#کــرامات_شهـــدا
💠زیارت بر شانه های پســر
🔸مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته بود. شبی در خواب علی بهش میگه: روی شانه هایم بنشین تا ببرمت #کربلا. مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود.
🔹علی نخی به دستش می دهد و سر دیگر نخ را به دست خود می گیرد. قبر #امام_حسیــن (ع) و امام علـی(ع)♥️ و بقیه را بهش نشان می دهد. مادر برای #زیارت می رود وبر می گردد. باز بر شانه های دست پرورده شهیدش🌷 می نشیند وبه خانه باز می گردد.
🔸از خواب می پرد. بوی عطــری😌 فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود. وهر کس به دیدار #ننه_سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و ننه سکینه هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته⚡️ و ریخته که چنین بویی پخش می شود.
🌼آری! راهی که به قیمت #خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید🕊 در حسرت زیارت یار بماند.
#شهید_علی_شفیعی
🌹🍃🌹🍃
#کرامات_شهدا🌷
شهید توکل #حسنوند همیشه روزه بود، جبهه هم که می رفت با فرمانده اش قرار می گذاشت که" 10 روز" جابجایش نکنند تا بتواند قصد کند و #روزه بگیرد.
جوان 21 ساله👤 که یکی از نیروهای زبده اطلاعات عملیات لشگر 57 ابوالفضل(ع) بود، طی عملیاتی در منطقه حاج عمران #مفقودالاثر شد و پس از یکسال که خانواده منتظر جنازه اش بودند، با پیکری #کاملاً_سالم👌 به خرم آباد برگشت.
به دستور نماینده امام و امام جمعه خرم آباد- آیت الله میانجی- پیکر شهید به مدت یک هفته📆 در مکان مخصوصی در #بیمارستان شهید مدنی خرم آباد مورد زیارت عموم مردم شهر قرار گرفت. عطر خوشبوی😌 پیکر مطهر شهید همه زائرین را مبهوت کرده بود♥️
#شهید_توکل_حسنوند
#پیکر_سالم
#بوی_عطر
🌹🍃🌹🍃
#کرامات_شهدا
💠شهیدی که خرج مزارش را آقا امام زمان (عج) داده اند ، از اهالی داراب بود و از
همسایه های خانواده شهید حمید عارف
📎 متولد داراب ، استان فارس، تاریخ تولد: ۱۳۳۶ مصادف با تولد حضرت امیر المومین
علی (ع) .
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#کرامات_شهدا
💠شهیدی که اهل بیت مراقبش بودن
●چون نمیشد گفت این فرشته ی
بلند قامت کدام یک از چهارده معصوم بوده ان پس بنارو بر اهل بیت
میزاریم وقتی حسین را وضع حمل می کردم، دائماً قرآن می خواندم.
●وقتی هم بدنیا آمده بود به جای لالایی برایش روضه و قرآن می خواندم. یکبار حسین لج کرده بود و هر کاری می کردم ساکت نمی شد. کولش کردم و رفتم تو کوچه نوازشش می دادم تا ساكت بشود ولی اصلاً ساکت شدنی نبود. یک لحظه به پشت سرم نگاه کردم، دیدم یک آقایی قد بلند با لباسی شبیه به لباس چوپانی، شال سبزی برگردنش و گیوه به پایش پشت سرم ایستاده .
●« آمدم بگم پشت سرم چیکار می کنی، که دیدم یکدفعه غیبش زد و هر چی به دور و برم نگاه کردم ندیدمش.» در همین لحظه حسین آرام شده بود و دیگر گریه نمی کرد.
#شهید_حسین_گلریز🌷
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#کرامات_شهدا
💠شهیدی که هرهفته از مزارش مادرش را صدا میکند..
●علاقه زیادی به امام (ره) داشت، حتی یکبار هم موفق شد به دیدار امام (ره) برود، بعد از آن دیدار بسیار متحول شده بود و بدجوری عاشق امام (ره) و روحانیت شده بود تا جایی که عکس های امام (ره) را به صورت کلیشه درست می کرد و با اسپری در و دیوار شهر و همچنین دیوار کارخانه را پر از عکس امام (ره) کرده بود
●عاشق و شیفته روحانیت بود، زمانی که شهید دستغیب به شهادت رسید خیلی گریه می کرد و می گفت: - ای کاش من بجای او تکه تکه می شدم و فدایش می گشتم.
●روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت: - مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر جدم حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند.
●هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد.
●هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید: - مامان!
#شهید_سیدمهدی_غزالی🌷
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🍂🍁
#کرامات_شهدا
در منطقۀ تفحص🔍، بدنهای شهدا🥀 پیدا نمی شد😔. یکی گفت: بیایید به قمربنی هاشم💚 متوسل بشویم. نشستند و به دست های علمدار سیدالشهداء✨ متوسل شدند. درست است✔️ که دست های قمربنی هاشم قطع شد، اما بابالحوائج🙃 است. خود سیدالشهدا هم وقتی کارش در کربلا😓 گره میخورد به عباس⚡️ رو میانداخت.
نشستند و متوسل شدند👌🏻؛ بعد از آن بلند شدند و خاک ها رو به هم زدند〽️. یک جنازه زیر خاک دیدند😍، او را بیرون آوردند. الله اکبر‼️دیدند اسم این شهید عباس است😲 شهید عباس امیری گفتند: شاید پیدا شدن🧐 شهیدی به نام عباس🙂اتفاقی است. گشتند و یک جنازۀ دیگر پیدا شد😲 که دست راستش درعملیاتی دیگر قطع شده و مصنوعی بود🥀 او را بیرون آوردند. دیدند اسمش ابوالفضل♥️ است‼️ فهمیدند اینجا خیمهگاه بنی هاشم است.
گفتند: اسم این مکان را بگذاریم: #مقرابوالفضلالعباس
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#کرامات_شهدا
🌷حضرت زهرا سلام ا... علیها گفتند: فردا خودم عملیات را فرماندهی میکنم🌷
روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقهای را گرفته بودند و دو شهید هم داده بودند. دوستان انصار که همراهش بودند گفتند بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید و روز بعد با چهره بشاش گفت دیشب مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در خواب دیدم که گفت شب گذشته که عملیات کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه آزاد کردند.
راوی: سردار علیاصغر گرجیزاده فرمانده حفاظت سپاه درباره شهید سید مصطفی موسوی (مسلم) از لشکر فاطمیون
#فرزندان_فاطمه
#شهیدمصطفےموسوی
#یادش_باصلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#شهیدحسینخرازے |🕊
قمقمهاش هنوز |آب| داشت
نمیخورد...
از سر کانال تا انتهای کانال
میرفت و میآمد و
لبهای بچهها را
با آب قمقمهاش تر میکرد.. |🌧|
خودش هم ریگ گذاشته بود
توی دهانش تا خشک نشود.. |💔|
#شہــداشـرمندهایم
#کرامات_شهدا
#یاحسین
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#روایت_عشق
#کرامات_شهدا
#شهیدمحمدرضاشفیعی🌷
محمدرضا در جریان عملیات کربلای ۴ به اسارت دشمن بعثی درآمد. او با بدنی مجروح اسیر میشود و بهخاطر شدت جراحات او را در بیمارستان بستری میکنند. پس از چند روز درحالیکه هنوز بدن محمدرضا از جراحت زخمی بود، او را به اردوگاه میبرند. وضعیت جسمانی شهید شفیعی مناسب نبود و نیاز به عمل جراحی داشت ولی عراقیها توجهی به سلامتیاش نداشتند. چند روزی که در اردوگاه بود درد زیادی کشید و در آخر از عوارض جراحت در غربت و تنهایی به شهادت رسید او را دفن کردند و شانزده سال بعد هنگام تبادل جنازه شهدا با اجساد عراقی، جنازه «محمدرضا شفیعی» و دیگر شهدای دفن شده را بیرون می آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمدرضا سالم است ، سالمِ سالم.
صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی ها داده شود. او را سه ماه زیر آفتاب سوزان می گذارند، اما تفاوتی نمی کند. روی پیکرش آهک می پاشند، ولی باز هم بی تأثیر است.
مادر شهید می گوید: موقع دفن محمدرضا، حاج حسین کاجی به من گفت: شما می دانید چرا بدن او سالم است؟ گفتم: چرا؟ گفت: راز سالم ماندن ایشان چهار چیز است:
*هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی شد؛ دائماً با وضو بود، هیچ وقت زیارت عاشورایش ترک نمی شد. مداومت بر غسل جمعه داشت. هر وقت برای امام حسین(ع) گریه می کرد، اشک هایش را به بدنش می مالید.*
مادرش می گوید: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می آمد، رفتن به جمکران را ترک نمی کرد.
#یاد عزیزش با صلوات
عکس سمت راست آخرین عکس قبل از اعزام و عکس سمت چپ عکس شهادت و جنازه ایشان بعد از ۱۶ سال است
شهیدی که از بهشت برای مادرش هدیه فرستاد ...
#کرامات_شهدا
🌹مادر در خواب پسر شهیدش را
می بیند . پسر به او می گوید : «توی بهشت جام خیلی خوبہ . چی می خوای برات بفرستم ؟».
✨مادر میگوید : «چیزی نمی خوام ؛ فقط جلسہ قرآن کہ میرم همہ قرآن می خونن و من نمیتونم بخونم خجالت می کشم . میدونن من سواد ندارم ، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون .».
🌹پسر میگوید : «نماز صبحت رو کہ خوندی قرآن رو بردار و بخون !».
✨بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد . قرآن را بر میدارد و شروع می کند بہ خواندن .
🌹خبر می پیچد . پسر دیگرش این را بہ عنوان کرامت شهید محضر آیت اللہ نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند . قرار گذاشتہ میشود .
✨حضرت آیتاللہ نزد مادر شهید میروند . قرآنی را به او میدهند کہ بخواند . بہ راحتی همہ جای را
میخواند ؛ اما بعضی جاها را نہ .
میفرمایند : «قرآن خودت رو بردار و بخوان !».
🌹مادر شهید شروع می کند بہ خواندن ؛ بدون غلط . آیت اللہ نوری گریہ میکنند و چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند : «جاهایی که نمیتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.»
یاد همه شهدا باذکر صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #کرامات_شهدا
🍃 شهدا زنده هستند و نزد خداوند روزی می خورند.
🥀 مدافع_حرم
🥀 #شهید_عباس_دانشگر🕊🌷
🌹 اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك🌹
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#کرامات_شهدا
💠شهیدی که خرج مزارش را آقا امام زمان (عج) داده اند ، از اهالی داراب بود و از
همسایه های خانواده شهید حمید عارف
📎پ ن: متولد داراب ، استان فارس، تاریخ تولد: ۱۳۳۶ مصادف با تولد حضرت امیر المومین
علی (ع) .
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#کرامات_شهدا
💠شهیدی که خرج مزارش را آقا امام زمان (عج) داده اند ، از اهالی داراب بود و از
همسایه های خانواده شهید حمید عارف
📎پ ن: متولد داراب ، استان فارس، تاریخ تولد: ۱۳۳۶ مصادف با تولد حضرت امیر المومین
علی (ع) .
#شهید_که_خرج_مزارش
#را_امام_زمان_عج_دادند
●یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان (عج) را می بیند و آقا راهنمائیش می کنند تا به خانواده اش برسد و بعد می فرمایند:
از قول ما به خانواده شهید عارف بگوئید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید؟ حمید در یکی از وصیتنامه هایش نوشته بود، قبرم را ساده مثل شهدای بقیع بسازید!
●همچنین آقا می فرمایند: شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را می دهیم که نشانی محل پول را هم می دهند.
در همین حین از خواب بیدار می شود و با خانواده اش به گلزار شهدا می رود، به نیت زیارت و هم پیدا کردن آدرس و نشانی داده شده.
●در مکان مورد نظر، یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی پیدا می شود که درون آن مبلغ ۳۰۳۰ تومان قرار داشت.پس از این اتفاق، ماجرا را برای خانواده شهید عارف و یکی از علما تعریف می کنند و بعد از تائید، مقداری از مبلغ را جهت باز سازی قبر حمید و ۳۰ تومان باقی مانده را برای انتشار خبر آن هزینه می کنند.
📎پ ن: برای شادی روح مطهر این شهید والامقام،
بر محمد و آل محمد صلوات...
#شهید_حمید_عارف 🌷
@Besmelahelghasemelgabarin
🍃❤
شهیدی که از بهشت برای مادرش هدیه فرستاد ...
#کرامات_شهدا
🌹مادر در خواب پسر شهیدش را
می بیند . پسر به او می گوید : «توی بهشت جام خیلی خوبہ . چی می خوای برات بفرستم ؟».
✨مادر میگوید : «چیزی نمی خوام ؛ فقط جلسہ قرآن کہ میرم همہ قرآن می خونن و من نمیتونم بخونم خجالت می کشم . میدونن من سواد ندارم ، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون .».
🌹پسر میگوید : «نماز صبحت رو کہ خوندی قرآن رو بردار و بخون !».
✨بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد . قرآن را بر میدارد و شروع می کند بہ خواندن .
🌹خبر می پیچد . پسر دیگرش این را بہ عنوان کرامت شهید محضر آیت اللہ نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند . قرار گذاشتہ میشود .
✨حضرت آیتاللہ نزد مادر شهید میروند . قرآنی را به او میدهند کہ بخواند . بہ راحتی همہ جای را
میخواند ؛ اما بعضی جاها را نہ .
میفرمایند : «قرآن خودت رو بردار و بخوان !».
🌹مادر شهید شروع می کند بہ خواندن ؛ بدون غلط . آیت اللہ نوری گریہ میکنند و چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند : «جاهایی که نمیتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.»
یاد همه شهدا باذکر صلوات
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin