🍁سیدرضا آدم خاصی بود، خیلی چیزها از او یاد گرفتم.
نمازش سر وقت بود و تمام احکام و مسائل دینی را رعایت میکرد.☝️ اخلاقش نمونه بود و زیاد قرآن می خواند❤️
#الگوبرداری
#راوی_همرزم_شهید
#سید_رضا_طاهر🌹
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
ڪوچ ڪردند
رفیقان
و #رسیدند بہ مقصد
بے نصیبم
من #بیچاره
ڪہ در #خانہ خزیدم...
شهیدان
#حسین_مشتاقی 🕊
#سید_رضا_طاهر 🕊
#یاد_شهدا_باصلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
♨️مجید کلانتری؛ دوست #شهید
به غیبت حساس بود
با دوستان #مشغول صحبت از هر دری بودیم که یکی از دوستان از سیدرضا اجازه خواست تا #مطلبی را بگوید.
آن دوست ما قبل از صحبتش نگاهی به اطراف انداخت و تا رفت صحبتش را شروع کند، سید رضا مانعش شد و گفت:(( نمیخواهد بگویی))
♨️همه #تعجب کرده بودیم. لحظاتی بعد دوستمان از سید رضا پرسید:((چرانگویم؟))#سیدرضا لبخندی 😊زد و گفت:(( قبل از صحبتت به اطراف نگاه کردی،
♨️حدس زدم بخواهی #غیبت کسی را بکنی! برای همین گفتم جلوی غیبتت را بگیرم))همیشه به #غیبت حساس بود و به هر طریقی که می توانست مانع غیبت میشد.
کتاب طاهر خانطومان
خاطرات شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌴🌙🌴🌙🌴
🌟رفتــــن ِ شما #تلنگری ست
بر پیکره ی بی جان ِ ما !
🌟که می شود #کـــربلایی زیست
در هر زمان و مکـــــان ...
شهید نشوی ، #لاجرم خواهی مرد ...
🌷شهید #سید_رضا_طاهر🌷
#شبتون_شهدایی🌙
#التماس_دعای_شهادت🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌸شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
ولادت زمینی🌸: ۶۴/۱۰/۱۰
ولادت آسمانی🌸: ۹۵/۲/۱۶
🌷 وقت هایی که منزل بود همیشه با هم می رفتیم مسجد. اصلا عادت کرده بودیم که همیشه به نماز جماعت برسیم.سیدمحمد را هم با خودش می برد.
سید محمد دوچرخه پدرش را دوست داشت،
آقا رضا دوچرخه سوارش میکرد و به مسجد می برد.
بعد شهادت آقا رضا وقتی اومدیم خونه سید محمد دوچرخه باباشو که دید گفت:
" مامان یادته بابا جون دوچرخه سوارم میکرد می رفتیم مسجد؟ منم بزرگ که شدم میخوام دوچرخه سوار شم برم مسجد، برات نون بگیرم..."
🌷 نقل از: #همسرشهید
#سید_رضا_طاهر🌹
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
غیبت ممنوع 🚫
آقا رضا از غیبت کردن بیزار بود.
اگه تو جمعی نشسته بودیم و حس میکرد داره غیبت از کسی میشه، سعی می کرد با لحن شوخی بحث رو عوض کنه
#الگو_برداری_ازشهدا
#شهید_مدافع_حرم
#سید_رضا_طاهر
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
قصد داشتم برای #اربعین به کربلا برم.
پیاده روی نجف تا #کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا...
همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن
سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم.
مامانم باجون ودل مراقبش بود
یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه.
میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده.
بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌸شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
ولادت زمینی🌸: ۶۴/۱۰/۱۰
ولادت آسمانی🌸: ۹۵/۲/۱۶
🌷 وقت هایی که منزل بود همیشه با هم می رفتیم مسجد. اصلا عادت کرده بودیم که همیشه به نماز جماعت برسیم.سیدمحمد را هم با خودش می برد.
سید محمد دوچرخه پدرش را دوست داشت،
آقا رضا دوچرخه سوارش میکرد و به مسجد می برد.
بعد شهادت آقا رضا وقتی اومدیم خونه سید محمد دوچرخه باباشو که دید گفت:
" مامان یادته بابا جون دوچرخه سوارم میکرد می رفتیم مسجد؟ منم بزرگ که شدم میخوام دوچرخه سوار شم برم مسجد، برات نون بگیرم..."
🌷 نقل از: #همسرشهید
#سید_رضا_طاهر
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨آشنایی با شهید مدافع حرمی که یک خشاب کامل بر سینه او خالی شد🌱
سید رضا طاهر از سن 8 الی 9 سالگی شروع به نماز خواندن و روزه گرفتن کرد.
در سن 15 سالگی مسئولیت کتابخانه محل را بعهده گرفت و کمی بعد ، شورای بسیج در حیطه کارهای فرهنگی و مسئول حلقه صالحین شد. بعد از گرفتن دیپلم ، اوقات فراغتش را در کارخانه ی فرش بافی، پر کرد؛ تا کمک خرجی هم برای خانواده باشد.
با مشورت با پدر و مادرش برای سپاه ثبت نام کند.
در سال 1384 جذب سپاه شد.در دانشگاه نظامی امام علی(ع) اصفهان مدرک فوق دیپلم گرفت. پس از آن در سال 1387 در سپاه ساری جذب شد و در لشکر 25 کربلای ساری، مشغول به کار شد و در20 آبان ماه همان سال ازدواج(عقد) نمود.
✅ پشتکار
سه ماه بعد از عقد، برای طی کردن دوره ی تکاوری ویژه ی صابرین به اصفهان اعزام شد؛ که این دوره آموزشی، 9ماه به درازا کشید. مدتی بعد، برای دفاع از مرزهای کشور به زاهدان اعزام شد که همزمان بود با دستگیری عبدالمالک ریگی. در میادین مختلف یادواره ی شهدا و کارهای فرهنگی و بسیج محل و ... حضور بسیار فعالی داشت و هرجایی که خلاء ایی احساس می کرد، آنجا را با حضورش پر می کرد. چه از لحاظ مسائل نظامی و چه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی
❇️مسجدمحوری
سيد رضا صوت بسیار زیبایی داشتن و به همین دلیل تلاوت قرآن و ادعیه ی مسجدبا ایشان بود. یکی از برنامه های همیشگی ایشان،تلاوت زیارت آل یاسین در روز جمعه بوده که از طرف مردم محل، استقبال مى شد.
#شهید_مدافع_حرم
#سید_رضا_طاهر🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💚آرزویی که
بر دل ماند به شوق پروانگی🍃🥀
همسر شهید طاهر درباره آخرین تماس سیدرضا صحبت کرد و گفت: ۱۵ اردیبهشتماه بود که سیدرضا با من تماس گرفت. این آخرین تماسی بود که سیدرضا با من داشت و بعد از آن به شهادت رسید.
شاید تنها آرزویی که سیدرضا داشت و به آن نرسید این بود که دوست داشتند سوار شدن پسرمان بر دوچرخهای که برای تولدش خریدیم را ببیند. هر بار که تماس میگرفت از من میپرسید آیا سیدمحمد سوار دوچرخه شده است یا نه؟
هر بار که تماس میگرفت میپرسید که حالش خوب است
و فقط تماس گرفته است تا صدایم را بشنود و آرام شود.
#مدافعان_حرم 🌷
#سید_رضا_طاهر 🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
قصد داشتم برای #اربعین به کربلا برم.
پیاده روی نجف تا #کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا...
همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن
سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم.
مامانم باجون ودل مراقبش بود
یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه.
میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده.
بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin