شبهای آخر رمضان، سوز دیگری دارد....
مثل روزهای آخر جبهه که جاماندههای سفر آسمان، سر بر دیوار حسینیهی حاجهمت میگذاشتند و به خاطر بسته شدن در باغ شهادت هایهای میگریستند!
و نگاه که میکنم، میبینم من هم از #تبار_جاماندگانم!
جاماندگان از غفران الهی در شبهای پیشین!
خوش به حال بندگان کاردرست خدا که همان شب قدر نوزدهم، آمدند و گرفتند و رفتند!
کار ما به درازا کشید!
سخت شد!
خسارتزدهای هستم که امید دارم به همین واپسین لیالی! به همین #ساعات_آخر!
آه! سفره دارد جمع میشود و دست ما خالی است!
خیلی خالی!
اگر رمضان برود، دیگر در کدام مسجد و در کدام سحر، ابوحمزه بخوانیم؟!
تازه داشتیم مأنوس میشدیم با «یا علی یا عظیم»!
تازه داشتیم با خوبان شبزندهدار، رفیق میشدیم!
کاش به این زودیها تمام نشود این چند شب باقیمانده!
خدایا! بندگان خوبی برایت نبودهایم ولی #آوارگان بدی هم برایت نبودهایم!
اصلا بگو سیاهیلشکر عشاق تو!و نه چیزی بیشتر!
میبینی! هنوز رمضان نرفته، غم رفتنش را داریم!
غم شبهایی که هست اما #شبهای_رمضان_نیست!
غم شبهایی که هست ولی بدون اشک، بدون «اللهم ارزقنا حج بیتکالحرام»!
خدایا! نزد تو، آبرودارتر از امام عاشورا نیست؛
ببخش گناهان ما را، #بالحسین!
گفت: میکشی مرا حسین...
پ.ن:متن بالا برشی از متن جناب حسین قدیانی
#ماه_نشان 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ج ن و ن ...
قسم به نیمه شب ...
هنگامے که دلت
براے شهدا تنگ مےشود ... !
و مرهم دلتنگیت ،
عکس هاے شهیدان است !
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل خواب #زمزمه کنیم...
📚 #برشی_ازکتاب
یک انگیزه در حجاب این است که این یک لباس سنتی است , یک حجاب دیگر با همان فرم نیز هست اما نشانه این است که من یک طرز تفکر اعتقادی مذهبی خاص دارم . حجاب نوع اول به این معنا بود که خوب همه دارند ما هم داریم که نشانه هیچ ارزش انسانی نبود یک عادت سنتی بود ... اما یک حجاب مال نسل آگاهی است که به پوشش اسلامی برمی گردد ... این کسی که آگاهانه پوشش را انتخاب می کند مظهر چیست ؟ مظهر یک فرهنگ خاص , یک مکتب خاص , یک حزب فکری خاص , یک جناح خاص و یک جبهه خاص است این قیمت دارد , این ارزش دارد این آدم , همین طور که الآن دیده می شود در برابر آن دختری که اساساً به این مسأله نمی رسد یا ارزشی برایش قائل نیست نه تنها احساس حقارت نمی کند بلکه احساس برتری می کند .... بنابر این شما طرز فکر بچه ها را عوض کنید , آنها خودشان پوشش خود را انتخاب خواهند کرد .
📔مجموعه آثار 21 , زن
✍ علی شریعتی
بیست و یک تیر🌻
سالروز #تولد شهید #محسن_حججی
یارانسربریدهےسلطانعالمین،
گفتند یاحسین بهجاےشهادتین
شادی روحش صلوات😇
سلام به همه مهربونا❤️
که دل به دل ما دادید و موندید تو کانال😍
از امشب میخوایم یک شب در میون مطلب های شما رو تو کانال بزاریم ، با این هشتگ:
#شما_نوشتید.
#شما_نوشتید با نوشته های شما پُر میشه😍
هرچیزی ک دوست داشتید #خودتون بنویسید:
دلنوشته
دلتنگی
حالِ خوب، حالِ بد!
#خاطره_بازی
شهدایی،
تفریحی!
سیاسی💪
اقتصادی💪💪
هرچیزی ک باعث میشه بنویسید و دوست دارید که ب اشتراک گذاشته بشه رو بفرستید برامون...
با اسم خودتون و یا گمنام 😉 تو کانال میزاریم😊
📣 اگه همیشه منتظر یه فرصت بودی ک مطالبتو جایی به اشتراک بزاری،حالا وقتشه...
پس بشتابید 🏃♀
که میخوایم حال و هوامونو باهم تقسیم کنیم 🌿
نوشته هاتونو به:
@Ya_aba_saleh_adreknii
یا
@m_tari
بفرستید...
منتظرتونیم😍
حالا ک مدینه دورِ ،
#تو بیا و مادری کن...
با نگات #ملیکهٔ_قم ؛
این دلا رو کوثری کن💐
🌸🌼میلاد حضرت معصومه جانمان، مبارک🌸🌼
بانو ..
ب چ اندازه
مهمانِ تو باشم ...!!!؟
جانم ب فدایت ..
بده همسایگی ات را ...
ارسالی از #n_s
#ویژه_روزدختـــ😍ــــر
#دلنوشته
#حس_خوب
یعنی یهو داداشت بیاد تو و برای دوتا خواهراش گل خریده باشه💐
#ویژه_روزدختـــ😍ــــر
#حس_خوب
ینی همه به داشتنت افتخار میکنن😍 ینی بگن تو قشنگ ترین برکت خونه ای!😌☺️
#ویژه_روزدختـــ😍ـــــر
رفقای راهیان سلام😊
عزیزانی که قصد دارند در #راهیان_نور_غرب شرکت کنند
به
@R_basirat
مراجعه کنند.
تاریخ اعزام: اول مردادماه
مدت: ۴روز
هزینه: دانشجو۴۵ - آزاد۱۴۰
⚠️اولویت با دوستانی است که زودتر مراجعه کنند.⚠️
📚 #برشی_ازکتاب
تنها که شدیم، از او پرسیدم:
- مصطفی، یه چیز میگم راستش رو بگو.
- به روی چشم. شما بپرسید.
- وقتی با من خداحافظی کردی و در رو بستند، چیکار کردی؟
نخواست بگوید. ولی وقتی گفتم: ببین، قرارمون این نبود ها. باید همه چیز رو به هم دیگه بگیم.
- خب آخه چیزه، راستش خیلی حالم رو گرفتی. مخصوصا اینکه گفتی شهید میشی. حتی به حرف خودم که بهت گفتم تا جمعه برمیگردی، شک کردم. جلوی آقامحمود خیلی خودم رو نگه داشتم . داشتم داغون میشدم تا رسیدم خونه. یه راست رفتم تو اتاق کوچیکه ی خودم و زدم زیر گریه . از همه شاکی بودم؛ از تو، حتی از پدرومادرم . شوخی نبود که. همه رفته بودند و فقط من مونده بودم. همه اش با خودم کلنجار می رفتم که مگه فرق من با شماها چیه؟ اخلاقم خیلی بد شده بود. اصلا حوصله ی هیچکس رو نداشتم. حتی به مامان و بابام هم گیر دادم که چرا اجازه نمیدن من برم جبهه. مگه من چی هستم؟
نتوانستم خودم را کنترل کنم. میدانستم الان است که اشک از دیدگانش جاری شود. سریع بغلش کردم و زدم زیر گریه. چه قدر برایم دل نشین شده بود. آن قدر در کنارش احساس آرامش میکردم و دلم از ندیدنش تنگ میشد که حتی هنگام دوری از خانواده ی خودم، این قدر احساس کمبود و دلتنگی برای کسی نداشتم. با خودم می گفتم: شاید این چند وقته خیلی احساساتی شده ام!
📔 دیدم که جانم میرود
✍ حمید داود آبادی
⚫️امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است...
در ساعت ۳:۳۰ بامداد
تو اوج آرامش ما ،
#یازده_بسیجی در درگیری با گروهکهای ضدانقلاب در پایگاه روستای دری به درجه رفیع شهادت نائل آمدند ...
🌹از خون #جوانان وطن لاله دمیده...🌹
#شهدای_مریوان
خوش به سعادت کسایی که الان تو #حرم_امام_رضا نشستن و دارن عشق بازی میکنن...
برای ماها که تو خونه نشستیم و چشم دوختیم به تلویزیون و با حسرت به گنبد نگاه میکنیم؛
#دعا کنید...😇
🌸🌼 #عیدتون_مبارک🌸🌼