🔰 #شبهه_حق_الناس
🔸سال ۹۴📆 با حضور نیروهای ایرانی در #سوریه، او هم شروع کرد به این در و آن در زدن که هر طور شده از این رزق بی نصیب نماند، به هر دستاویزی چنگ می انداخت ولی چون #نظامی نبود دستش به جایی بند نمیشد😔 به هر کسی که فکر میکرد ممکن است بتواند گره کور اعزامش را باز کند رو انداخت.
🔹شهریور بود که سراغ مسئول اعزام #لشگر۲۷ رفت و قضیه را در میان گذاشت: [ما لیست روبستیم ولی حالا که شما از بچه های #جنگی و با تجربه ای به کار ما میخوری و بهت نیاز داریم. یک نفر رو از لیست حذف میکنم🚷 و شما رو جایگزین میکنم]
🔸این را که گفت، چهره اش تغییر کرد😕 و رنگ و رویش برگشت. فکر کردیم ذوق کرده و از اینکه قفل کارش باز شده حالش عوض شده که یکدفعه...] نه❌ نمیخوام #جای_کس_دیگه ای برم !
💥تو که رفتن به سوریه، ذکر شب و روزت شده بود حالا نمی خواستی از این موقعیت استفاده کنی✘ شاید هر کس دیگر بود بی توجه به این مسئله، کلی هم ذوق میکرد😃 اما تو این طور نبودی. خودت را کنار کشیدی و منتظر #تقدیرت ماندی.
#شهید_اسدالله_ابراهیمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
🌾هر شهیـد ، نشانیست از یک #راه ناتمام یک فانوس که دارد خاموش میشود و حالا .... 🦋تو مانده ای و ی
1⃣8⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌺
🔰اواخر اسفند ماه سال ۶۲ بود، تب و تاب پاتکهای #عملیات_خیبر ( فتح جزایر مجنون) تازه فروکش کرده بود ، درگیری در خط پدافندی با آتش طرفین کمتر از پاتک نبود، نیروهای عمل کننده به پشت خط آمده بودند برای استراحت و ریکاوری، آخه فعالیت شهید علی در عملیات خیبر تحت عنوان فرمانده ادوات لشکر ۲۷ محمد رسول ا...( ص) استان تهران واقعا ستودنی بود
♻️، بنه گردان ما در منطقه عمومی جُفیر در مجاورت جهاد خوزستان بود ، #ادوات-لشکر-۲۷ هم در سه راهی الفتح اردوگاه زده بود ( حدود ۲ کلیومتر در سمت راست گردان ما)
✅ باران 🌨زیادی باریدن گرفت موقعیت ما با تمام تشکیلات زیر آب رفت گردان ادوات در محاصره آب بود.
یه روز عصر بعداز نهار به موقعیت گردان #ادوات_لشکر_۲۷ برای دیدن علی رفتم بعد از عملیات هیچ اطلاعی ازش نداشتم که شهید شده یا زخمیه ، رفتم موقعیتشون رو پیدا کردم نزدیک نماز مغرب بود
🔰، پُرسان پُرسان سنگر علی را پیدا کردم رفتم داخل ، از حاج آقای پیرمردی که اهل تهران و یار غار علی بود سراغ علی را گرفتم ، گفت بفرما بشین الان پیداش میشه.👌
✅ شام خوردیم (نان پنیر و کنسرو لوبیا) علی هنوز نیومده بود ، گفتم شاید پیر مرد نمیخواد بگه علی طوریش شده، بیرون رفتم ، تاریکی شب🌙 در محوطه دور میزدم که دیدم #سنگرها همه پر از آب 🌊شده علی به کمک بچه ها رفته یکی یکی سنگرها را با نایلون ایزوله میکنن تا شاید از نفوذ بیشتر آب جلو گیری کنه
♻️، اومدیم سنگر فرماندهی که وضعیت خوبی از سایر سنگرها از نظر آب گرفتگی نداشت، داشتیم چای میخوردیم( با لیوانهای قرمز رنگ پلاستیکی معروف) ، که صدای نگهبان اومد : برادر اسفندیاری دو سه نفر پاسدار اومدن با شما کار دارن! علی گفت بگو بیان داخل، وقتی داخل شدن دیدم سه نفر از پاسداران همشهری هستن،
🔰گفتن علی خیلی وقته مرخصی نیومده، اومدیم براش مرخصی بگیریم.
این بندگان خدا اومده بودن وساطت کنن برای علی مرخصی بگیرن، چون علی به شوخی میگفت مرخصی نمیدن⁉️
✅ هر از گاهی نیروهای گردان میومدن درخواستی از علی داشتن: وسایل برای تجهیز سنگر، لباس، مرخصی و....، در این اثنا یکی از همشهریان پاسدار گفت ما اومدیم برای تو مرخصی بگیریم از این طرف نیروهای گردان میان از تو در خواست مرخصی میکنن جریان چیه❓ شما چکاره ای اینجا❓
♻️علی گفت نه اینا شوخی میکنن سر به سرم میزارن من کاره ای نیستم.
اخلاص،تواضع و افتادگی و فروتنی علی رو نشون میداد با وصف اینکه ایشون از فرماندهان #لشگر-۲۷ بود اما اصلا به روی خودش نمیاورد.
راوی: رزمنده ی بسیجی حاج عباس حیدری
#شهید_علی_اکبر_اسفندیاری🌷
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin