انقد دیگه جنگل و قارچ و الف و قورباغه تو ایتا هست که دارم به ماهیت خودم شک میکنم
جادوی کلمات، پارت پنج.
فکر کن بری کنسرت شوگا و یه هالزی هم بهت بدن
فکر کن ایرانی باشی نتونی آنلاین کنسرتم ببینی
فکر کردن درمورد فلسفه هیچوقت تمومی نداره، چون متاسفانه ما فسقلیهای احمقی هستیم که دنبال حقیقت وجودی میگردیم. منتهی هر تئوری، هر نظریه، هر بحث، هر تحقیق و هر تفحصی یه قدم از اون چاه سیاه حماقت دورمون میکنه. درسته، این چاه پایانی نداره و بعید میدونم کسی بتونه به کمال حقیقی برسه، ولی ترجیح میدم یه قدم به نور نزدیک تر شده باشم تا اینکه هیچ تلاشی برای بیرون اومدن از چاه نکرده باشم.
تو این مهمونی یه میز طویل و بلنده که انواع و اقسام خوراکیهای شاهانه و وسوسه انگیز روشه، و همهی مهمون ها هم میتونن ازش استفاده کنن. عالی نیست؟
ولی تنها نکتهای که اینجا وجود داره اینه که مدت زمان استفاده از اون میز و غذاهاش به مدت زمان حضور مهمون توی مهمونی بستگی داره. یعنی یا همینجا میخوری یا اگه رفتی بیرون دیگه خبری از غذا نیست. چیزی هم نمیتونی با خودت از سالن خارج کنی.
خب اصولا اگه عاقل و معقول باشی سعی میکنی توی تایم مهمونی تا میتونی به شکم مبارکت خدمات بدی. غیر اینه؟
دنیا هم همینه. ما نمیدونیم این مهمونی از کجا اومده و چرا لیاقت استفاده ازش رو داریم، فقط میتونیم اینجاییم و باید یه نوکی به تمام چیزای باحال بزنیم.