امروز معلم جغرافیامون گفت تو یکی از کلاساش سی تا دانش‌آموز هستن که هر سی تاشون باهم دیگه قهرن و من اینجوری بودم که پس چه انگیزه ای برا مدرسه اومدن دارن ؟ من بعد از دیدن مدیرمون فقط انگیزم اینه که ریحونچه رو میبینم واقعا اگه ریحانه نبود نمیتونستم برم مدرسه

-عذاب اور ترین حالت برا یِ نویسنده ؟ +ناتوانی تو شرح دادن یا نوشتن غمش:)!

امروز سیده حنانه برام اسپایدرمن کشید و من کل ساعت های کلاسی و سر تک‌تک هم کلاسیهامو خوردم که ببین الستارای اسپایدرمنی مو و کلی ذوق مرگگگگ شدم امروز الستارای اسپایدرمنیم قشنگ ترین خوشحالی هفتم بودن:))))

این روزا خیلی به پاستیل علاقمند شدم به سرم زد که خودت درست کن مثل همیشه گند زدم😂 ولی باز با این حال دوستشون دارم پاستیلای خنگولی:)))

سرزمینِ مَن؛ پُر است از اُ‌م‌البنین‌ها نشانه‌اش...؟! همین اباالفضل‌ها

دخیلم به نامت یا ام‌الادب .

- دست‌خطِ پدری مهربان🤍':))

من قابلیت دارم همزمان برا صوت قران گریه کنم و با اونی که برام خونده قهر باشم و بحث کنم🚶🏻‍♂ ادمیزاد خیلی عجیبه دارم خودم و درک نمیکنم🚶🏻💔

از مردن نمی‌ترسم؛ ترسم از اینه که تا لحظه مواجهه با مرگ، زندگی نکرده باشم. »وجودگرا« @farsitweets

دسر وانیل درست کردم:))))))یادم رفته توش وانیل بریزم=)))))))))))))))))))))

شدت ماهی بودنم:

این بـار خاک را بـه نظر کیمیا مکن ؛ بگذار خاک پایِ تو بـاشم ابـوتراب ..!

+بی شک اگر دوستت داشت ؛ این چنین آشفته نبودی... _انیمیشن|عروس‌ِمرده

خوش اومدی زندگی ِحیدر ‌؛ :)

عشقِ علی ، خوش اومدی! شما کجا؟ زمین کجا؟ :)🤍

-اخرش یه روز این روحیه ی بچگونت از تو وجودت میکشم بیرون و میپرستمش:))) +:))))

گفتم ببینمَت شاید شراره از جانم به در رَود؛ زان دم که دیدمَت، دیوانه تر شدم! _پروازهمای

لازم به ذکره که برادر بزرگترم خیلی ادم خودشیرینیه ، مخصوصا برا مامانم! چند دقیقه پیش زنگ زده به مامانم میگه مامان خوشگلمممم ، عشقمممم برگشتم میگم داداش اینا رو ول کن چقدر مایه میخوره؟ میگه مامان یگانه پیش مرگت بشه ، یگانه قطعه قطعه بشه برات:))))) خب اخه برادر مننننن🤦‍♀🚶🏻‍♂

چند روز پیش یه متن خیلی قشنگ نوشتم که خب عکسی برا پست کردنش نداشتم از اونجایی که این روزا دنبال عکسم و درگیر درسام اینجا کمتر سر میزنم ولی ممکنه از با مراما درخواست حمایت کنم؟

ولی بهونه گیری مردا خیلی قشنگه:) امروز مامانم نبود بابام بند کرده بودن به من:) پشت هم زنگ میزدن که چرا نمیای خونه ، من تنهام ، حوصلم سر رفته ، شام میخوام اخرشم زنگ زد به مامانم که دخترت منو ول کرده رفته و من الان اینجوریم که عاخه بزرگوار این حرفه رفتی به مامان گفتیییی:))))))

https://eitaa.com/ms_divane/65 میتونم بدونِ هییییچ تردیدی بگم یکتا تنها کسیه که باهاش درمورد همه چیز حرف میزنم تو بد ترین شرایط : یکتا کجایی تو بهترین شرایط : یکتا کوش؟ ذهنم درگیره : یکتا و واقعا نقطه ی دلبستگی امید به نا امیدیِ:) خوش‌چشمِ‌مهربون:)

-زندگی دوره داره یکی کودکی ، نوجوانی ، بزرگسالی اول ، بزرگسالی دوم حالا ما تو کدوم دوره ایم؟ +بزرگسالی اول؟ -تو دوره ی بدبختی...🚶🏻‍♂💔

یه جوری دین و زندگی خوندم که الان مجتهدم... میتونم همه ی مسائل دینی و اعتقادی و حل کنم🚶🏻‍♂💔

_ای لذت بندگیِ من ؛ علی:)!

https://eitaa.com/ftrdis77/13828 وقتی مسئولیت تمیز کردن عینک دوستای عینکیت همیشه با توئه:

از اونجایی که منو یکتا هیچ ترسی از نشون دادن دیوونگیمون نداریم ، امروز بعد مدرسه باهم رفتیم سوپری یکم قبلش کتاب جدیدی که یکتا عاشقش بود و گرفته بودم و براش آوردم ولی بهش نمیدادم اونم سعی میکرد مخ بزنه یگانه جونم و عشقم و این صوبتا وقتی خیلی اصرار کرد و منم ذوق چشماشو دیدم دلم نیومد بیشتر اذیتش کنم وسط خیابون بهش کتاب و دادم و همون وسط خیابون یه جوری جیغ میکشید از ذوق، که من برا خریدن اون کتاب انقدر ذوق نکرده بودم :) بعد این داستانا رفتیم که خانوم همیشه گشنه یه چیزی بگیره بخوره نمیره دو تا تیتاب خرید که بشه معنی عینی ذوق حیوان نجیبی که بهش تیتاب دادن :) و بعد برا من این اسمارتیز دوچرخه ای رو خرید:) به عقلش شک کردما ولی حقیقتا این دیوونه بازیشه که منو زنده نگه میداره:))))

حاش الله که من از تیر برگردانم روی گر بدانم که ازان دست و کمان می‌آید؛ _جناب‌سعدی

خانوم دکتر ایندمون امروز تو سرمایی که ادم عاقل بیرون نمیاد و میچسبه به بخاری با بنده مسابقه ی دوییدن گذاشته بود🚶🏻‍♂ این بشر نه تنها خودش بلکه منم دیوونه کرده...