بسم الله القاصم الجبارین
📜 #فرازی_از_وصیتنامه 📌دوستان و همرزمانم.... 🔅همیشه دقت داشته باشید هیچ وقت #امام_زمانتان و نائبش
3⃣7⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰پرورش در خانوادهای #کشاورز و مذهبی آنهم در دامن مادری مهربان♥️ و کانونی گرم و صمیمی نتیجهای جز #شهادت نمیتوانست داشته باشد. خانوادهای که با واژه شهادت🌷 بیگانه نبوده و نیست و #شهیدابوالقاسم_رشید نیز در دوران دفاع مقدس جوانمردانه ایستاد✊ و جان شیرین خود را فدای رهبر و مردم کشورش کرد.
🔰مقدمهچینی و #سنجیدن شرایط به هنگام بیان مطلبی به یکی از عاداتش تبدیلشده بود تا اینکه با مطرح شدن مسئله سوریه، وظیفه انسانی، اسلامی و ایرانی🇮🇷 او را که با تمام وجود در خود رشد داده بود، مقدم بر دیگر خواستهها و حتی #عشق خود دیدم و پیشقدم شده و پیشنهاد عزیمتش را مطرح کردم✔️
🔰آقا ابراهیم با سالها خدمتی #صادقانه تمام پیشبینیهایش در زمینههای مختلف محقق میشد✅ او حتی درجات معوقهاش را فدای انسان دوستیاش کرد در طول سالهای خدمتش #مسئولیتهای مختلفی ازجمله 👈چک و خنثی و حفاظت از شخصیتها، استاد دانشگاه درزمینهٔ جنگهای نامنظم، از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه 20 رمضان نیروی زمینی #سپاه پاسداران انقلاب و مربیگری پاراگلایدر را بر عهده داشت.
🔰باوجود شناختی که در آن مدت نسبت به زندگی بنده و مسائل و مشکلاتم پیدا کردند و با توجه به وجود #دو_فرزندم و طبعاً مخالفتهای اطرافیان نسبت به این ازدواج💍 بازهم بر خواسته خود پافشاری داشتند و همین امر شرایط و #رضایت والدین و درنهایت عقد و ازدواج ما در اسفندماه سال 91📆 فراهم کرد.
🔰شخصیت خاص و #بینظیرش نسب به مردهای این دوره کاملاً مشهود بود؛ شخصیتی ستودنی☺️ که در شرایط سخت و با بروز مشکلات نهتنها جا نزده و از کوره درنمیرفت بلکه همچون کوهی #محکم و استوار مأمن امن و قرار زندگیام بود. مردی که #باگذشت از تمام خواستههای دنیایی خود، همه رنجهای دنیایی🌍 را نیز برای آرامش اطرافیانش به جان میخرید.
🔰در هر شرایط و موقعیتی، ضمن پذیرش مسئولیت آن به #بهترین شکل ممکن ایفای نقش میکرد👌 در مراودات کاری خستگیناپذیر، در زندگی مشترک💞 باجان و دل و روحیهای خارقالعاده، چنان غرق در نقش #پدریاش شده بود که گویی سالهاست که چنین مسئولیتی را بر دوش میکشد.
🔰به گفته ی شهید: #رهبری که ما داریم هیچ جای دنیا ندارد❌ آنچه امروز شاهد آن هستیم پیشبینی ایشان در سالهای گذشته است. بمیرم برای دلش که کسی حرفش را گوش نمیکند😔 کسی حواسش به #حرف_رهبری نیست ایکاش حواسمان بیشتر به حرف رهبری باشد.
🔰در تمام مدت #6سال زندگی مشترک ما تنش و ناراحتی جایی نداشت تنها کلامها و پیغامهای عاشقانه♥️ چاشنی لحظاتمان شده بود امروز من و فرزندانم دلتنگیهایمان را با یادآوری توصیههای دلسوزانه و #پدرانه و تصویر چهره معصوم و نگاههای #پرشرم و مهربان آقا ابراهیم آرام میکنیم.
🔰از #سوریه چندان برایمان تعریف نمیکرد و همیشه آرزویش این بود که در راه اسلام، امام حسین(ع) و عشق به رهبری #شهید_شد. ما هم مانع رفتنش🚷 نشدیم. تقریبا پنج ماه از آخرین دیدارمان میگذشت. #آخرین_باری که رفت بسیار خداحافظی خاصی بود و هیچگاه آن خداحافظی را فراموش نمیکنم.
🔰هرساله نورافشانی🎉 جمکران را ما انجام میدهیم. ابراهیم در آن لحظه گفت که این #آخرین سالی است که نورافشانی را انجام میدهم. او دو رکعت نماز خواند و از امام زمان(عج) خواست تا #شهید شود که ایشان هم نامه شهادتشان را امضا کردند📝 به ابراهیم گفتم: این حرف را نگو چگونه تنها و بدون تو زندگی کنم که او گفت تو آن قدر #قوی هستی که هیچکس حریفت نخواهد شد
💢شهید مدافع حرم محمدابراهیم رشیدی "رشید" فرزند غلامعلی، متأهل و اصالتاً اهل #روستای_صرم قم بود که بارها برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) در سوریه حضور یافته بود. او از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه 20 رمضان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. این شهید 32 ساله سرانجام روز یکشنبه #10تیرماه طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر- دیرالزور سوریه توسط برخورد با تله انفجاری💥 به شهادت رسید🕊🌷
به روایت: همسرشهید♥️
#شهید_محمدابراهیم_رشید
#شهید_مدافع_حرم 🌷
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🚨خاطره جالب #سیلی خوردن #محافظ رهبری
🔘 یکی از محافظین رهبر انقلاب :
💠 اون روز، بین #سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به #پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. #عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت #پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت #آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت #محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق ۲۲۰ ولت خشکم کرد.
توی #شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
بعد سالها، هنوز جای #بوسه_گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
📚 برگرفته از کتاب «حافظ هفت» ( رمان داستانی بر اساس سفر مقام معظم رهبری به استان فارس )
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═