مراسم عروسی یکی از دوستان بود
و مهدی هم به آن مراسم دعوت شده بود .
حضور مهدی در آن مراسم واجب بود و باید حاضرمیشد بخاطر شرایط خاصی که در آن موقع بود
مهدی قبل از اینکه بخواهد به آن مراسم برود با من هماهنگ کرد که با موتورم به دنبال او بروم و چند دقیقه در مراسم بماند و برگردد
مهدی درآن مراسم در حد ادب به صاحب مجلس حاضر شد و لحظاتی بعد آمد و با ناراحتی سوار موتور شدیم که برویم سمت پادگان .
تعجب کردم و گفتم چقدر زود اومدی ؟لااقل شام میخوردی
گفت نه نمیشد دیگه تو اون مراسم با سروصدا و اون رعایت نکردن ها بیشتر ایستاد
مهدی گفت داداش هرجا مغازه سوپرمارکت بود بایست تا برم بیسکویت بخرم .مهدی عادت داشت که بیشتر وعده غذایی شام و ناهار خودش را چای و بیسکویت بخورد
رفتیم پادگان و خلاصه از اتاق مهدی رفتم بیرون و کاری پیش اومد و برگشتم دیدم چراغ ها خاموشه !
نگران شدم مهدی رو صدا زدم دیدم مهدی به حالت سجده افتاده و گریه میکند
چراغ ها رو روشن کردم گفتم چیشده داداش ؟ چرا گریه میکنی ؟
گفت میدونی اگر جان من تو اون مراسم گرفته میشد در وسط اون همه گناهی که انجام میشد چکار میکردم ؟
حتی همون چند دقیقه هم در آن شرایط گناه بودن درست نیست
#خاطرات
#به_نقل_از_همکار_شهید
#شهید_مهدی_ذاکر_حسینی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
مراسم عروسی یکی از دوستان بود
و مهدی هم به آن مراسم دعوت شده بود .
حضور مهدی در آن مراسم واجب بود و باید حاضرمیشد بخاطر شرایط خاصی که در آن موقع بود
مهدی قبل از اینکه بخواهد به آن مراسم برود با من هماهنگ کرد که با موتورم به دنبال او بروم و چند دقیقه در مراسم بماند و برگردد
مهدی درآن مراسم در حد ادب به صاحب مجلس حاضر شد و لحظاتی بعد آمد و با ناراحتی سوار موتور شدیم که برویم سمت پادگان .
تعجب کردم و گفتم چقدر زود اومدی ؟لااقل شام میخوردی
گفت نه نمیشد دیگه تو اون مراسم با سروصدا و اون رعایت نکردن ها بیشتر ایستاد
مهدی گفت داداش هرجا مغازه سوپرمارکت بود بایست تا برم بیسکویت بخرم .مهدی عادت داشت که بیشتر وعده غذایی شام و ناهار خودش را چای و بیسکویت بخورد
رفتیم پادگان و خلاصه از اتاق مهدی رفتم بیرون و کاری پیش اومد و برگشتم دیدم چراغ ها خاموشه !
نگران شدم مهدی رو صدا زدم دیدم مهدی به حالت سجده افتاده و گریه میکند
چراغ ها رو روشن کردم گفتم چیشده داداش ؟ چرا #گریه میکنی ؟
گفت میدونی اگر #جان من تو اون مراسم گرفته میشد در وسط اون همه #گناهی که انجام میشد چکار میکردم ؟
حتی همون چند دقیقه هم در آن شرایط گناه بودن درست نیست
#خاطرات
#به_نقل_از_همکار_شهید
#شهید_مهدی_ذاکر_حسینی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin