eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.2هزار دنبال‌کننده
136.8هزار عکس
167.8هزار ویدیو
237 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
...!! 🌷داشتيم مجروحين را براى اعزام به فرودگاه ترخيص مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم و به در پشت بيمارستان (راهرو بزرگ و پيشخوانى گرد و بزرگ آنجا بود) هدايت مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرديم. رفتم ملحفه بياورم تا روى مجروحى بكشم كه لباس نداشت. احساس كردم چادرم گير كرد. برگشتم. مجروحى كه روى برانكارد خوابيده بود، گوشه چادرم را نگه داشت. اشاره كرد: خواهر، آب! خواهر صبر كن! نشستم كنارش. روى برانكارد تخته بود؛ يعنى احتمالاً قطع نخاع بود. يك دستش قطع شده بانداژ بود. يك چشم تخليه شده بود و با پنبه آن را پر كرده بودند. چشم ديگر باند و چسب شده بود و يك سرم به او وصل بود. 🌷پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را نگاه كردم. بايد ناشتا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود و آماده براى عمل. ضمناً چون پرواز داشت و براى اينكه تهوع پيدا نكند، بايد شكم خالى مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود. گفتم: برادر، شما نبايد آب بخوريد. برايتان خوب نيست. گفت: ببين، زبانم مثل چوب خشك شده و تمام خاك است. يك قطره، فقط يك قطره آب بريز. اگر ندهى، سِرُم را در دهانم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارم. گفتم: صبر كن، دهانت را الآن مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم. رفتم چند تا گاز استريل برداشتم و لب‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و داخل دهان و روى زبانش را تميز كردم. ولى دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌بردار نبود. دوباره با التماس گفت: خواهر، تو را به جان زهرا (س) همان دستمال را بچكان در دهانم. مُردم از عطش. دو روز است آب نخوردم. 🌷يك لحظه حماقت كردم و با غضب گفتم: چرا توجه ندارى؟ نبايد آب بخورى. تو رزمنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى. كمى صبر داشته باش. مگر يادت رفته براى چه به ميدان آمدى؟ به ياد زهرا (س) به ياد امام حسين (ع) و يارانش و به ياد عباس (ع) كه همه تشنه رفتند و دم نياوردند، باش. ديگر از من آب نخواه!! لحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى سكوت كرد. خوشحال شدم كه قبول كرد، ولى كاش لال مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدم و هيچ نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتم. با آن حنجره‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى كه پر از خاك و خون بود و عطشان، شروع كرد روضه عباس (ع) خواندن. مجروح زياد بود؛ بدحال، بيهوش، نشسته، خوابيده. از همه جورش پر بود. گفتم: تو رو خدا آرام‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر. مگر تشنه نيستى؟ آرام باش. حالت بدتر مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. 🌷ولى او صداى مرا نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنيد. با چشمى كه نداشت، مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌گريست. روضه عباس (ع) مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. همين‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور كه سعى در آرام كردنش داشتم، نگاهم به نام او افتاد. بالاى پرونده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش نوشته بود: عباس.... آرزو مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردم كاش زمين باز مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و مرا مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌بلعيد. به چه كسى، چه گفتم! آن هم من بى‌‌‌مقدار! واقعاً روح عباس علمدار (ع) در وجودش ديده مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. به دو چشمش تركش خورده بود، يك دست قطع شده، نخاع قطع شده، لب عطشان.... 🌷تا وقتى كه سوار آمبولانسش كنند، روضه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند و گريه مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد. هر چند دقيقه هم اين جمله را تكرار مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد: من غلط كردم. خواهر، آب نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوام. قربان لب‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى تشنه عباس (ع). جانم به فداى على‌‌‌‌‌‌‌‌‌اكبر(ع). آقا، غلط كردم. آب نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوام. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin