eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
118.8هزار عکس
118.9هزار ویدیو
208 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 🕊🌿 💐خواهر شهید : در مواقعی که عصبانی می شدند عصبانیت خود را بروز نمی دادند و خشم خود را فرو می بردند باعث ناراحتی دیگران نمی شدند . 🌹مظلومیت شهید همواره زبانزد دیگران بود ایشان به رفتارهای بد و زشت دیگران توجهی نمی کردند شهید از فقر خانواده رنج می بردند و همواره در زندگی روستایی ما کارهای خانه را خود انجام می دادند و حتی کارهای مربوط به خانم ها را نظیر آب آوردن و ... را انجام میدادند. تا جایی که دیگران او را مسخره می کردند. شهید می گفت: شما ناراحت نباشید مرا مسخره کنند بهتر است از آن که ناموس مرا مسخره کنند . 🥀 🕊🌷 🥀 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🥀 🕊 👤پدرشهید: 🌿وقتی می خواستم بروم سرکار می گفت: نرو بیائید در مسجد سازی کمک کنید حتی پول دو روز شما را می دهم. می گفتم: تو از کجا پول داری بدهی؟ می گفت: در آخرت به تو می دهم. همه ی حرف ها باید سود و منفعت دنیوی باشد؟ کمی راجع به آخرت هم حرفی بزنیم. 👤پدر می گوید: 🌾اول بار که می خواست جبهه برود ما خیلی ترس داشتیم. مادرم هم تماس گرفته بود که بروید او را بیاورید. با خود فکر کردم که این بچه راه انحراف که نمی رود ولی با این حال با مادرش رفتیم و او را از ماشین اعزامی پائین آوردیم. او به دست و پای ما افتاد که جلوی بچه ها آبروی من را نبرید، همین یک بار برویم دیگر نمی روم. 🥀 🕊🌷 🥀 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🥀 🕊 🌸همسر شهید 🍂 من و شهید با هم نسبت فامیلی داشتیم ایشان به خواستگاری آمد و  طی مراسمی با هم عقد کردیم و بعد از ۵ ماه به علت فوت مادر بزرگ ایشان بسیار ساده و با یک چادر مشکی به خانه بخت رفتم . پدرم برای رفتن به جبهه به خانه من آمد و از من خداحافظی کرد و گفت من دارم می روم جبهه و سفارش می کرد و من هم شروع کردم به گریه کردن و به ایشان گفتم من تازه ازدواج کردم و به خانه شما هنوز پاگشا نشدم کجا می روید . 🍁خب سن من کم بود من ۱۲ سال و شوهرم ۱۷ سال سن داشت. پدرم مرا به شهید سپرد و به او سفارش کرد که اگر من شهید شدم مراقب زهرا باش . وقتی پدرم رفت  ایشان با من صحبت کردند و به من دلداری دادند گفتند شما باید زینب گونه باشید  چون من هم می خواهم فردا به جبهه بروم شما باید صبور باشید . من به ایشان گفتم ما تازه عروسی کردیم  الان نروید . ایشان گفتند من نمی توانم در خانه بمانم . زندگی مشترک ما ۶ ماه  بود که ۱ ماه و نیم را در جبهه بودند و ۴ و نیم ماه با هم بودیم . 🍁ایشان بعد از عروسی چندباری می خواستند به جبهه بروند که مادرشان مانع شد  و گفت شما تازه ازدواج کرده ای . ایشان یک روز به خانه آمد و گفت وسایل برادرم را آماده کن فردا می خواهد به جبهه برود و مادرم چیزی نمی داند و من به ایشان گفتم من خودم میدانم که شما می خواهی بروی چرا دروغ می گویی . من وسایل شان را اماده کردم و شب به من گفتند به مادرم چیزی نگو که من می روم به جبهه . 🍂صبح ایشان رفتند و باز مادرشان مانع شد . ایشان آمد به خانه اما بعد از چند روز از راه مدرسه از همان طرف رفت و بعد از چند روز برایم نامه نوشت و گفت حلالم کن  من بدون خداحافظی رفتم . اگر باز به شما می گفتم باز هم مانع من می شدید و گفت که حلالش کنم . بعد از مدتی قرار بود به مرخصی بیاید ولی چون عملیاتی شروع شده بود  که ایشان در آن عملیات شهید شدند . 🌿 🌷🕊 🌿 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🥀 🕊 🌴 احمد انسانی مهربان و دلسوز بود، نسبت به حجاب و پوشش بسیار حساس بود و همیشه وقتی به همراه دختران دیگر در کوچه بازی می کردم نسبت به حجاب و پوششم تاکید می کرد. 🌴در انجام واجبات و ترک محرمات بسیار کوشا بود و دیگران را نسبت به این امر تشویق می کرد، همواره پیرو خط امام بود و صبر و شکیبایی را در مشکلات پیشه می کرد، وقتی دنبال تحصیل و کسب علم بود همواره در امرار و معاش خانواده فعالیت شایانی داشت رفتار بسیار خوبی داشتند 🌴با این که بعضی ها مخالف او بودند ولی از رفتار ایشان همیشه تمجید می کردند، جوانان را تشویق می کرد برای دفاع از میهن و رفتن به جبهه، در میادین جبهه از خود شجاعت های زیادی نشان داد و تمام مسئولیتی که به او داده می شد به خوبی از پس آن بر می آمد. 🌴 آخرین باری که به دیدن خانواده به مرخصی آمد از روحیه بسیار بالا و شادی برخوردار بود و برای دیدار با حضرت دوست و شهادت بی قراری می کرد و سرانجام با دفاع از میهن خود به خیل اصحاب امام خمینی پیوست . 🌸 : خانم فرشته ابراهیمی خواهر شهید 🥀 🕊🌷 🥀 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🥀 🕊 🍃 🌿ایشان علاقه زیادی به مدرسه داشت همیشه قبل از این که مدرسه باز شود در مدرسه حضور داشت و تا آخرین سال تحصیلی اش شاگرد نمونه کلاس بود . اوقات فراغتش را اصلاً به بطالت نمی گذراند به ورزش فوتبال و کشتی می پرداخت یا به بچه های کوچکتر از خودش قرآن و نماز یاد می داد.. 🌿بسیار به مقید به حق و حقوق مردم بود. چنانکه یک بار با اعضای خانواده می خواستیم با ماشین به مشهد برویم در نزدیکی جنگل گلستان چوپانی با دست به من اشاره کرد و می خواست سوالی از من بپرسد . 🌿من با شوخی فرمان ماشین را به سمت چوپان گرفتم و چوپان ترسید و از جاده فرار کرد. محمدعلی بسیار ناراحت شد با وجود این که حدود ۱۰۰ متر از او دور شده بودیم از من خواست که برگردم و ایشان پیاده شدند و چوپان را بغل کرد و بوسید و از این کار من معذرت خواهی کرد. 🌿یا زمانی که من داشتم خانه مان را سنگ کاری می کردم به من گفت :«پدر جان این کار را نکنید با این کار عرش خدا به لرزه در می آید . » گفتم چطور ؟ گفت :«الان وضع مردم ما خوب نیست .» گفت: «با این کار شما اذیت می شوند . » 👤 : پدرشهید 🥀 🕊 🥀 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🍏 🕊🥀 🍎دوست و هم رزم شهید - جعفر درخشنده - می گوید : ایشان بسیار فردی شوخ طبع بود همیشه لبخند بر لب داشت و می گفت رزمنده باید شاد باشد. 🌸مادر شهید می گوید: ایشان آخرین باری که می خواست به جبهه برود وصیت نامه خودش را نوشت و روی یخچال منزل گذاشت و بعد از رفتن به منطقه برای ما نامه داد و گفت که من به شهادت خواهم رسید.  🌴 🌷🕊 🌴 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🥀 🌹🕊 🌴اسماعیل از تقیدات دینی برادرش می‌گوید: «در دوران مدرسه، در تعطیلات تابستان به کارگری می‌رفت.هنگام ظهر که بر می‌گشت،اول نمازش را می‌خواند، بعد ناهار می‌خورد. حتی در گرمای تابستان سال ۶۰_۶۱ روزه می‌گرفت. 🌴از انجام محرمات هم به دور بود. در رفتارش با خانواده، گشاده‌رو و مهربان بود. در رفع مشکلات‌شان نیز می‌کوشید. علاوه بر آن، برای دیگران هم احترام قائل بود و نسبت به افترا به آنان و غیبت در موردشان، عکس‌العمل خوبی نشان نمی‌داد.» 🥀 🕊🌹 🥀 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin