایتی ناگفته و خواندنی درباره ✍متن یادداشت خدابخش داودی نصر به این شرح است: «شرایط خاص جنگ و حساسیت و ظرافت مقوله مهندسی رزمی باعث شد تا این وظیفه خطیر و سنگین به جهادگران جهاد سازندگی سپرده شود و بدین ترتیب، جهاد سازندگی به عنوان ضلع سوم جنگ در کنار ارتش و قرار گرفت. 🔸با سپردن این وظیفه مهم ، خیلی زود سازمان دوم جهاد سازندگی در قالب ۵ قرارگاه و ۴۵ گردان مهندسی رزمی استانی شکل گرفت و گردانهای مهندسی رزمی استان ها ، گردان مهندسی رزمی ۱۷ نبی اکرم، جهاد سازندگی استان با ۳ گروهان فعالیت عملیاتی خود را در طول جبهه های نبرد از شمال غرب تا جنوب آغاز کرد. 🔹با تصمیم فرماندهان عالی نظامی، پشتیبانی مهندسی رزمی و ایجاد استحکامات نظامی لشکرهای عملیاتی سپاه پاسداران به گردان های جهاد سازندگی محول شد. کار و تلاش بی نظیر جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس همانند سازندگی روستاها تا جایی پیش رفت که امام راحل با نام با مسمای 《سنگرسازان بی سنگر》 جهادگران را مورد تفقد قرار دادند. 🔸 در میان سال های ، سال ۱۳۶۵ برای جهادگران استان ایلام معنا و مفهوم دیگری دارد؛ سالی که در تیرماه آن، عملیات پیروز کربلای یک به وقوع پیوست. 🔹در این سال به فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر آزادسازی سریع مهران ، فرماندهان نظامی تصمیم به اجرای عملیات گرفتند و عملیات کربلای یک را طراحی و گردان مهندسی رزمی سازندگی ایلام به عنوان پشتیبان لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی بی نظیر جبهه ها، تعیین شد. سخت ترین و حساس ترین محور عملیات، یعنی ارتفاعات و تپه های قلاویزان با قوی ترین دژها و استحکامات دشمن برای این لشکر در نظر گرفته شد............ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔸اجرای عملیات ، به ویژه فعالیت های مهندسی رزمی بر روی ارتفاعات، کار بسیار سخت و پیچیده ای است. خاکریزها نمی توانستند خیلی طویل باشند، بالاجبار بایستی به صورت متوالی و منقطع ایجاد می شدند. 🔹از طرفی سرعت عمل رزمندگان شجاع لشکر ۴۱ و استقرار کوتاه مدت آن درپشت خاکریزها تلاش گردان ما را مضاعف کرده بود. در ورای خاکریزها و روحیه طلبی و رویارویی مستقیم با تانک ها و نفربرهای دشمن از ویژگی های رزمندگان این لشکر بود. 🔸از نکات دیدنی و حماسی این عملیات رویارویی مستقیم افراد آر. پی. جی زن با ادوات نظامی دشمن در نقاط هموار بود که منجر به خلق صحنه هایی زیبا می شد. در یک طرف و شهادت و در طرف دیگر عقب نشینی ذلیلانه و هلاکت به خوبی قابل مشاهده اما در عین حال وصف ناشدنی بود. 🔹استحکامات دشمن یکی پس از دیگری در هم شکسته شد و در مدت زمانی کمتر از زمان پیش بینی شده در عملیات کربلای ۱، مهران مظلوم از چنگال دژخیمان بعثی آزاد شد و به آغوش میهن اسلامی بازگشت و با این فرموده امام راحل (ره) که "مهران را هم خدا آزاد کرد" خستگی از تن و جان رزمندگان زدوده شد. فتح مهران به عنوان یک افتخار جاودان برای حاج قاسم سلیمانی و لشکر پیروزش ثبت شد و افتخار همراهی و همرزمی گردان ۱۷ نبی اکرم (ص) با آن سردار تمام نشدنی و لشکر کم نظیرش نیز برای ما به یادگار ماند، باشد که روز جزا مورد شفاعت آن مرد پاکباخته و صالح قرار گیریم.» 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.co
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍀شیخ جلال‌الدین الصغیر، عضو شورای مرکزی مجلس اعلای اسلامی ، با بیان خاطره‌ای از دیدار خود با گفت: «هشتم ماه صفر ۱۴۴۱(۱۵ مهرماه ۹۸) بود که حاج قاسم سلیمانی پس از پایان مجلس عزاداری حسینی در منزل ما به پرچم آویخته شده روی دیوار پشت سخنران مجلس که پرچم خاص روی مضجع شریف (ع) بوده و چند سال قبل از سوی عتبه مقدس حسینی به بنده مرحمت شده بود، اشاره کرد و گفت: «شیخ من این پرچم را می‌خواهم». به او گفتم: بعد از اتمام مجالس عزاداری ان‌شاء‌الله این پرچم متعلق به شماست. پرچم را برای ایشان کنار گذاشتم تا اینکه حدوداً سه هفته پیش به ما افتخار داد و در منزل مهمان ما شد؛‌ فوراً پرچم را تقدیم ایشان کردم. پرچم را گرفت و بوسید و گفت: «می‌خواهم در کفنم بگذارم». این دیدار بیش از یک ساعت طول کشید؛ از هم و غم درونی‌ و دغدغه‌اش گفت. این دیدار مثل بقیه جلسات نبود. درست مثل جلسه وداع بود. در پایان از من خواست برایش بطلبم. به شدت مشتاق دیدار دوستانش ، ، ، و بسیاری دیگر از رفقای شهیدش بود که از آن‌ها ‌‌با شوق و حسرت یاد می‌کرد. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 🔴حمید حسنی همرزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: ایشان خصایص اخلاقی بسیار زیادی همچون ایثار، از خودگذشتگی و مردم داری داشتند👌 و به عنوان فرمانده هرگز به ما اجازه نمی دادند كه با مردم رفتار بدی داشته باشیم. ‼️ ایشان به صله رحم خیلی اعتقاد داشتند و نیكی به پدر و مادر را سرلوحه كار خود قرار می دادند🍃 ایشان وقتی بعد از مأموریت به كرمان برمی گشتند ،بعد از فرودگاه مستقیم به رابر برای دست بوسی و دیدار با والدین می رفتند. خود ایشان به همسرشان و خانواده خود بسیار احترام می گذاشتند.🌱 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ♨️ماجرای حضور غافلگیر کننده در یک جلسه مهم شبانه ✍سرهنگ زهرایی، رییس بسیج سازندگی کشور : در ماجرای سیل در حمیدیه و سوسنگرد، به ما خبر دادند که «سردار حاج قاسم سلیمانی» در منطقه حضور پیدا کرده است. همان موقع بود که ایشان بی‌خبر به جلسه آمد. خیلی زود و صریح مخالف تخلیه شهر شد! *سال گذشته سیل در حمیدیه و سوسنگرد جولان می‌داد.🌊 بارش‌ها هنوز بی‌امان بود!! وسط روز بود که به سوسنگرد رسیدیم. فرمانداری، کامیون‌ها را در خیابان‌ها قرار داده بود. از طرفی، خودروهایی به محله ها اعزام کرده بود. با بلندگو از مردم محله‌ها خواسته می‌شد که هر چه زودتر شهر را تخلیه کنند. 📢 ❌هشدار می‌دادند که سیل بی‌رحم است و هر که بماند، جانش پای خودش. حدود ساعت ۱۱ شب بود که جلسه گذاشتیم. به ما خبر دادند که «سردار حاج قاسم سلیمانی» در منطقه حضور پیدا کرده است. *همان موقع بود که ایشان بی‌خبر به جلسه آمد. کیفیت و احوالات و تصمیم‌گیری‌های ایشان طوری بود که خیلی از میدانِ جنگ دیده‌ها، او را 《نفس مقاومت》 می‌دانستند؛ یعنی همه رفتارهای او در مسیر شکل گرفته بود. خیلی زود و صریح مخالف تخلیه شهر شد. گفت: این مردم بروند، چه کسی در شهر بماند؟ اصلا چرا باید بروند؟ در ۸ سالی که اینجا بمباران و محاصره و اشغال شد، همین مردم ماندند و مقاومت کردند و این شهرها را پس گرفتند.✌️ حالا به خاطر یک سیل ناقابل بروند؟ سکوت شد. شاید باورش سخت باشد اما ایشان ... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eita
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍃درخواست از از فرماندهان خواهش میکنم که اگر خداوند توفیق را نصیبم کرد، اگر جنازه ام دست دشمنان اسلام افتاد، به هیچ وجه حتی اندکی از پول بیت المال را خرج گرفتن بنده‌ی حقیر نکنند☝️. از فرمانده‌ی محترم این عملیات و یا «» در خواست دارم فرصت دیدار با و سیدمان را برای خانواده‌ی این حقیر ایجاد نمایند🌷، تا شاید این کار باعث شود زحماتشان را تا حدی جبران کرده باشم. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍂دلنوشته‌ی‌ فاطمه‌‌ سلیمانی‌ (دختر ) برای‌ پدر 🍁اگر سروی به بالای تو باشد نه چون بشن دلارای تو باشد و گر خورشید در مجلس نشیند نپندارم که همتای تو باشد دو عالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد یک امروزست ما را نقد ایام مرا کی صبر فردای تو باشد خوشست اندر سر دیوانه سودا به شرط آن که سودای تو باشد 🌱خدا وقتی جمال و جلال و کمال و یکجا به کسی میده که ظرفشم بده! بابا شما رو اصلا از یه گِل دیگه آفرید از گلی که اهل زمین و زمینیا نبود بابا جانم دلتنگتم! خیلی بابا تمام این زیبایی رو تو چند لحظه برای همیشه از من گرفتن. من که یه عمر حسرت بودنتو داشتم حالا حسرت کلا نداشتنت....بابا حالم خرابه به دادم برس😔 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید ( حاج قاسم سلیمانی) 🌷 ♦️به روایت 🔸️یک عراقی در وصف حاج قاسم نوشته: نمیدانم در کدام یک از این شبها باید تو را یاد کنم. روز مسلم چون تو فرستاده و میهمان ما بودی یا روز حبیب، چون تو بهترین دوست بودی یا روز قاسم چون اسمت قاسم بود یا روز علی اکبر جون بدنت قطعه قطعه شد یا روز عباس چون تو حامل پرچم بودی و دو دستت قطع شد؟ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 لحظاتی باشهیدعزیزحاج 🔹دوران جنگ در سوریه🔹 میگفت: روزی درمنطقه ای در ، حاجی خواست بادوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی راکه سوراخی داشت، بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین بشه. همینکه گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سروصورت ما‼️ حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره بادوربین دیدبزنه که این بار ،گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار😢 خلاصه شناسایی به گذشت.... بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست!!! به اصرار زیاد حاجی روسوار ماشین کردیم وراه افتادیم. هنوز زیاد دورنشده بودیم که همون خونه درجا منفجر 💥شد وحدود هفده تن شدند😢 بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چندبار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف...😔 ⬅️بیان خاطرات حاج قاسم توسط سردار حسنی سعدی در تاریخ ۸ بهمن۹۸ یادشان باذکر صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍روایت شهید سلیمانی از شهید ابومهدی گفته بود بین ایرانی ها ، از همه بیشتر حاج قاسم را دوست دارد و رابطه اش با او رابطه ی سرباز و فرمانده است و افتخار می کند به این که سرباز او باشد. بعد از آزاد سازی موصل حاج قاسم به ابو مهدی اشاره کرد و گفت: ابو مهدی یک شهید زنده است. مجاهدی است با چهل سال مبارزه ما سرباز ابو مهدی بودیم هستیم و افتخار می کنیم به او. 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: در حالی که خالق و فرمانده بسیاری از پیروزی ها بود ، اما هیچ گاه از خودش تعریف نمی کرد ... یک بار در جنوب لبنان جلسه ای برگزار کرده بودیم با اینکه نام او را زیاد شنیده بودند اما او را نمی شناختند ...یک بار یکی از اعضا اعتراض کرد و گفت: " تو که هستی که هر روز به این جلسه می آیی و می روی ؟ باید ظرف ها را هم بشویی! "او قبول کرد و کار را انجام داد بعدا فهمیدم که او حاج رضوان است ... 📚روایت شهید سلیمانی از شهید عماد مغنیه 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 🎥 لحظاتی از گفتگوی سالهای اخیر 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت سـردار نصـرالله فتحیـان 🌱کجایند مردان بی ادعا؟ چنـد سـاعت بعـد از ایـن کـه زلزلـه بـم رخ داد ، بـا مـن تمـاس گرفـت و گفـت مـی خواهیـم بـا بـرای کمـک رسـانی بـه بـم برویـم ... از مـن خواسـت تـا بـه سرلشـکر صفـوی اطلـاع دهـم . آن زمـان مـن رئیـس دفتـر صفـوی بـودم ...صبـح، موضـوع را بـه سـردار صفـوی اطــلاع دادم و ایشــان هــم بــه ســرعت بــه بــم رفــت . وقتــی رســید، دیــد شــهید کاظمـی یـک سـر برانـکارد را گرفتـه و سـر دیگـرش در دسـت اسـت و در حــال جــا بــه جــا کــردن مجروحیــن هســتند... "در اربعیــن شــهید کاظمـی او را در خـواب دیـدم و احوالـش را پرسـیدم گفـت: خوبـم و ادامـه داد کـه ماجـرای بـم را بـه خاطـر داری؟ کاری کـه آنجـا انجـام دادیـم اینجـا نتیجـه داد ..." " ایـن حـرف را شـهید کاظمـی ای زد کـه در زمـان نبـرد هشـت سـاله و در فتـح و در عرصـه هـای نظامـی اثرگـذار بـود ، بـا ایـن وجـود حرفـی از آن نمـی زنـد و بـه خدمـت جهـادی اشـاره مـی کنـد و سـالها بعـد همـان خدمـات رسـانی در بـم نیـز دسـت شـهید سـلیمانی را گرفـت... " 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🕊 سال هفتاد و هفت به عنوان رایزن فرهنگی در کشور بوسنی و هرزگوین مشغول خدمت بودیم. برادران سپاه آن جا عملیات بازسازی به عهده شون بود و بعد از جنگ، در حال بازسازی بودند. یک بار حاج قاسم تشریف آوردند آن جا و شب مهمان ما شدند. سوال کردم از تعداد فرزندانشان. دهه هفتاد بود. حاج قاسم گفت: _ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم. (یعنی کنترل جمعیت که دوتا بیشتر نشه) بعد خاطره ای نقل کرد که: من خدمت مقام معظم رهبری رسیدم ، بحث فرزند شد من گفتم که ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم. آقا فرمودند: این قانون رو ما خودمون هم قبول نداریم. منبع: کتاب "حاج قاسم" 🥀 @sardareghalbam
🦋 ♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی(راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت دوم ..همیشه با احترام و رفاقت مرا صدا میزد. جهانشاهی، نصرالله و.. فرقی نداشت. به بچه هایش هم از همان اول تاکید کرده بود به من بگویند "عمو" ؛ چون بچه‌های حاجی را از همان زمان کودکی می شناسم و با من بزرگ شده اند. ماه رمضان ها ، سه چهار بار ما میرفتیم منزل حاجی و خانواده ایشان هم می آمدند منزل ما. تااین حد نزدیک بودیم.😇 الان هم که حاجی شده است، اصلا تاب و توان مواجهه با بچه های او را ندارم و با دیدنشان، قلبم از فشار این غم کنده میشود.😔 در همه این سال ها، خانواده و دختران حاجی را همیشه با کامل و با رعایت حیا و عفاف دیدم.از طرفی، این خانواده همیشه با حاجی همراهی می کرد. یکی از علت های همراهی چند ساله من با حاجی، همسرم بود و همین امر درباره شهید پورجعفری هم صادق بود ؛ اما این همراهیِ همسر حاجی با ایشان از خانواده های ما بیشتر بود. 💢عامل اصلی موفقیت حاجی بعد از اعتقاد و تلاش و همه مباحث، همین همراهی همسرش بود که در روحیه و جهادی، چیزی کمتر از ایشان نداشت!... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 ♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) حاجی مرد کار بود.👌 اگر می‌رفت و فرصت کوتاهی می‌یافت، به دیدار خانواده می‌رفت. اگر در بود و یک ساعت وقت پیدا می‌کرد، با خانواده شهید دیدار می‌کرد. مشهد اگر می‌رفت، هر موقع که فرصت پیدا می‌کرد، آن را به دیدار خانواده شهدا اختصاص می‌داد. وقتی در تهران بود، روزی چند جا جلسه می‌رفت؛ از وزارت امور خارجه و ستاد کل گرفته تا دفتر رهبری و ... همه جا به‌موقع می‌رفت؛ به استان‌ها سفر داشت و در کرمان، کارش بیشتر از همه‌جا بود. دیدار با خانواده شهدای لشکر و از مهم‌ترین برنامه‌های سردار بود. جلسه با فرمانده گردان‌ها و نیروهای لشکر در ، جلسه کنگره شهدای کرمان و هزاران کار دیگر هم داشت. اصلا خستگی برایش معنا نداشت! این در حالی بود که در تمام بدن حاجی، جای تیر و ترکش مانده بود. تمام بدنش را من به عینه دیده ام که می‌گویم؛ چون بدن حاجی را به علت همین دردها، با روغن ماساژ می‌دادم. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) حاجی خادم (ع) بود ، ولی خادمیِ راننده اش را هم‌ می‌کرد. می‌رفتیم خانه حاجی مهمانی ، می‌دیدم کفش هایمان را دم در جفت کرده است! از ما پذیرایی می‌کرد و در خانه اگر غذای خوبی داشت ، حتماً آن را به مهمان می داد و تا نمی خوردی ، نمی گذاشت بروی.😀 تکبّر اصلاً در وجود او نبود و به چیزی وابستگی نداشت. در خانه حاجی اکثرا مهمان بود. اگر خود حاجی هم تهران نبود ، مثلا خانواده سیدحسن نصرالله، و خیلی از سران منطقه مهمان خانه حاجی بودند. حاجی اگر خودش بود ، خیلی دوست داشت خانواده و بچه های شهدای کرمان و که شهرستانی هستند ، به خصوص خانواده شهدایی که خیلی دوستشان داشت ، مهمانش باشند . 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin