eitaa logo
𝚃𝙾𝙽𝟼𝟷𝟾
200 دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
2 فایل
Sᴏ I ᴋᴇᴇᴘ ᴄᴏᴜɴᴛɪɴɢ sᴛᴀʀs ɪɴsɪᴅᴇ ᴍʏ ʀᴏᴏᴍ. •🧳• 「Tɪᴍᴇ's ɴᴏᴛ ᴀ ᴘʀᴏʙʟᴇᴍ, ᴅᴏ ʏᴏᴜ ᴛʜɪɴᴋ ᴡᴇ ᴡᴇʀᴇ ᴍᴏᴠɪɴɢ ᴛᴏᴏ ғᴀsᴛ?」
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - قهوه خانۀ فروغ .
⊹𓈒 ᰍ قهوه خانۀ فروغ 𝅄᮫ | ☕️ ,
برای؛ @RebeccaWilliamSmith_TON618 از طرف؛ @Nemesiss اسم شخصیت؛ Amy March
عه...ایمی...راستش می دونی، من اولا ازش یکم بدم میومد ولی درکش که کردم دیدم همه چیز خیلی پیچیده تر از اونیه که به نظر میاد. خسته نباشی؛
the loser.mp3
2.11M
Mabey a loser, alone with fire and her guitar, under the big old tree..? :)
شلوار خاکی، بوی شکلات شیری آب شده، انگشت های لرزان، سیم های گیتار، شب، ستاره ها، زمزمه های فرو رفته درون چوب های سوخته.
02_champagne_problems.mp3
9.86M
𝑯𝒐𝒘 𝒆𝒗𝒆𝒓𝒈𝒓𝒆𝒆𝒏, 𝒐𝒖𝒓 𝒈𝒓𝒐𝒖𝒑 𝒐𝒇 𝒇𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅𝒔, 𝒅𝒐𝒏'𝒕 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌 𝒘𝒆'𝒍𝒍 𝒔𝒂𝒚 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝒘𝒐𝒓𝒅 𝒂𝒈𝒂𝒊𝒏! 𝑨𝒏𝒅 𝒔𝒐𝒐𝒏 𝒕𝒉𝒆𝒚'𝒍𝒍 𝒉𝒂𝒗𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒏𝒆𝒓𝒗𝒆 𝒕𝒐 𝒅𝒆𝒄𝒌 𝒕𝒉𝒆 𝒉𝒂𝒍𝒍𝒔; 𝑻𝒉𝒂𝒕 𝒘𝒆 𝒐𝒏𝒄𝒆 𝒘𝒂𝒍𝒌𝒆𝒅 𝒕𝒉𝒓𝒐𝒖𝒈𝒉...
𝚃𝙾𝙽𝟼𝟷𝟾
:) #music
آخرش عالی بود؛✨😂
"و حالا..درسته، ادامه بده. سُل، سُل..." انگشتانم را که میان انگشتانش از پشت نگه داشته بود هدایت می کرد. زمزمه کردم:"سخته." حرفم را تصحیح کرد:"طولانیه، نه سخت." نفسم را بیرون دادم.روی صندلی نشسته بودم و پشتم ایستاده بود، خم شده بود و حالا می توانستم بگویم چانه‌اش روی گردنم بود. بلاخره بدون اشتباه تا نصف قطعه را رفتم، انگشتانم را کم کم رها کرده بود. پیشانی‌ام را بدون مقدمه روی گام های بلند تکیه دادم.صدایشان بلند شد.ابروهایش را بالا برد، اما در جواب لبهایم را غنچه کردم و غر زدم:"من آبنبات لیموئی می خوام." پوزخند زد و دستهایش را در جیبش فرو کرد و از بالای سرم گفت:"یه بار کامل بزنی می دم." "و..؟" "و می ذارم امشب تا جلسه محفل باهام بیای." "گیلبرت بلک!" چشمهایش را در حدقه چرخاند:"باشه...می تونی بیای تو جلسه." "من اصلا اون کوفتی رو تاسیس کردم!" پوزخندش برگشت و سمت اتاق رفت:"حالا، تا تو بتونی درست گام هات رو بنوازی، من رفتم و برگشتم." فحشی زیر لب نثارش کردم و دنبالش دوییدم.
1_1_-_here_with_me_-_d4vd_320.mp3
9.81M
𝑰 𝒅𝒐𝒏'𝒕 𝒄𝒂𝒓𝒆 𝒉𝒐𝒘 𝒍𝒐𝒏𝒈 𝒊𝒕 𝒕𝒂𝒌𝒆𝒔, 𝒂𝒔 𝒍𝒐𝒏𝒈 𝒂𝒔 𝑰'𝒎 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒚𝒐𝒖 𝑰'𝒗𝒆 𝒈𝒐𝒕 𝒂 𝒔𝒎𝒊𝒍𝒆 𝒐𝒏 𝒎𝒚 𝒇𝒂𝒄𝒆! 𝑺𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒕𝒆𝒂𝒓𝒔, 𝒊𝒕'𝒍𝒍 𝒃𝒆 𝒐𝒌𝒂𝒚-𝒂𝒚-𝒂𝒚, 𝑨𝒍𝒍 𝑰 𝒌𝒏𝒐𝒘... 𝒊𝒔 𝒚𝒐𝒖'𝒓𝒆 𝒉𝒆𝒓𝒆 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒎𝒆!
قلمت خیلی خوبه، داستانی چیزی مینویسی؟ یا فقط متنای کوتاهن.. •°•°•°•°• 🎻✨ °•°•°•°•° ممنونم واقعا؛ و بله، توی سایت کوتیو یه فیکشن هری پاتر دارم که خوشحال می شم سر بزنید...
درود مادام اسمیت بیاید راجب آخرین ها حرف بزنیم •°•°•°•°• 🎻✨ °•°•°•°•° آخرین ها،،، مایل به شروع توسط خودتون سینیور-سینوریتا؟
https://eitaa.com/RebeccaWilliamSmith/496البته مادام، برای شروع آخرین کتابی که خوندید؟ ترجیحا غیر درسی، بنده "ادم های سمی" به نام ایلیاد لئون واکلین منو بشناسید. •°•°•°•°• 🎻✨ °•°•°•°•° خوشبختم سینیور-سینوریتا لئون! حتما، کتابی که جدیدا شروع کردم [دختری که رهایش کردی] از جوجو مویز هست. نوبت منه، [عمرا، منم باید بگم.] آخرین دسر یا خوراکی ای که خوردید؟ خودم امروز تو مدرسه، پاپ کورن سرکه ای😂✨.
هدایت شده از 𝑩𝒊𝒃𝒍𝒊𝒐𝒑𝒉𝒊𝒍𝒊𝒂
دستانِ زیبایش را دورِ کتاب هایش حلقه کرده بود،انگار آن کتاب ها جان داشتند،انگار با ارزش ترین چیزهای زندگی اش بودند...و حالا من حتی به کتاب هایش هم حسادت میکنم. اگر یک کتاب بودم می‌توانستم همدم تنهایی هایش باشم،می توانستم در آغوشش باشم، و می توانستم با نوشته هایم آرامش کنم...
4_5900037299395140870.mp3
6.39M
𝙻𝚎𝚝 𝚖𝚎 𝚜𝚎𝚎 𝚠𝚑𝚊𝚝 𝚜𝚙𝚛𝚒𝚗𝚐 𝚒𝚜 𝚕𝚒𝚔𝚎 𝚘𝚗 𝙹𝚞𝚙𝚒𝚝𝚎𝚛 𝚊𝚗𝚍 𝙼𝚊𝚛𝚜... 𝙸𝚗 𝚘𝚝𝚑𝚎𝚛 𝚠𝚘𝚛𝚍𝚜, 𝚑𝚘𝚕𝚍 𝚖𝚢 𝚑𝚊𝚗𝚍... 𝙸𝚗 𝚘𝚝𝚑𝚎𝚛 𝚠𝚘𝚛𝚍𝚜, 𝚍𝚊𝚛𝚕𝚒𝚗𝚐 𝚔𝚒𝚜𝚜 𝚖𝚎...
بوی سبزیجات تازه، ورز دادن خمیر، گوشت تفت داده شده، عطر ادویه ها، فِر گرم، قراری ساده در خانه، پیتزایی به صرف آغوش.
نیم خیز شدم و قبل از آنکه چشمانم را ببندم تا بخوابم، چشمانم را با مچ دستم پاک کردم و خطاب به او گفتم:"Mon Roméo." مرا در آغوشش پنهان کرد، چانه‌اش را روی سرم گذاشت. لب هایش را کنار گوشم تر کرد و زمزمه ای کرد:"...ma Juliette" Paint of magic, Chapter °⁴⁷°
https://eitaa.com/RebeccaWilliamSmith_TON618/512 خب، اگه گرسنگی الانم رو پشت گوش بندازیم، الوچه، آخرین گلی که بو کردید مادام؟ •°•°•°•°• 🎻✨ °•°•°•°•° [با وجود اینکه نهار داره از تو معده‌م چپ چپ نگاهم می کنه، دلم آلوچه خواست.] خب... بزار فکر کنم؛ نرگس؟ هفته ها پیش؟ چطوری هنوز زنده‌م؟!𖦹-𖦹
لیدی مایل به پیشنهاد چند فیلم و. کتاب به‌من؟ •°•°•°•°• 🎻✨ °•°•°•°•° کتاب؟ Let me see... "دختری که رهایش کردی"-جوجو مویز؛ "جنگی که نجاتم داد" و "جنگی که بلاخره نجاتم داد"-کیمبرلی بروبیکر بردلی؛ "روی چرخ زندگی"-جیمی سامنر؛ "مردان کوچک"-لوئیزا می اُلکت؛ شرلوک هلمز؛ فیلم؟ اینتر استلار-کریستوفر نولان؛ آنه با یک ئی؛ زنان کوچک[2019]؛ انولا هلمز1-2؛ امیدوارم دوست داشته باشید:」.
-
دفتر چرمی قطور،صفحات کاهگلی،بوی عود،ساعت زنجیری،قفل بزرگ سبز روی کتاب،دامن‌چهارخونه‌قهوه‌ای‌سفید.
مایلم بگم این تصور زیبایی داشت.
هدایت شده از s𝗍ᥲrrᥡ іsᥣᥲᥒძ
این داستان توی به دنیای فانتزی اتفاق میوفته در دنیایی که انسان ها با موجودات افسانه ای مثل اژدهایان و الف ها سر و کله میزنن، ربکا یک شمشیر باز خبره است! _ مشخصات: سن: 18 قد: 5.4 (165) جنسیت: مونث ᴵⁿᶠᵖ علایق: قارچ ها، لباس های چرمی، جنگل بارونی، کتاب های حماسی/تاریخی/جنایی، شراب سرخ _ ربکا در تاریخ 6/10/350 متولد میشه و در کوهستان های مرتع با دورف¹ ها اشنا میشه و زنده مونده هنگام حمله اژدهایان رو یاد میگیره! در سال 356(در سن 6 سالگی) ویولون زدن رو یاد میگیره و به کمک مادربزرگش برای خودش یک شنل چرمی میدوزه و هر شب توی جنگل با ویولن نواختن گوش موجودات جنگل رو نوازش میداده! در سال 367( در سن 16 سالگی) جنگ بزرگی بین قبایل انسان ها شروع میشه که ربکا بخاطر دفاع از خانواده اش مجبور میشه توش شرکت بکنه، بنابراین ماه ها توی همون جنگل با همون شنل چرمی زیبایش شمشیر بازی رو تمرین می کنه، اینقدر تمرین میکنه تا خبره بشه و بتونه چندین نفر رو با سال ها تجربه جنگی شکست بده! در نهایت در تاریخ 11/3/368 در سن 18 سالگی درحال مبارزه با دشمن به اون ها رحم میکنه و پاسخ این مرحمت بیجا.... پنج تیر توی قلبش، دوتا دستاش، سرش و شکمش بود! ҒϴᎡ: https://eitaa.com/RebeccaWilliamSmith_TON618/398 _𝓶𝓸𝓴𝓸