eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
122.8هزار عکس
128.5هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 ‌کجایی ببینی گلت کلاس اولیه... به مناسبت آغاز سال تحصیلی 💠 به یاد همه فرزندان شهدا به ویژه مدافعان حرم مداحی بسیار زیبای 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌
💞 امیرمهدی عزیزم ،مرد خونه، پسر بابایی شروع سال تحصیلی برتو مبارک منتظرم تا شاهد موفقیت هایت باشم اولی _من 🌹 بابایی👨‍👦❤️ 🌹 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔸مطمئن باشیم در هر شغلی هستیم اگر ذره ای عدم خلوص در ما باشد امروز سقوط نکنیم، فردا سقوط میکنیم. فردا نباشد پس فردا سقوط می کنیم چون انقلاب هر زمان یک موج میزند یک مشت زباله را بیرون میریزد 🌷شهید_عبدالحمید_دیالمه🌷 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
دو حرف زیبا از دو بزرگ مرد: : برای شهید شدن اول باید مانند شهید زندگی کرد : تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بزن ها داره جدی میشه 🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 🔶اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🔶 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
حاج حسين رزمنده‌ها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون! تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی 🌻سردارشهید حاج 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔸خاطره آیت‌الله مکارم شیرازی از اخلاص سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی‌ ✍️مردم از شجاعت وی صحبت می‌کنند ولی می‌خواهم از اخلاص این شخصیت کم‌نظیر بگویم که چند سال پیش که دیداری داشتیم بعد از اتمام صحبت‌ها از آقایان خواستند بیرون بروند و کفن خود را آورده و خواستند امضا کنیم. این حرکت شهید سلیمانی نشان می‌دهد که وی از همان زمان به فکر رفتن بود و ثانیاً نمی‌خواست مردم بدانند که او این کفن را آورده است که این اخلاص قابل‌توجه و ستودنی است. 📚خبرگزاری تسنیم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
به یاد 🕊❤️🕊 شادی روحش 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
به یاد #شهید_رضا_قربانی_میانرودی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇 ●➼‌┅═❧═┅┅──
🌷 🔰بعضی از افراد وقتی درباره فرزندان صحبت می کنند خیال میکنن چون  هست دارن اینطور تعریف میکنند.ولی رضا از بدو تولد شهید بود کاملا درنگارش من اگر دقت کنید  خواهید شد که شهیدان درحیاتشان هم شهیدند دایی بزرگوار شهید رضا نیز ازشهدای دفاع مقدسند  و  رضا را دراین مکتب ما پرورش دادیم. 🔰 آقا رضا اولین نوه بابابزرگ مادریش بود یعنی بعد دایی شهیدش به دنیا آمد و از همان اول همه فکر میکردند احسان مجددا متولد شده است حالاشما فرض کنیدهمه شهید رضا را درجایگاه دایی اش که اصلا ندیده است می بینند و اینجاست که آقا رضا یک شهید زنده است راستی چرا درتمام جملاتم آقا رضا راتکرار میکنم علتش اینه که در زندگی ما بچهها اسامیشان با احترام یاد میشوند 🔰دراوج هم اسم رابد تکلم نمی کنیم این موضوع نیز درزندگی ما کاملا جاافتاده است البته این نیز خود نکته می باشد آقا رضا دردوران ابتدایی همیشه جزء شاگردان ممتاز بااخلاق مدرسه بود تا جایی که هرمدیری درمقابلش وادبش کم می آورد این رو من اززبان خود مدیران میگم دراکثر مدرسه آقا رضا را بعنوان الگو برای خانوادها مثال میزدند میگفتند این بچه به یک جای بالایی میرسد الان اکثر مدیرانش هستند وبعد شهادتش میگویند اگر ایشان شهید نمی شد 🔰مابه خیلی چیزها شک می کردیم دوران پیش دبستانی وابتدایی راباموفقیت کردنه فقط درسی بلکه حتی معنوی دردوران ابتدایی جزء سی قرآن 📖را با موفقییت حفظ کرد وبعنوان مکبر حسینیه محل زندگی شناخته شد واذان زدن راهم یاد گرفت واذان نیزموجود وبر روی گوشیهایمان نصب است که برایتان ارسال خواهم کرد 🔰وقتی به محله میرفتیم همه محل باخبر میشدند که بچه ها ان شب 🌙پیش پدربزرگشان هستند چون محل رو آن شب آقا رضا میزد چون پدربزرگ مادری که بود متولی مسجد🕌 محل هم بود واذان راازمنزل پخش میکردند لذا آقا رضا شبهایی🌟 که پیش بابابزرگ بود ازداخل خانه میکروفون رامیگرفت و اذان میگفت دوران راهنمایی شهید رضا دیگه وارد  محل زندگی شد 🔰 مسئول فرهنگی با آ ن سن کم، آقا رضا دیگه شده بود یک پای ثابت راهیان نور  .  رضا درکنار رشد معنوی رشد فرهنگی زیادی به لطف جایگاه اجتمایی که داشت رسیده بودودر راه درست یک ولایی محض بود ⚡️ 🌷 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🏝رضای من امام رضا بود مادرش هنگام زایمان با مشکل روبرو شده بود به من گفت اگر شما اجازه ندید من وظیفه پزشکیم حکم میکنه که حتما عمل سزارین انجام بشه چون زمان ما که یک مقدار تر هستیم به این راحتیها اجازه نمی دادند 🌳به برمی خورد خلاصه،دکتر گفت جان  و فرزند هردو درخطر است ماهم نذر کردیم اگر مادر سالم نیز سالم باشند اسم فرزندمان را رضا بگذاریم وهمین طور هم شد 🍁 🌷 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
◾️ سال ۹۴ بود، شاید می دانست آخرین عاشورایی است که در بین ماست. به همراه دسته عزاداری محل، به تکیه بزرگ شهر، که مکان تجمع عاشوراییان شهرمون بود، رفتیم. 🌴 حسن آقا خیلی شده بود و از عطش داشت از پا می افتاد😞 ناگهان به یک ایستگاه صلواتی برخورد کردیم وقتی که موقع نوشیدن شربت شد حسن آقا لیوان رو بلند کرد تا نزدیکی دهانش برد و دوباره لیوان را روی میز قرارداد !! و شروع به گریه کردن کرد.😭😭 از حسن آقا سوال کردم، چرا نمیخوری شربت رو؟ مگه تشنت نبود؟ چرا گریه میکنی⁉️⁉️ گفت یک لحظه به یاد (ع) افتادم و از داغ عطش حضرت علی اصغر سیراب شدم😔💔 و دیگر میلی به نوشیدن آب ندارم. الان میفهمم که چقدر دل عاشق خریدن دارد و علی اصغر حسین چه زیبا عزاداران واقعی و مخلص خود را میخرد.👌🕊 ✍ به روایت از دوست شهید تصویر حسن رجایی فر در حرم حضرت رقیه«س»🌹 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍سردار سرلشگر عزیز جعفری؛ فرمانده سابق کل سپاه پاسداران: خدا شهادت را به حاج قاسم بدهکار بود چون ایشان در گذشته‌های دور، بارها باید شهید می‌شد و نشد. سختی و فشارهای مختلف را تحمل می کرد و عشقش شهادت بود. به هرحال وقتی کسی عاشق خدا شود خدا هم عاشق او خواهد شد. فقط غصه این را می خورم که چرا توفیق نداشتم با فاصله کمی از شهادت ایشان را ببینم. سه چهار ماه پیش بود که ایشان به دیدن ما آمد و این آخرین دیدار ما بود. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍از کنار صف نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم. از لابه‌لای صف های نماز می‌آمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند . وقت رفتن گفت: «آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا..... 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
به لحاظ سنی خیلی کوچک بودم و وقتی که برای اعزام به جبهه اقدام کردم،از شهر «رابر» من را اعزام نکردند. رفتم شناسنامه‌ام را دستکاری کردم و از بسیج بردسیر در آذرماه سال ۶۱ اعزام شدم. در کرمان خیلی به من گیر دادند. هر طور بود به جبهه اعزام شدم. برای اولین مرتبه من را بردند گیلانغرب. نزدیک شهر یک پادگان بود، در آن مستقر شدیم وقتی لباس آوردند، کوچکترین شماره را به من دادند. سه بار آن را کوتاه کردم. در محوطه پادگان قدم می‌زدم که یک مرتبه شخصی را دیدم که یک دست لباس بسیجی بر تن داشت و یک چفیه بر گردن. آمد نزدیک من، سلام کرد و گفت: چطوری؟بچه کجایی؟ گفتم:بچه رابر هستم. گفت:چه کسی تو را اعزام کرده؟ گفتم:من از بردسیر اعزام شدم. گفت: نمی‌ترسی تو را برگردانند. گفتم: نه، می‌روم پیش قاسم سلیمانی، همشهری من است. از او می‌خواهم دستور بدهد در جبهه بمانم. گفت: اگر قاسم سلیمانی بگوید برگرد، برمی‌گردی؟ گفتم: قاسم سلیمانی می‌داند من بچه‌ عشایر هستم و توان کار کردن در جبهه را دارم و نمی‌گوید برگرد‌. در جواب من گفت: قاسم سلیمانی را می‌شناسی؟ گفتم: بله. گفت: قاسم سلیمانی من هستم و حالا ماندن تو یک شرط دارد آنهم اینکه صبح‌ها جلوی گردان یک پرچم در دست داشته باشی و بدوی. در جوابش گفتم: قبول دارم. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
شــــــــب 🌙 انتهای زیباییست برای امتداد فردایی دیگر تا زمانی که سلطان دلت "خداست" ڪسی نمی تواند دلخوشیهایت را ویران ڪند! شبتون دلنواز و خوش و در پناه خــالق مـــهربان 🌙 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
⭕️ دو مدل سیاست‌مدار داریم 🔺 یکی اسمش محمدجواد ظریفه، دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو درس خونده و ته ته دیپلماسیش اینه که یه قرارداد با آمریکا ببنده که حق بیرون اومدن ازش رو هم نداشته باشه 🔺 یکی هم اسمش قاسم سلیمانیه، پای مکتب امام حسین بزرگ شده و سر کلاس خمینی نشسته، نه تنها با باز نکردن نامه «مایک پمپئو»، آمریکا رو تحقیر میکنه، بلکه با مدیریت قویش، ۷ هزار میلیارد دلاری که آمریکا برای جنگ افروزی توی منطقه خرج کرده بود رو هم خنثی میکنه. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 دعای آهوها برای روزی یکی از همرزمان نزدیک شهید بزرگوار سرلشکر  می‌گفت در یکی از سفر‌های سردار سلیمانی در بحران داعش در عراق که در فصل زمستان صورت گرفته بود حاج قاسم در شرایطی از عراق تماس گرفت که صدای تیراندازی‌ها به وضوح به گوش می‌رسید و وی در شرایط جنگی قرار داشت. ایشان در این تماس اظهار داشت که شنیده‌ام تهران سنگینی آمده است. گفتم: بله همین طور است. گفت: با این برف که در کوه نزدیک پادگان مقرّ سپاه وجود دارد حتماً برای پیدا کردن غذا پایین می‌آیند. همین امروز به اندازه کافی علوفه تهیه کن و در چند جا قرار بده که آن‌ها از گرسنگی تلف نشوند. من ، چون آن زمان فرمانده بودم سریع اقدام کردم و تا ظهر نظر ایشان را عملی نمودم. با کمال تعجب بعدازظهر مجدداً زنگ زد و گفت: چه کردی؟! گفتم: دستور فرمانده عملی شد و آهو‌ها دعاگو هستند. من از ایشان سوال کردم در این شرایط سخت که با داعش درگیر هستید چگونه به فکر آهو‌های نزدیک مقر هستید؟ ایشون پاسخ داد من به شدت به دعای خیر آن‌ها اعتقاد دارم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ # ما_ملت_امام_حسینیم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
‌ زینـب (س) "عاشق" بود " عـاشقِ " حسیـن (ع)♥️ میدانی عاقبت عاشقی را ؟ عاشق را که برعکس کنی می شود‌ قِشاع!🍃 دهخدا را می شناسی ؟ در لغت نامه اش دیده ام که معنی قشاع می شود : دردی کـه آدم را از درمـان مــایـوس میـکنـد ... زینب (س) ذره ذره از درد ، ذوب شد ! 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* هیئت تموم شده بود؛ نزدیک اربعین بود، اومدم پیشش طبق معمول روبوسے ڪردیم حال و احوال و شوخے و خنده و... بهم گفت : موتورت ڪو؟ گفتم : گذاشتم بفروشمش گفت : میخواے ماشین بخری؟ گفتم : نه میخوام برم ڪربلا گفت : خب موتور واسه چے میخواے بفروشی؟ گفتم : واقعیت پول ندارم مجبورم بفروشم گفت : چقدر میشه پول سفرت؟ گفتم : یه تومن گفت غلط ڪردے موتور و بفروشے من پول بهت میدم گفتم : ایول خیریه زدی؟ گفت : اره اولین یتیمشم تویی! گفتم : دمت گرم جور میشه گفت : جور شد دیگه... 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* پنج به علاوه یک بودیم ، پنج نفر ما و یک نفر سردار. جلسه آن روز تا ظهر طول کشید. وقت نهار شد ، همگی مهمان سردار بودیم. همسرش غذای کرمانی پخته و فرستاده بود محل کارش. خودش دست به کار شد و سهم هر کداممان را توی بشقاب گذاشت. سربازی که غذا آورده بود را صدا زد و قابلمه را داد دستش. _این رو ببر برای بقیه ، به سرباز جلوی در هم بده. سرباز با خوشحالی قابلمه را گرفت داشت از در اتاق بیرون می رفت که صدایش زد :"صبر کن! صبر کن! خودم تقسیم می کنم." _چندنفرهستید؟ سرباز گفت : دوازده نفر دو دست پیاله پر شد از غذای خوشمزه محلی. سهم خود سردار هم به اندازه ای شد که طعم غذا را بچشد. راوی : حسین امیر عبداللهیان 📚 :سلیمانی عزیز 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
پروانه نیستم اما سال‌هاست دورخودم مي چرخم ومی‌سوزم "رفتنت" درمن شمعی روشن کرده است انگار! "رضا كاظمی" 📎پدر در حال تلقین و تدفین شهید نوجوانش, شهید محمدعلی آسایش جاوید🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💠خاطره خلبان هواپیمای ایرباس از شهید حاج قاسم سلیمانی: 🍃🌸خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکی‌شان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم می‌شناخت. طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت "امیر" شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت. مثل همه پرواز‌های قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم. 🍃🌸 تقریباً ۷۰ ، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور می‌گرفتیم. اگر اجازه می‌داد اوج می گرفتیم و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه می شدیم. گاهی هم که اجازه نمی دادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود می‌آمدیم و بار هواپیما چک می شد و دوباره بلند می‌شدیم. اگر هم بارِمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمی گرفتیم از همان مسیر به تهران بر می گشتیم. آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. با توجه به بار همراهمان نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم. نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من می‌خواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghase