جادوی کلمات، پارت پنج.
وقت را مردم با عقل غنیمت شمرند
اگرت عقل بُوَد وقت غنیمت بشمر!
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
انقد دیگه جنگل و قارچ و الف و قورباغه تو ایتا هست که دارم به ماهیت خودم شک میکنم
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
جادوی کلمات، پارت پنج.
فکر کن بری کنسرت شوگا و یه هالزی هم بهت بدن
فکر کن ایرانی باشی نتونی آنلاین کنسرتم ببینی
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
فکر کردن درمورد فلسفه هیچوقت تمومی نداره، چون متاسفانه ما فسقلیهای احمقی هستیم که دنبال حقیقت وجودی میگردیم. منتهی هر تئوری، هر نظریه، هر بحث، هر تحقیق و هر تفحصی یه قدم از اون چاه سیاه حماقت دورمون میکنه. درسته، این چاه پایانی نداره و بعید میدونم کسی بتونه به کمال حقیقی برسه، ولی ترجیح میدم یه قدم به نور نزدیک تر شده باشم تا اینکه هیچ تلاشی برای بیرون اومدن از چاه نکرده باشم.
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
تو این مهمونی یه میز طویل و بلنده که انواع و اقسام خوراکیهای شاهانه و وسوسه انگیز روشه، و همهی مهمون ها هم میتونن ازش استفاده کنن. عالی نیست؟
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
ولی تنها نکتهای که اینجا وجود داره اینه که مدت زمان استفاده از اون میز و غذاهاش به مدت زمان حضور مهمون توی مهمونی بستگی داره. یعنی یا همینجا میخوری یا اگه رفتی بیرون دیگه خبری از غذا نیست. چیزی هم نمیتونی با خودت از سالن خارج کنی.
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
خب اصولا اگه عاقل و معقول باشی سعی میکنی توی تایم مهمونی تا میتونی به شکم مبارکت خدمات بدی. غیر اینه؟
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲