#فرمانده_دلها
♦️ریخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو #میبوسیدند هر کار میکردی، نمیتوانستی حاجی را
از دستشان خلاص کنی😅 انگار دخیل بسته باشند، ول کن نبودند. بارها شده بود حاجی، توی هجومِ #محبتِ_بچهها صدمه دیده بود؛ زیر چشمش کبود شده بود، حتی یکبار انگشتش شکسته⚡️ بود!
♦️سوار ماشین که می شد، لپ هایش سرخ شده بود☺️ اینقدر که بچهها لپهاش رو برداشته بودند برای تبرک! باید با فوت و فن برای #سخنرانی میآوردیم و میبردیمش.
_خب، حالا قِصر در رفت! یواشکی آوردنش! وقتی خواست بره چی⁉️
♦️بین بچهها نشسته بودم و میشنیدم چی #پچپچ میکنند. داشتند خط و نشان میکشیدند. حاجی را یواشکی آورده بودیم و توی چادر⛺️ قایمش کرده بودیم. بعد که همه جمع شدند، حاجی برای سخنرانی🎤 آمد. بچهها خیلی دلخور شده بودند. سریع سوار ماشین کردیمش. تا چند #صدمتر، ده بیست نفری به ماشین آویزان بودند. آخر مجبور شدیم بایستیم و #حاجی بیاید پایین.
#سردار_خیبر
#شهید_محمدابراهیم_همت
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin