بسم الله القاصم الجبارین
🍁تکیه گاهم اگر #تـو باشی به تمام تلخی های دنیا لبخند می زنم و غمـ💔ـی ندارم ... 🍁منحنی لبخندت😍
9⃣3⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰جلسه اول که باهاشون کلاس داشتیم انقد ما رو خندوندن که داشتیم روده بر می شدیم از خنده😄 هیچ وقت فکر نمی کردم تو #حوزه هم استادی انقدددددر اهل شوخی و بگو بخند باشه. سال اول "تجوید و احکام" رو پیششون خوندیم. تسلطشون رو #احکام فوق العاده بود👌 هر مسأله ای رو از هر مرجعی سوال می کردیم مسلط بودن.
🔰سال بعد هم #مطالعه_موفق باهاشون کلاس داشتیم. حاج آقا دهقان جزء #بهترین مدرس های تندخوانی توی کشور بود و دائما تو استان های مختلف به صورت پروازی دعوتشون می کردن💌 کلا آدم پرکاری بودن. با اینکه جوون بودن ولی تو زمینه های زیادی تخصص داشتن. سال سوم هم هفته ای سه روز باهاشون #کارگاه_نحو داشتیم. تو کارگاه هرجلسه بدون استثنا سرکلاس فلافل🍔 می خوردیم! یعنی هرجلسه تا میومدن تو کلاس می گفتن خب امروز نوبت کیه بانی بشه⁉️ خودشون هم جلسه آخر واسه همه بچه ها کباب با دوغ خریدن و نشستیم وسط #کلاس خوردیم😋
🔰اسم هرکس رو سرکلاس بلد نبود بهش می گفت #غلامحسین! به منم همیشه میگفت رمضانی!😅 هی می گفتم رمضانی چرا استاد؟ من مرادی هستم می گفت نمی دونم من دوست دارم به تو بگم #رمضانی! طوری که دیگه خیلی از بچه های کلاس هم به من می گفتن "غلامحسین رمضانی"
🔰اونقدر سرکلاسای ایشون بهمون خوش می گذشت که وقتی فهمیدم سال #چهارم باهاشون درس نداریم واقعا ناراحت شدم😔 هیئتی مشتی بود. از #هیئتی های حاج علیرضا پناهیان اون موقع که قم بودن. به حاج آقای عرفان هم خیلی ارادت داشتن و باهاشون عقد اخوت👥 بسته بودن.
🔰حاج آقا عرفان روی منبر تو مسجد امام #کرمان فوت کردن و شام اربعین ایشون روی منبر تو #سوریه شهید شدن🕊 استاد عزیزم! فقط یه جمله می تونم بهت بگم: حق استادی رو در حقمون تموم کردی، #شهادت گوارای وجودت 🌷نسأل الله منازل الشهدا🌷
این دو بیت هم تقدیم استاد عزیزم:
🔹میهمان بر سفره ی نعمت شدی
🔸پاسبان خانه ی #عصمت شدی
🔹مثل جابر #حاج_دهقان عزیز
🔸اربعین آمد تو هم دعوت شدی♥️
#شهید_محمدحسن_دهقانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
بسم الله القاصم الجبارین
❄️💥❄️💥❄️ 🌴صبح 🌤زود یکی از #اقوام خیلی #دورمان که رفت و آمدی با هم نداشتیم آمده بود برای تشییع #مصطف
#خاطرات_شهدا🌷
⚜#مصطفی_صدرزاده
🔰هرچه تقویم 📆را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در #مُحرم 🚩خلاصه می شود. #قرار_بی_قرار را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود.#حسرت هایش برای نبودن در #کربلا ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر #علمدار و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش💞 خانه به خانه پرید تا در طواف #حرم عمه سادات آرام گرفت.
🔰عشق به شهید #ابراهیم_هادی در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی #سید_ابراهیم را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا #اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
دلش در #سوریه گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های☄ پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد.
🔰در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.مردانه پای قولش می ماند. با #ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر #شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند .
با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق🌸 پیوست .🕊
🔰مصطفی در صدر قلب💓 ها بود چه
در سوریه که #سردار_دلها از محبتش به او گفت و چه در #شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست .در روز #تاسوعا شهید شد ،
🔰روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه #هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم #تولدش چهارشنبه است.
سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما #اسیران بلاتکلیف.⚡️
✍نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر
به مناسبت سالروز تولد 🌸
#شهید #مصطفی_صدرزاده🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin