eitaa logo
ستاد نماز جمعه بیستون
192 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
14.6هزار ویدیو
36 فایل
وَاستَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاهّ
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان عجیب نجات جان آیت‌الله مرعشی توسط 💠 با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم. شمع نیم سوخته‌ای را برداشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم؛ همه جا تاریک بود درب سرداب را به آهستگی باز کردم و با احتیاط از پله‌ها پایین رفتم. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم. بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم رویم را به سمت پله‌ها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت. عزرائیل را در چند قدمی خود می‌دیدم عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود آن مرد عرب نعره زنان به سوی من حمله کرد شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند. در آن لحظه به امام زمان عج توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان» یک‌وقت مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و به مرد مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بی‌هوش بر زمین افتاد من نیز دچار ضعف شدم و به روی زمین افتادم. کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا می‌زند. چشمانم را که باز کردم دیدم سرم به زانوی مرد عرب است هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، دیدم همچنان بی‌هوش در وسط سرداب افتاده است. رمق نداشتم مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که‌ هرگز خرمایی با آن طعم نخورده بودم. در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید می‌کند ‌تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی.» یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یک‌باره در این سرداب ظاهر شود و نام مرا بداند و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟ ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و با او حرف زده‌ام اما او را نشناخته‌ام. غم عالم بر دلم نشست، با دیده‌ای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج ‌شدم تا بلکه یار را در آن‌جا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بی‌هوش در کف سرداب افتاده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗ای نور خداوند مبین در ظلمات 🌸وی آن که توئی آل علی را جلوات 💗گفتم به دلم چه هدیه داری امروز 🌸گفتا به گُل چهرۀ مهدی صلوات 🌸🍃اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِِ 💗🍃وَالُ مٌحُمٌدِ 🌸🍃وعجل فرجهم 💗در پناه 🌸روز و روزگارتون پر برکت @Bisotun313
بسم الله الرحمن الرحیم حدیث 🌺رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند 👈براستى خداوند شخص باحياى بردبار و پارساى عفّت‌جو را دوست مى‌دارد. 🌺 👈 اصول کافی ترجمه آیت اللهی جلد ۳، صفحه ۳۲۵📚 جهت خشنودی آقا نشر دهید نشر حداکثری جاریه است
بسم الله الرحمن الرحیم سكونى از از پدرانش عليهم السّلام از صلّى اللّٰه عليه و اله و سلّم روايت كرده كه فرمود: 🌸صدقه از مردن بد جلوگيرى كند. 🌸 👈ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ترجمه غفاری 👈جلد ۱، صفحه ۳۱۳📚 جهت خشنودی آقا نشر دهید. نشر حداکثری صدقه جاریه است
🔴 شيطان در آخرالزمان با تمام توان خود می‌تازد 🔵 آخرالزمان چون نزديك نابودی ابليس است ، تمام سعی و تلاش خود را برای تأخير در ظهور و گمراهی مردمان به كار خواهد بست . آنقدر در آخرالزمان اين مسائل رونق می‌گيرد كه وقتی ندای آسمانی به نفع امام زمان علیه‌السلام بلند می‌شود ، نعره‌ای هم از جانب شيطان شنيده می‌شود كه بعضی‌ها ، حق و باطل را اشتباه می‌كنند . حضرت امام صادق علیه‌السلام در مورد زمان ظهور حضرت و نشان آن فرمودند : منادی نام قائم «عجل الله تعالی فرجه الشریف» را ندا می‌دهد . پرسيدم : آيا اين ندا را بعضی می‌شنوند يا همه ؟ حضرت فرمودند : «همه ! هر قومی به زبان خودش می‌شنود» . پرسيدم : پس با اين حال ، ديگر چه كسی با حضرت مخالفت می‌كند ، در حالی كه نام او ندا داده شده و شكی در حقانيت او نيست ؟ حضرت فرمودند : ابليس آن‌ها را رها نمی‌كند ، تا اين‌كه در آخر شب ندای ديگری بدهد . پس مردم دچار شك می‌‌شوند . 📚 كمال‌الدين و تمام النعمة ج ۲ص۶۵۰
﷽ ◍⃟♥️͜͡🕯 توسل به حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در تعجیل در فرج 🔰از آقای شیخ حسین سامرایی که از اَتقیاء اهل منبر در عراق بودند، نقل شده است: ✍🏼 در آن ایامی که در سامرا مشرف بودم، ❚❮ روز ❯❚ طرف عصر در سرداب مقدس رفتم؛ دیدم غیر از من کسی نیست و من حال و توجهی پیدا کرده و متوسل به 🟢 حضرت ولی عصر (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف) شدم در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود: 🟨 «به شیعیان و دوستان ما بگوئيد خـدا را قسم دهند به حق عمه‌ام زینب که فرج مرا نزدیک گرداند.» 📚 شیفتگان حضرت مهدی، ج۱، ص۲۵۱ 🏷