حسین آقام همھ میرن تو می‌مونی برام... #ڪربلایی_سید_عماد_میرشجاع #شب_هشتم 『 @Beyt_hasan 』

دیدم ڪه حلال زاده شد دشمن تو بر دامن پاک مادرم مینازم... #ڪربلایی_سید_عماد_میرشجاع #شب_هشتم 『 @Beyt_hasan 』

🥀...

روضه یعنی پدر پسر گریه روضه یعنی پدر پسر اغوش روضه یعنی کنار جسم پسر پدر از فرط گریه رفته ز هوش

بسم‌رب‌شبیھ‌ترین‌بھ‌رسول!'🍃

دیدم‌ اعضای‌ تنت‌ را‌ عݪے...🥀

- میگفت، میدونی "اربا اربا" یعنی چی؟ تسبیحشو گرفت دستش، نخشُ قیچی کرد .. همه دونه‌هاش افتاد زمین گفت "حالا بگردید دونه‌هایِ تسبیحُ پیدا کنید💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

『🖤✨』 ♡|↫علم میکوبه بر زمین ... #بیت‌الحسن 『 @Beyt_hasan 』

•°~🍂🖤 _زخم ابروت مثل حیدره... زخم پهلوت مثل مادره‌.. جان بابا نفس بڪش..💔 #حضرت‌علی‌اکبر🖤 ‌‌#شب_نهم_محرم #بیت‌الحسن 『 @Beyt_hasan 』

ڪنار جسم تو رسیده آن بانوی خاڪے...🥀 #ڪربلایی_سید_عماد_میرشجاع #شب_تاسوعا @Beyt_hasan

|°•💔 |🎧|#مداحے🎶 |🎤|#حاج_محمود_ڪریمی 🔈|ببار ای بارون ببار... #بیت‌الحسن 『 @Beyt_hasan 』

بسم‌رب‌علمدارڪربلا...🥀

عطش‌توی‌خیمہ‌ها‌دیگه‌ بیداد‌کردھ‌بود...💔

سکینه‌مشک‌را‌بہ‌عمو‌داد‌و‌گفت‌: عمو‌جان‌خیلی‌تشنمه‌‌ لبام‌خشک‌شده...💔 میشه‌آب‌بیارید..؟!

اقا‌ابوالفضل‌العباس گفتن‌چشم‌عزیز‌عمو...😔

آقا‌رفتن‌و‌مشک‌رو‌‌ا‌ز‌ خیمه‌برداشتن‌... همہ‌ی‌بچہ‌ها‌گفتن‌: عمو‌داره‌میره‌با‌،آب‌برمیگرده...

خیلی‌بده‌... خیلی‌بده‌مردی‌قولےبده‌‌‌و‌ بہ‌هر‌دلیلے‌نتونه‌اون‌قول‌رو‌ برآورده‌کنه...💔

آقا‌آمد‌خدمت‌امام‌حسین‌و‌گفت: یا‌اخاه!! آیا،رخصت‌جهاد‌بہ‌من‌میدهی!؟

امام‌حسین‌فرمود: ای‌برادر..! تو‌،پرچمدارمنے‌.. اگہ‌تو‌شهید‌بشی‌‌لشکر‌من‌ا‌ز هم‌میپاشھ...💔

آقا‌حضرت‌ابوالفضل‌به ارباب‌عرضه‌داشت: آقا‌سینه‌ام‌تنگ‌آمده‌و‌از‌ زندگی‌خسته‌شده‌ام‌...😔

امام‌حسین‌‌بہ‌شدت‌ بہ‌گریه‌افتادن...😭

بعـد‌آقا‌رفتن‌ا‌ز‌‌حضرت‌زینب‌و بچہ‌ها‌خداحافظی‌کنند...

برای‌حضرت‌رقیه‌خیلی‌‌ سخت‌بود‌آخه‌خیلی‌عموشو‌ دوست‌داشت...💔

حضرت‌رقیه‌فرمودند‌عمو‌جان اگه‌آبم‌نیوردی‌ولی‌برگرد...

راستے‌عمو‌میدونی‌ چقدردوستت‌دارم‌دیگه!؟ بخاطر‌منم‌شده‌برگرد...

خیلی‌دل‌کندن‌برای‌خو‌د حضرت‌ابوالفضل‌‌هم‌با‌رقیه‌خاتون‌ دردناک‌بود...

ولی‌رسید‌به‌حضرت‌ام‌البنین...

حضرت‌ام‌البنین‌گفتن: پسرم‌... جلوی‌من‌راه‌برو‌قد‌و‌بالا‌تو‌ برای‌آخرین‌بار‌ببینم...💔

ولے‌مادر‌اینو‌بدون‌که اگه‌نمیرفتی‌برای‌‌اصحاب‌ امام‌حسین‌آب‌بیاری‌شیرم‌رو‌حلالت‌ نمیکردم...😭

اینو‌کہ‌خانم‌ا‌م‌البنین‌گفتن‌‌ آقا‌ابوالفضل‌یه‌دلگرمے‌گرفتن...