بسم الله القاصم الجبارین
🍃🌺🍃🌺🍃 🍁مهریه مون #انتخاب حسن بود... هفت سفر عشق💖مکه و کربلا وسوریه و... که تموم سفرها رو دوتایی با
#خاطرات_شهدا 🌷
#عاشقانه_شهدا💞
🔰شهید حسن غفاری در #شهرری متولد شد. زمستان سال ۸۵ #ازدواج کرد و حاصل این #ازدواج مهلا خانم و علی آقا است.#همسر شهید می گوید:
در روز #خواستگاری هر کسی چیزی میگفت؛ یکی میگفت دویست سکه، و دیگری میگفت کم است. بزرگ مجلس گفت:
🔰 مهریه را کی #گرفته و کی داده، اما به دختر ارزش می دهد. در تمام این حرفها و چانه زنیهای مهریه من همه حواسم به #حسن بود،هر بار که صدای حضار مجلس بلند میشد و صدای دیگری بلند تر، حسن غمگین و غمگینتر میشد، و هر لحظه #ناراحتیاش بیشتر می شد
🔰تا اینکه #صبرش سرآمد و به پدرم گفت: حاج آقا اجازه میدهید من با فاطمه خانم چند دقیقه خصوصی صحبت کنم، وقتی به اتاق رفتیم گفت: کالا که نمیخواهم بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی #سکه بدهم
یک #پیشنهاد میدهم، اگر شما هم #راضی باشید، به حضار مجلس هم همان را می گوییم.
🔰نظرت با هفت #سفر عشق:💗 قم، مشهد، سوریه، کربلا، نجف، مکه، مدینه چیست⁉️ و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی. از این #پیشنهاد حسن خیلی خوشحال شدم، و همه سفرها را با هم رفتیم. یک سال آخر #عمرش همیشه از شهادت و رفتن صحبت میکرد، اصلا حال و هوایش به کل تغییر کرده بود. در این دنیا بود اما با #شهدا و دوستان شهیدش زندگی میکرد. هر وقت تنها میشدیم،
🔰می گفت: #فاطمه جان راضی شو من به سوریه بروم دیگه این دنیا برایم هیچ جذابیتی ندارد. من #عاشق شهادت هستم...دو روز مانده بود به #ماه رمضان روز اعزامش بود، همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما، گفتم: حسن جان فقط خرما نخریدی. با هم #خداحافظی کردیم. رفت چند دقیقه بعد برگشت، دو تا جعبه خرما خرید، آورد خانه🏚 و گفت:
🔰فاطمه خانم بیا این هم#آخرین_خرید من برای شما و #بچههایم. رفتم قرآن📖 را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، گفت: اول شما و بچه ها رد شوید ما رد شدیم و گفتم: حالا نوبت شماست، گفت: میترسم نکند #خداوند حاجت دل💘 من را ندهد، گفتم: به خاطر دل من که راضی شود از زیر #قرآن رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست.
🔰همیشه میگفت #دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله #شهید شوم و اگر فرصتی باشد با خون💔 خودم بنویسم قائدنا خامنهای و میگفت: دوست دارم #چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید و سفارش می کرد اگر من# شهید شدم نگذار بچهها صورت من را ببینند. همان شد که #حسن میخواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره☄ شهید شد که از صورتش چیزی باقی نماند.
#شهید_حسن_غفاری🌷
#شهید_مدافع_حرم 🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
🌹✨🌹✨🌹 🔅- گاهی #باید ایستاد و بھ نفۡس' #نھ ' گفت 🔅وَ از تامینِ #خواستههاۍ او سر باز زَد ،تا رشد و
#خاطرات_شهدا🌷
🔰یاد باد آنکه زما #وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد*
وهب* را که #میشناسی⁉️
از او که می خواندم، پیش از خودش همسرش را می ستودم.#صبرش را، #شهامتش را، عمق عشقش💞 را. مگر نه اینکه #عشق، خلاصه می شود در رضای معشوق
🔰آنگاه که دل 💗#وهب، می تپید برای #عروج، برای لبیک و برای وصال، دختری دلداده، بندهای #دلبستگی را از روحش می شکافت و مردش را به آغوش پر ارج دلدار حقیقی میسپرد.
و من در این اندیشه ام که چه بسیار وهب ها و #هانیه ها*، در فراسوی مرزهای عشق، روح هایشان را به یکدیگر پیوند می زنند و جاننثاری می کنند بهر حق.
🔰و من در این اندیشه ام که #سمیه بانو*، آنگاه که به پیشواز مردش می رفت، #قلبش حامل چه احساسی بود⁉️
آنگاه که با رزهای سرخی که #خون #عشق از آنها می چکید و معجری سپید که از سرور #سپیدبختی یارش به سر داشت، به پیشواز مالک قلبش می رفت، به چه می اندیشید؟
🔰آنگاه که برای آخرین بار، انگشتان لرزانش را روی #پوست تهی از گرمای "او" میکشید، چه از ما می خواست؟
چیزی جز تداوم راهی سرخ که سرشار از خون وهب ها و #وحید ها* است؟
بیا هر گونه که می توانیم، با #جان و مال و #علم و قلم، جهان را مهیای آمدن #منجی گردانیم.
🔰بیا برخیزیم و #یاعلی گوییم
پ.ن: *جناب حافظ
*وهب بن وهب که در برخی منابع از او به وهب بن عبدالله کلبی یاد شدهاست، جوانی #نصرانی (مسیحی) مذهب بود که در مسیر حرکت #امام_حسین(ع) به سوی کربلا به دست وی #اسلام آورد و در روز عاشورا در کربلا #شهید شد.
*همسر وهب که همچون او در مسیر کربلا به اسلام گروید.*بانو سمیه یل هیکل #همسر شهید فرهنگی والا
#شهید_وحید_فرهنگی_والا🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin