🗯 نامهء امام حسين عليه السلام بمشایخ بصره
این وقت امام حسین به نامه ای بدین منوال بمشایخ بصره نگاشت:
▪️بسم اللّه الرحمن الرَّحيم مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علَيْهِمُ السَّلامُ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى اِصْطَفَى مُحَمَّدٌ صَلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ وَ أَكرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَ حَباهُ بِرِسالَتِهِ ثُمَّ قَبَضَهُ إلَيهِ مُكْرِماً وقَدْ نَصَحَ العِبادَ وبَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ وكانَ أهلَهُ وَأصفِياؤُهُ أَحَقُّ بِمَقَامِهِ مِن بَعْدِهِ وَقَدْ تَأَمَّرَ عَلَيْنَا قَوْمٌ فَسَلَّمْنَا رَضِينَا كَرَاهَةَ اَلْفِتْنَةِ طَلَبَ أَلْعَافِيَةٍ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ بِكِتَابِي هَذَا وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَى نَبِيِّهِ فَإِنَّ السُّنَّةَ قَد امِيتَتْ فَإِنْ تُجِيبُوا دَعْوَتِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُم سَبيلَ الرَّشادِ والسَّلامُ
▪️در جمله میفرماید: خداوند تبارك وتعالی مصطفی را بنبوت ورسالت برگزیده تا مردمان بنل نصیحت فرمود و ابلاغ رسالت کرد، آنگاه اورا مكرماً بسوی خویش مقبوض داشت و مقام وی را بعد از وی اهل بیت او احق و اولی بودند. جماعتی برما غلبه کردند وحق ما را بدست گرفتند و ما تا فتنه انگیخته نشود [۱]
و خونها ریخته نگردد، خاموش نشستیم اکنون این مکتوب را، بسوی شما روان میدارم و شما را بسوی خدا و رسول خدا میخوانم. همانا شریعت نابود گشت و سنت رسول خدا تباه شد. اگر اجابت کنید دعوت مرا و اطاعت کنید فرمان مرا، شمارا از طریق غوایت [۱] بگردانم و براه راست هدایت فرمایم این نامه را بمردی که سلیمان نام داشت و مکنی بابورزین بود، سپرد و بروایت ابن نما [۲] بذراع سدوسی داد و فرمان کرد که بتعجيل طی مسافت کند و بصناديد [۳] بصره رساند. سلیمان بر حسب فرمان، طی طریق کرده ببصره آمدو مشایخ بصره مانند احنف بن قيس و منذر بن جارود و یزیدبن مسعود نه شلی و قیس بن هشيم و دیگر بزرگان بصره، مکتوب آن حضرت را ماخوذ داشتند و قرائت کردند
و شادمانه گشتند.
----------
[۱]: برای اینکه فتنه انگیخته نشود
[۱]: فوایت: گمراهی
[۲]: نجم الدین جعفر بن محمد بن نما حلی، از دانشمندان عالیقدر مکتب اسلام و تشیع است. وی دارای آثار زیادی بوده ولی در کتابش: یکی بنام (ميثر الاحزان یا مقتل ابن نما) و دیگری بنام (شرح الثار في أحوال المختار) بیشتر مورد استفاده واقع گردیده و هم اکنون در دست میباشد. مرحوم سپهر روایت مزبور را از کتاب اول نقل میکند (ح. خراسانی).
[۳]: صناد بدرجمع صند بد): بزر كان، سلحشوران
📚ناسخ التواریخ، جلد ۲، صفحه ۴۳
🔸نکته: سید الشهدا علیه السلام مردم بصره را به یاری می طلبد و از آنها می خواهد به حضرت بپیوندند تا علیه یزید لعنت الله علیه قیام کنند.
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 سخنان یزید بن مسعود با مشایخ بصره
فَقالَ: إنَّ مُعاوِيَةَ قَد ماتَ فَأَهوِن [۱] بِهِ وَاللّه ِ هالِكا ومَفقودا، ألا وإنَّهُ قَدِ انكَسَرَ بابُ الجَورِ وَالإِثمِ، وتَضَعضَعَت أركانُ الظُّلمِ، وقَد كانَ أحدَثَ بَيعَةً عَقَدَ بِها أمرا وظَنَّ أنَّهُ قَد أحكَمَهُ، وهَيهاتَ وَالَّذي أرادَ، اجتَهَدَ وَاللّه ِ فَفَشِلَ، وشاوَرَ فَخُذِلَ، وقَد قامَ ابنُهُ يَزيدُ شارِبُ الخُمورِ ورَأسُ الفُجورِ، يَدَّعِي الخِلافَةَ عَلَى المُسلِمينَ، ويَتَأَمَّرُ عَلَيهِم بِغَيرِ رِضىً مِنهُم، مَعَ قَصرِ حِلمٍ وقِلَّةِ عِلمٍ، لا يَعرِفُ مِنَ الحَقِّ مَوطِئَ قَدَمِهِ، فَاُقسِمُ بِاللّه ِ قَسَما مَبرورا، لَجِهادُهُ عَلَى الدّينِ أفضَلُ مِن جِهادِ المُشرِكينَ.
وهذَا الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ ابنُ رَسولِ اللّه ِ ذُو الشَّرَفِ الأَصيلِ وَالرَّأيِ الأَثيلِ [۲] لَهُ فَضلٌ لا يوصَفُ، وعِلمٌ لا يُنزَفُ، وهُوَ أولى بِهذَا الأَمرِ لِسابِقَتِهِ وسِنِّهِ وقَدمِهِ وقَرابَتِهِ، يَعطِفُ عَلَى الصَّغيرِ، وَيحنو عَلَى الكَبيرِ، فَأَكرِم بِهِ راعي رَعِيَّةٍ وإمامِ قَومٍ، وَجَبَت للِّهِ بِهِ الحُجَّةُ، وَبَلَغَت بِهِ المَوعِظَةُ. فَلا تَعشوا [۳] عَن نورِ الحَقِّ، ولا تَسكَعوا في وَهدَةِ الباطِلِ، فَقَد كانَ صَخرُ بنُ قَيسٍ قَدِ انخَذَلَ بِكُم يَومَ الجَمَلِ فَاغسِلوها بِخُروجِكُم إلَى ابنِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ونُصرَتِهِ، وَاللّه ِ لا يَقصُرُ أحَدٌ عَن نُصرَتِهِ إلّا أورَثَهُ اللّه ُ الذُّلَّ في وَلَدِهِ، وَالقِلَّةَ في عَشيرَتِهِ وها أنَا قد لَبِستُ لِلحَربِ لَأمَتَها، وَادَّرَعتُ [۱] لها بِدِرعِها، مَن لَم يُقتَل يَمُت، ومَن يَهرُب لَم يَفُت، فَأَحسِنوا رَحِمَكُمُ اللّه ُ رَدَّ الجَوابِ.
▪️گفت دانسته باشید که معاویه که خمیر مایه ضلالت وقاید غوایت بود در گذشت. و چه بسیار خوار و زبون که او بود ؛ اینك حبال [۲] جور و جریرت بگسیخت و قواعد ظلم وستم فروریخت و معاویه از آن پیش که بمیرد با پسرش یزید بیعت کرد و از مردم نیز بیعت بستد. و چنان دانست که این کار بر یزید راست آمد و این آرزو چنانکه خواست شد! هیهات این اندیشه محال و خار بست [۳] خیال بود، که جز بخواب و خیال صورت نبندد. با اینهمه یزید شراب خواره زنا باره، درمیان امت دعوی دار خلافت و آرزومند امارت است و حال آنکه از حليه حلم بری و از زینت علم عريست [۴] . سوگند با خدای که قتال دادن با او از جهاد کردن با مشر کین در نزد خداوند پسندیده تر است.
هان ای جماعت! اینك حسين بن على پسر رسول خداست، با شرافت اصل وحصافت عقل [۵] اور افضلی است از هندسه صفت بیرون و عملی است از اندازه جهت افزون. او را بخلافت سلام کنید و دست بیعت فرا دهید که با رسول خدای خداوند قربت و قرابت دست و دانای سنن و شریعت صفير را عطوفت کند و کبیررا ملاطفت فرماید. چه بسیار بزرگوار است! رعیت را رعایت او و امت را امامت او لاجرم خداوند او را بر خلق حجت فرستاد و مواعظت او را ابلاغ داد.
هان ای مردم! نیک و بینید تا کورکورانه از نورحق بیکسوی خیمه نزنید و خویشتن را سراشیب در مغاك غوایت نیفکنید.
----------
[۱]: اهون به (افعل تعجب): چه خوار و پست بود!
[۲]: انیل = اصيل: نجیب و بزرگوار
[۳]: عشا. یعشو (برو زن دعا ۔ یدعو)، کوری، شب کوزی و (اعشی) از همین ماده است.
[۱]: در برخی نسخ (تدر عت) استعمال شده
[۲]: حبال (جمع حبل) ريسمانها، رشتهها
[۳]: خار بست: کلبه هائیکه از خار و خاشاك بسازند.
[۴]: عریست: عریان و برهنه است
[۵]: وی دارای عقلی کامل و اندیشه ای پخته و استوار است.
📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۴۵
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 مرا خواهند کُشت
▪️وَ قَدْ رُوِیَ بِأَسَانِیدَ: أَنَّهُ لَمَّا مَنَعَهُ علیه السلام مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ عَنِ الْخُرُوجِ إِلَی الْکُوفَةِ قَالَ وَ اللَّهِ یَا أَخِی لَوْ کُنْتُ فِی جُحْرِ هَامَّةٍ مِنْ هَوَامِّ الْأَرْضِ لَاسْتَخْرَجُونِی مِنْهُ حَتَّی یَقْتُلُونِّی.
▪️به اسنادی روایت شده که وقتی محمّد بن حنفیه مانع شد که امام حسین علیه السّلام متوجه کوفه شود، آن حضرت در جوابش فرمود: ای برادر! به خدا قسم اگر من در سوراخ جانوران زمین هم باشم اینان مرا خارج میکنند و میکشند
📚بحارالانوار - جلد ۴۵، صفحه ۹۹
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 پاسخ مشايخ بصره بنامهء امام حسين عليه السلام
▪️مع القصه، چون ابوخالد مکنون خاطر آنجماعت را مکشوف داشت و بر
ایشان حجت تمام کرد، جواب نامه حسين علیه السلام را بدین سیاقت در قلم آورد:
بسم اللّهِ الرحمن الرَّحيم أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ وَصَلَ إِلى كِتابِكَ فَهِمتُ ما نَدَبتَني إِلَيهِ وَدَعَوْتَنِي لَهُ مِنَ الأَخذِ بِحَظِّي مِن طاعَتِكَ وَالْفَوْزِ بِنَصِيبِي مِن نُصْرَتِكَ وَ إِنَّ اَللَّهَ لَمْ يُخْلِ اَلْأَرْضَ قَطُّ مِنْ عَامِلٍ عَلَيْهَا بِخَيْرٍ أو دَلِيلٍ علَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَأنتُم حُجَّةُ اللَّهِ على خَلْقِهِ وَدِيعَةً فِي أرضهتفرعتم مِن زَيْتُونِهِ أَحْمَدِيَّةٌ هُوَ أَصْلُهَا وَ أَنْتُمْ فَرْعُهَا فَأقْدم سعدت باسعد طائِرٍ فَقَدْ ذَلَّلْتُ لَكَ أَعْنَاقَ بَنِي تَمِيمٍ وَ تَرَ كَتَّهُمْ أشد تتا بَعا فِي طَاعَتِكَ مِنَ الْإِبِلِ الظَّماءِ لِوُرُودِ أَلَمَاءِ يَوْمِ خُمُسِهَا [۱] وَ قَدْ ذَلَّلْتُ لَكَ رِقَابَ بَنِي سَعْدٍ وَ غَسَلْتْ دُونَ صدو رها لِمَاءِ سَحَابَةِ مُزْنٍ حَيْثُ اِسْتَهَلَّ برقُهَا فَلَمَع
▪️در جمله مکشوف میدارد که با ابن رسول الله! کتاب تو را قرائت کردم وخطاب تورابدانستم مرا بسوی خویش خواندی و باطاعت خود دعوت فرمود تا
از نصرت تو نصيبه وافي مأخوذ دارم و بهره کافی بردارم. همانا خداوند تبارك و تعالی جهان را از عاملی که کار بنیکوئی کند و دلیلی که براه رشاد و سداد هدایت فرماید، خالی نگذارد. شما حجت خدائید بر خلق خدا و امان و امانت اوئید در روی زمین. شما شاخهای زیتونه احمدیه اید و آن درخت را اصل رسول خداست وفرع [۱] شمائید. اکنون بفال نيك بسوی ما سفر کن که من گردن بنی تمیم را در خدمت تو خاضع داشتم و چنان در طاعت و متابعت تو شایق گماشتم. که شتر تشنه مر آبگاه را. وهمچنان قلادهء اطاعت تو را بر گردن بنی سعد انداختم و ایشان را نیز در خدمت تو نرم کردن ساختم و بزلال نصیحت ساحت ایشان را که آلایش تقاعد وتوانی در تقديم خدمت داشت، بشستم و پاک ساختم.
▪️چون این نامه بحسين علیه السلام رسید،
قال: مَالِكٍ آمَنَكَ اَللَّهُ يَوْمَ اَلْخَوْفِ وَ أَعَزَّكَ وَ أَرْوَاكَ يَوْمَ اَلْعَطَشِ.
فرمود خداوند تو را در روز دهشت ایمن بدارد و در روز تشنه کامی سیراب
فرماید.
▪️أمَّا بَعدُ فاصْبِرْ إنَّ وَعْدَاللَّهِ حَقٌ وَلا يَستَحِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا لاَ يُوقِنُونَ [۲] .
از ایراد این آیه مبار که بکنایت اشارتی از بیوفائی مردم کوفه بعرض رسانید.
----------
[۱]: خمس (بروزن هند): تشنگی شتر در روز پنجم (معمولا شتر بانها، پس از اینکه شران را آب دادند، برای چرانیدن میبرند و اغلب روز پنجم مجددا آنها را با نگاه بر میگردانند).
[۱]: فرم: شاخه
[۲]: قرآن کریم: سورهء ۳۰ آیهء ۶۱
📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۴۸
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 نامه عبدالله خضرمی بیزید بن معاویه
▪️وعبدالله بن مسلم ربيعه الخضرمی، در زمان بسوی یزید بن معاویه بدین رقم
مکتوبی در قلم آورد:
▪️أَمَّا بعد فَإِنَّ مُسْلِمَ بْنَ عَقيلٍ قَد قَدِمَ اَلْكُوفَةَ وبايعه الشِّيعة الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطالب فَإِنْ يَكُنْ لَكَ فِي الْكُوفَةِ حَاجَةٌ فَابْعَثْ إِلَيْهَا رَجُلًاً قَوِيّاً يُنْفِّذُ أَمْرَكَ وَ يَعْمَلُ مِثْلَ عَمَلِكَ فانّ النعمان بنَ بَشِيرٍ رَجُلٌ ضَعِيفٌ او هُوَ يَتَضاعَفُ.
▪️یزید را باگاهانید که مسلم بن عقیل کوفه در آمد و از مردم بیعت بستد، تا در متابعت حسین بن علی پای استوار کنند و همدست وهمداستان باشند. اگر کوفه
را در تحت سلطنت خویش خواهی داشت، مردی را بحكومت فرست، که با قلب قوی و عزمی ثابت امر تورا انفاذ تواند داد و خصم تورا دفاع تواند کرد. همانا نعمان بن بشير مردی ضعیف و در انظار ناس بي سنك و خفیف است، یا چنان وا مینماید، که من مردی ضعیف و ناتوانم و دفع دشمن نتوانم.
این اول مکتوبی بود که یزید را، بتحريص قتل سيد الشهدادرسید. از پس او عمر بن سعد بن وقاص و دیگر عماره بن عقبه نیز بسوى يزيد عليه اللعنه بدینگونه نامه کردند چون این مکاتیب بیزید رسید، سرحون رومی را طلب داشت. و این سرحون در شمار عبید معاویه بود و او را روز تا روز مورد ملاطفت داشت، چند که وزارت خویش بدو گذاشت. چون معاویه درگذشت همچنان یزید او را از عمل وزارت باز نکرد.
▪️بالجمله سرحون حاضر مجلس شد. یزید آن مکاتیب را باو سپرد و آغاز مشورت کرد و مصلحت جست که سزاوار حکومت کوفه کیست تا اورا دهیم؟ ودفع این حادثه از وی خواهیم؟ سرحون اصلاح این امر ومفتاح این باب را، جز بخشونت خوی و شر است طبع عبیدالله زیاد چاره ندانست. لكن چون یزید را در این وقت ازعبید الله ملالتی در خاطر بود. ابتدا بنام او نکرد با یزید گفت مرا باتو مسئلتی خواهد رفت. با من بگوی اگر امروز معاویه سر از خاك بيرون کند و فرمانی دهد، تو فرما نپذیر خواهی بوده یا سر از فرمان برخواهی تافت؟ گفت: البته پذیرای فرمان شوم. این وقت سرحون مکتوبی از جیب بیرون کرد و گفت این عهدنامه معاویه است بدینگونه نگاشته و حکومت کوفه را بعبید الله مفوض داشته، حکومت کوفه را تو نیز بعهده عبیدالله فرمای و صلاح اینگونه وقایع را از وی بخواه!.
📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۵۲
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 حدیثی که هزاران بار باید مطالعه کرد
حَدَّثَنِي أَبِي وَ أَخِي وَ جَمَاعَةُ مَشَايِخِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْيَمَانِيِّ عَنْ مَنِيعِ بْنِ حَجَّاجٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) لَمَّا أَتَى الْحِيرَةَ هَلْ لَكَ فِي قَبْرِ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) قُلْتُ وَ تَزُورُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ وَ كَيْفَ لَا أَزُورُهُ وَ اللَّهُ يَزُورُهُ فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ يَهْبِطُ مَعَ الْمَلَائِكَةِ إِلَيْهِ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ وَ مُحَمَّدٌ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ نَحْنُ أَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ- فَقَالَ صَفْوَانُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَتَزُورُهُ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ حَتَّى تُدْرِكَ زِيَارَةَ الرَّبِّ قَالَ نَعَمْ يَا صَفْوَانُ الْزَمْ ذَلِكَ يُكْتَبْ لَكَ زِيَارَةُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) وَ ذَلِكَ تَفْضِيلٌ وَ ذَلِكَ تَفْضِيلٌ وَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْهَمَدَانِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ خَرَجْتُ فِي آخِرِ زَمَانِ بَنِي أُمَيَّةَ وَ ذَكَرَ مِثْلَ الْحَدِيثِ الْمُتَقَدِّمِ فِي الْبَابِ وَ حَدَّثَنِي أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةُ مَشَايِخِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ الْبُوفَكِيِّ عَنِ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ابْنَةِ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ خَرَجْتُ فِي آخِرِ زَمَانِ بَنِي مَرْوَانَ وَ ذَكَرَ مِثْلَ حَدِيثِهِ الَّذِي مَرَّ فِي أَوَّلِ الْبَابِ سَوَاءً
پدر و برادر و جماعتى از اساتيدم، از محمّد بن يحيى و احمد بن ادريس، از حمدان بن سليمان نيشابورى از عبد اللّه بن محمّد اليمانى، از منيع بن حجّاج، از يونس، از صفوان جمّال نقل كرده اند كه وى گفت:
وقتى حضرت ابو عبد اللّه عليه السّلام به حيره تشريف آوردند به من فرمودند:
آيا مايل به زيارت قبر حسين عليه السّلام هستى؟
عرض كردم: فدايت شوم آيا قبر آن حضرت را زيارت مى كنى؟
حضرت فرمودند:
چگونه آن را زيارت نكنم و حال آنكه خداوند متعال در هر شب جمعه با فرشتگان و انبياء و اوصياء به زمين هبوط كرده و او را زيارت مى كنند.
البتّه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم افضل انبياء و ما افضل اوصياء هستيم.
(طبق فرموده مرحوم مجلسى مقصود از زيارت حق تعالى، انزال رحمت هاى خاصه اش بر آن حضرت و زوّار آن حضرت مى باشد).
سپس صفوان عرض كرد: فدايت شوم پس، هر شب جمعه قبر آن حضرت را زيارت كرده تا بدين وسيله زيارت پروردگار را نيز كرده باشيم؟
حضرت فرمودند:
بلى، اى صفوان ملازم اين باش برايت زيارت قبر حسين عليه السّلام را مى نويسند و اين تفضيلى است و اين تفضيلى است (يعنى زيارت قبر حسين عليه السّلام اين فضيلت را دارد كه در آن زيارت پروردگار نيز مى باشد).
قاسم بن محمّد بن على بن ابراهيم همدانى از پدرش، از جدّش از عبد اللّه بن حمّاد انصارى از حسين بن ابى حمزه نقل كرده كه وى گفت:
در اواخر حكومت بنى اميّه من از شهر خود خارج شدم و سپس مثل حديثى را كه قبلا نقل كرديم (حديث دوّم از همين باب) نقل نموده:
و پدرم رحمة اللّه عليه و جماعتى از مشايخ و اساتيدم از احمد بن ادريس از عمركى بن علىّ بوفكى، از عدّه اى اصحاب از حسن بن محبوب، از حسين بن ابنة ابى حمزة الثمالى نقل كرده اند كه وى گفت:
در اواخر حكومت بنى مروان از شهر خود خارج شدم و سپس نظير حديثى را كه قبلا نقل نموديم (حديث دوّم از همين باب) نقل كرده است.
📚 ترجمه کامل الزیارات - باب سى و هشتم صفحه ۳۱۹
🔸منظور از خدا او را زیارت میکند، توجه خاص خداوند به آن حضرت و زوارش می باشد.
#امام_حسین
@BotShenasi
🗯 فرمان استانداری کوفه بابن زیاد
یزید صوا بدید سر حونرا بپذیرفت و منشور حکومت کوفه را بدینگونه
بعبيدالله بن زیاد رقم کرد:
▪️أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ كَتَبَ إِلَى شِيعَتِي مِنْ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ يُخْبِرُونَنِي أَنَّ ابْنَ عقِيلٍ بِالْكُوفَةِ يَجْمَعُ الْجُمُوعَ لِشِقِّ عَصَا اَلْمُسْلِمِينَ فَسِرْ حِينَ تَقْرَأُ كِتَابِي هَذَا حَتَّى تَأْتِى أَهْلُ اَلكُوفَةِ فَتَطْلُبَ اِبْنَ عَقِيلٍ كَطَلَبِ اَلْخُرْزَةِ حَتَّى تَثقَفَهُ فَتُوثِقَهُ أو تَقتُلَهُ أو تَنفِيَهُ والسَّلام.
▪️در جمله میگوید شیعیان من از مردم کوفه مرا مکتوب کردند و آگهی فرستادند: که پسر عقیل در آن بلد باجماعتی ممهد [۱] گشته، که مردم را پراکند وشق عصای مسلمین کند. چون بر این کتاب مشرف و مطلع شدی، بیتوانی [۲] برنشین وبجانب کوفه کوچ میده و بتمام استقرا و استقصا، طلب میكن پسر عقیل را چنانکه کس جوهری جوید، تا گاهی که بر وی نصرت جوئی و بند بر نهی، یا او را بقتل رسانی و اگر نه از آن بلده اخراج کنی. و این مکتوب را بصحبت مسلم بن عمر الباهلی روان داشت.
----------
[۱]: مهد گشته: آماده گشته
[۲]: بیتوانی: بدون آنکه از خود سستی وسهل انگاری نشان دهی
📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۵۳
🔸نکته: حضرت مسلم علیه السلام را متهم به شق عصا میداند یعنی کسی که میان امت اختلاف ایجاد کرده است.
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 دستور به ابن مرجانه برای تقابل با بیعت کنندگان با امام حسین علیه السلام
چون یزید از مردم کوفه و بصره، مطمئن خاطر نبود و در دفع مسلم عجلتی
تمام داشت، دیگر باره عبیدالله را بدین اسلوب مکتوب کرد:
مِنْ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ إِلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ أَهْلَ الكُوفَةِ قَدْ أَجْتَمَعُوا عَلَى الْبَيْعَةِ الْحُسَيْن بْنَ عَلِيٍ قَدْ كَتَبْتَ اِلَيْكَ كِتَاباً فَاعْمَلْ عَلَيْهِ فَإِنِّي لاَ أَجِدُ سَها أَرْمِي لَهُ عَدُوِّي أَجْرَى مِنْكَ فَإِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي هذا فار نَحِلُّ مِن وَقْتِكَ وِسَاعَتَكَ وَ إِيَّاكَ وَ الإبْطاء والتَوَانِي واجْتَهِدَ ولا نَبْقَ مِن نَسْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِبٍ أحَداً و اطْلُبْ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ طَلَبَ الخَرَزَةِ واقتُلْهُ وَابعَث إلى بِرَأسِهِ والسَّلامُ
▪️یعنی این نامه ایست از یزید بن معاویه بسوی عبیدالله زیاد، همانا بمن رسید که مردم کوفه سخن یکی کردند و در بیعت حسین همداستان شدند من اینك بسوی تو کتابی روان کردم واجب میکند که بدانچه نگاشته ام، پذیرای فرمان باشی. و من بیرون تو خدنگی نیافتم که دفع دشمن را نيك تر از تو بر نشان آید، چون این نامه قرائت کنی وقت را دراز مکش، در ساعت برنشين و بتعجيل و تقریب طی طریق میکن! بپرهیز از توانی و گرانی وچند که در قوت بازوی تست،پای استوار کن و یکتن از فرزندان على ابوطالب زنده مگذار و مسلم بن عقیل را دستگیر کن و از پای در افکن و سر او را بنزد من فرست.
📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۵۵
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 بعد از من مستضعف خواهید شد.
▪️، المجالس للمفید ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیلٍ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مِنْقَرٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ حَدَّثَنَا شُرَحْبِیلُ عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَتْ لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ أَفَاقَ إِفَاقَةً وَ نَحْنُ نَبْکِی فَقَالَ مَا الَّذِی یُبْکِیکُمْ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهُ نَبْکِی لِغَیْرِ خَصْلَةٍ نَبْکِی لِفِرَاقِکَ إِیَّانَا وَ لِانْقِطَاعِ خَبَرِ السَّمَاءِ عَنَّا وَ نَبْکِی الْأُمَّةَ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَمَا إِنَّکُمُ الْمَقْهُورُونَ وَ الْمُسْتَضْعَفُونَ مِنْ بَعْدِی .
▪️ أمّ الفضل بن عباس نقل کرده، وقتی بیماری رسول خدا - صلی الله علیه و آله -، که در نهایت به وفات ایشان منجر شد، شدت یافت، ایشان لحظه ای به هوش آمدند، ما در حال گریستن بودیم؛ ایشان فرمودند: چرا گریه میکنید؟ گفتیم: ای رسول خدا برای چیزهای زیادی؛ بر فراق شما، بر متوقف شدن وحی از آسمان و برای امت پس از شما گریه میکنیم، فرمودند: پس از من شما مغلوب و مستضعف میشوید.
📚بحارالانوار - جلد ۲۸، صفحه ۴۰
#رسول_خدا
@BotShenasi
🗯 نجوای شیطان
▪️فس، تفسیر القمی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ وَ بَکْرِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ قَالا حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ قَالَ الثَّانِی قَوْلُهُ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ قَالَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ أَبُو فُلَانٍ أَمِینُهُمْ حِینَ اجْتَمَعُوا وَ دَخَلُوا الْکَعْبَةَ فَکَتَبُوا بَیْنَهُمْ کِتَاباً إِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ أَنْ لَا یَرْجِعَ الْأَمْرُ فِیهِمْ أَبَداً .
▪️تفسیر علی بن إبراهیم: سلیمان بن خالد نقل کرده، از امام باقر علیه السلام - در مورد آیه: «إنما النجوی من الشیطان»
چنان نجوایی صرفاً از [القائات] شیطان است /مجادله / ۱۰
پرسیدم؛
ایشان فرمودند: منظور دومی است و در آیه «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ»
هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست} مجادله / ۷
منظور فلانی و فلانی و امین آنان ابوفلان است؛ آن زمانی که جمع شدند و وارد کعبه شدند و نوشته ای بین خود نگاشتند که اگر محمد فوت کرد، هرگز حکومت به خاندان او بازنگردد.
🔸توضیح:
أبو فلان أبو عبیدة.
منظور از فلان و فلان، ابوبکر و عمر و مقصود از ابوفلان، ابوعبیده است.
📚بحارالانوار - جلد ۲۸، صفحه ۸۵
#بعد_از_رسول_خدا
@BotShenasi
🗯 هیچکس مانند او عذاب نمی شود
▪️رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ، عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ: یَا ابْنَ خَرَّبُوذَ! أَ تَدْرِی مَا تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَةِ: فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ؟!. قُلْتُ: لَا. قَالَ: ذَلِکَ الثَّانِی،
لَا یُعَذِّبُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَهُ أَحَداً ..
▪️ عمر بن أُذینه از معروف بن خربوذ روایت کرد که گفت: امام محمد باقرعلیه السلام به من فرمود: ای پسر خربوذ، آیا میدانی تاویل این آیه: «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ»، فجر/ ۲۵ -
{پس در آن روز هیچ کس چون عذاب کردن او عذاب نکند. } چیست؟
▪️عرض کردم: نه نمی دانم. حضرت فرمود: آن دوّمی است، خداوند در روز رستاخیز هیچ کس را چون عذاب کردن او عذاب نمی کند.
📚بحارالانوار- ج ۳۰ ص ۳۲۵
#برائت
@BotShenasi
🗯 شکستن بت های اولی و دومی توسط امیرالمومنین علیه السلام
▪️أبان بن ابی عیاش، از سلیم بن قیس هلالی و او از امیرمؤمنان در حدیثی طولانی نقل کرده است: به خدا قسم، آن گاه که دشمن از بالا و پایین بر ما هجوم آورد، محمد را با دار و دسته اش به آنان تحویل دهیم و سالم بمانیم، همانگونه که خداوند متعال میفرماید: «وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا. وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا. وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا»،. احزاب/ ۱۰-۱۲
{و به خدا گمانهایی [نابجا] میبردید. آنجا [بود که] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تکان خوردند. و هنگامی که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری است میگفتند: خدا و فرستاده اش جز فریب به ما وعده ای ندادند. } و در آن روز رفیقش گفت: نه این رای درست نیست، ما بت بزرگی در اختیار میکنیم و آن را میپرستیم، زیرا ما در امان نیستیم که ابن ابی کبشه (پیامبر) پیروز شود و در آن صورت موجب هلاک ما شود، ولی این بت ذخیره ای برای ما خواهد بود و اگر قریش پیروز شدند، پرستش این بت را علنی میسازیم وبه آنها اعلام میداریم که از دین قبلی خود برنگشته بودیم، و اگر دولت ابن ابی کیشه بدمد، پنهانی بر پرستش این بت باقی میمانیم. پس جبرئیل فرود آمد و این خبر را بر پیامبر رسانید، سپس رسول خدا صلَّی الله علیه و آله بعد از آنکه عمرو بن عبدود را کشتم، مرا از آن با خبر کردند و آن دو را صدا زدند و فرمودند: در زمان جاهلیت چند بت پرستیدید؟ گفتند ای محمد، ما را به آنچه در زمان جاهلیت گذشت سرزنش مکن. حضرت فرمودند: امروز چند بت میپرستید؟ گفتند سوگند به خدایی که تو را به حق به پیامبری مبعوث کرده، از زمانی که دین تو را علنا پذیرفته ایم جز خدا را نپرستیده ایم. رسول خدا صلَّی الله علیه و آله فرمود: ای علی، این شمشیر را بگیر و به فلان مکان برو و بتی را که این دو میپرستند بیرون آور و خرد کن، و اگر کسی میان تو وآن بت مانع شد، گردنش را بزن. در اینجا بود که آن دو به دست و پای پیامبر افتادند و گفتند: گناه ما را بپوشان، خدا تو را بپوشاند. من به آن دو گفتم: در پیشگاه خدا و رسولش ضمانت کنید که جز خدا را نپرستید و هیچ چیز را شریک قرار ندهید و آنها هم با رسول خدا صلَّی الله علیه و آله بر این مطلب عهد و پیمان بستند و من رفتم و بت را از مکانش بیرون آوردم و صورت و دستانش را شکستم و پاهایش را خرد کردم و نزد حضرت بازگشتم. به خدا سوگند ناراحتی آنها را نسبت به خودم به خاطر این کارم، تا هنگامی که مردند در چهره هایشان میدیدم... و حدیث را تا آخر ذکر میکند.
📚بحارالانوار-جلد۳۰-صفحه۳۲۷
#برائت #امیرالمومنین
@BotShenasi
🗯 سوره فلق و تفسیر آن
▪️«قُلْ أعوذُ بِرَبِّ الفَلَق»،. فلق/۳
{بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیده دم. }
فَلَق چاهی است در جهنم که اهل آتش از شدت گرمای آن پناه میجویند، آن چاه از خداوند خواست که به او اجازه دهد تا نفسی بکشد، خداوند هم اجازه داد، سپس نفسی کشید و جهنم را شعله ور کرد. پدرم گفت: و درآن چاه صندوقی از آتش است که اهل آن چاه از گرمای آن صندوق که تابوت است پناهگاهی میجویند، و درآن تابوت شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین وجود دارد.
▪️اما شش نفر اولی عبارت اند از: پسر آدم که برادرش را کشت، و فرعون ابراهیم که او را در آتش انداخت، و فرعون موسی و سامری که گوساله را برای عبادت انتخاب کرد، و آن کسی که قوم یهود را یهودی کرد و آن کسی که نصرانیها را نصرانی کرد، و اما شش نفر از دیگران عبارت اند از:
▪️اوّلی، دوّمی و سومی و چهارمی و سرکرده خوارج و ابن ملجم.
«ومِن شَرٍّفَاسِقٍ اذا وَقَبَ»، فلق/۳
{و از شر تاریکی چون فراگیرد. } گفت: کسی که در آن چاه انداخته شده و درآن دمیده میشود.
📚بحارالانوار- جلد۳۰، صفحه ۴۰۰
#برائت
@BotShenasi
🗯 تمرد از دستور رسول خدا توسط اولی و دومی
▪️در محضر رسول خدا صلَّی الله علیه و آله نشسته بودیم. از مردی سخن گفتیم که نماز میخواند و روزه میداشت و صدقه و زکات میداد، رسول خدا به ما فرمودند: او را نمی شناسم. ما عرض کردیم: ای رسول خدا، او خداوند را عبادت کرده و زبان به تسبیح و تقدیس و توحید او گشوده است. پس رسول خدا صلَّی الله علیه و آله فرمودند: او را نمی شناسم. درحالی که ما درباره آن مرد سخن میگفتیم، ناگهان آن مرد بر ما نمایان شد، عرض کردیم: او همان مرد است.** رسول خدا در این هنگام به او نگریست و به ابوبکر فرمود: این شمشیرم را بگیر و به سوی او برو و گردنش را بزن؛ زیرا که او نخستین گرونده به حزب شیطان است. ابوبکر وارد مسجد شد و او را در حالت رکوع یافت، و گفت: به خدا سوگند، او را نمی کشم؛ چرا که رسول خدا ما را از کشتن نمازگزاران منع کرده است. بنابراین نزد رسول خدا صلَّی الله علیه و آله برگشت و گفت: ای رسول خدا، دیدم که نماز میخواند.
▪️رسول خدا صلَّی الله علیه و آله فرمود: بنشین، تو مرد آن نیستی. ای عمر، برخیز و این شمشیر مرا از دست ابوبکر بگیر و وارد مسجد شده و گردن او را بزن. عمر میگوید: من شمشیر را از ابوبکر گرفتم و وارد مسجد شدم، و او را در حالت سجده دیدم و گفتم: سوگند به خدا، او را نمی کشم که بهتر از من او را پناه داده است. من پیش رسول خدا برگشته و عرض کردم: ای رسول خدا، دیدم که آن مرد سجده میکرد. حضرت فرمود: ای عمر، بنشین، تو هم مرد این کار نیستی.** تو ای علی، برخیز که تو او را هلاک میکنی، اگر او را یافتی بکش؛ چرا که اگر او را بکشی، دیگر میان امت من هرگز اختلافی نخواهد افتاد. علی علیه السلام میفرماید: من شمشیر را گرفتم و به مسجد داخل شدم ولی او را ندیدم، پس نزد رسول خدا صلَّی الله علیه و آله بازگشته و عرض کردم؛ ای رسول خدا، او را ندیدم.
▪️رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای اباالحسن، امت موسی به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که یکی از آنها نجات مییابد و بقیه در آتش جهنم خواهند بود، و امت عیسی علیه السلام هفتاد دو فرقه شدند که یک فرقه رستگار گشته و بقیه هلاک میشوند، و امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند که یکی از آنها نجات مییابد و دیگران در آتش جهنم هلاک میشوند. من عرض کردم: ای رسول خدا، آن فرقه ای که نجات مییابد کدام است؟ حضرت فرمود: هر کس به عقاید تو و یارانت چنگ زند.
▪️بنابراین خداوند بلند مرتبه درباره آن مرد نازل کرد: «ثَانِیَ عِطْفِهِ»، حج/۹ -
{از سر نخوت. } میگوید: این نخستین پدیدآورنده بدعتها و گمراهی هاست. ابن عباس میگوید: به خدا سوگند، جز امیرالمومنین علیه السلام در روز صفین کسی آن مرد را نکشت.
سپس خداوند میفرماید: «فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ»،. حج/۹ {در این دنیا برای او رسوایی است. }یعنی کشته شدن، «وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ»، حج/۹ -
{و در روز رستاخیز او را عذاب آتش سوزان میچشانیم. }، زیرا با علی بن ابی طالب در روز صفین به نبرد برخاست.
📚بحارالانوار -جلد۳۰-صفحه ۳۳۱
#برائت
@BotShenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معلوم نیست این سخنان را از کجا شنیده که حالا به اسم روایت به خورد مردم می دهد!
چقدر امروز راحت هر سخنی را با یک کلمه معصوم فرمود به خورد ملت می دهند و هیچکس هم از این جریان جعل حدیث بازخواست نمی کند.
#رائفی_پور
@BotShenasi
🗯 بخشی از گفتگوی حضرت مسلم علیه السلام و ابن زیاد لعنت الله علیه
ابن زیاد گفت: هان ای مسلم! گمان میکنی که در امر خلافت شما را بهره ایست فرمود: سوگند با خدای گمان نمیکنم بلکه يقين میدانم،
▪️گفت: اکنون بگوی از بهر چه بدین بلد آمدی؟ وامر مردم مجتمع بود پراکنده ساختی و اختلاف کلمه در میان ایشان انداختی؟
▪️فقال مسلم مَا لِهَذَا أَتَيْتَ وَلكِنَّكُم اظْهَرْتُمُ المُنْكَرَ وَ دَفَنْتُمُ اَلْمَعْرُوفَ وَ تأمر تَمَّ عَليٌ اَلنَّاسُ بِغَيْرِ رِضي وَ حملتُمُوهُمْ عَلَيَّ غَيْرَ مَا أَمَرَكُمُ اَللَّهُ بِهِ وَ عَمِلْتُمْ فِيهِمْ بِاعْمَالِ كَسْرِيٍ وَ قَيْصَرَ فاتيْناهم لِنَأْمُرَ فِيهِمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَنْهَي عَنِ المُنكَرِ وَ ندعوهُم عَلَيَّ حُكْمَ الكِتابِ وَالسُّنَّةِ وَ كُنَّا اَهلَ ذلِكَ
مسلم فرمود: من در این شهر از بهر آن آمدم که شما معترف منکر شدید ومنكر معروف آمدید و بی رضای مردم بر گردن مردم پای نهادید و امارت بدست کردید و بیرون حکم خدای، حکم خود را بر ایشان حمل نمودید و بکردار جبابره اكاسره وقياصره در میان ایشان سلطنت آوردید پس ما آمدیم، تا در میان ایشان امر بمعروف و نهی از منکر فرمائیم و ایشان را باحکام کتاب خدا و سنت مصطفی دعوت نمائیم، چه ما اهل اینکاریم.
📚ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۱۰۰
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 جسارت به رسول الله توسط عمر
▪️در جمع بین صحیحین در مسند عایشه،
از احادیثی که بر آن صحت اتفاق نظر وجود دارد، آمده که رسول خدا صلَّی الله علیه و آله نماز عشاء را به تاخیر انداخت تا این که عمر او را صدا زد: نماز! زنان و کودکان خوابیدند! پیامبر خارج شد و فرمود: شما را چه رسد که رسول خدا را بر نماز تشویق کنید؛ و آن زمانی بود که عمربن خطاب با صدای بلند فریاد زده بود و خداوند بلند مرتبه فرمود: «لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ». حجرات /۲
▪️ صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید و همچنان که بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن میگویید، با او به صدای بلند سخن مگویید، مبادا بی آنکه بدانید کرده هایتان تباه شود.
▪️ که این کار او عمل او را از بین برد، و خداوند فرمود:
«إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ. وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»،. حجرات/۴-۵
کسانی که تو را از پشت اتاقهای مسکونی تو به فریاد میخوانند، بیشترشان نمی فهمند. و اگر صبر کنند تا بر آنان درآیی، مسلما برایشان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
📚بحارالانوار - جلد ۳۰، صفحه ۳۳۵
#رسول_خدا
@BotShenasi
🗯 جسارت عمر به رسول خدا
وَ قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصَّحِیحَیْنِ لِلْحُمَیْدِیِّ فِی مُسْنَدِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ: أَنَّهُ لَمَّا تُوُفِّیَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی سَلُولٍ جَاءَ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِیُصَلِّیَ عَلَیْهِ، فَقَامَ عُمَرُ فَأَخَذَ بِثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)! أَ تُصَلِّی عَلَیْهِ وَ قَدْ نَهَاکَ رَبُّکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِ؟!. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّمَا خَیَّرَنِی اللَّهُ تَعَالَی قَالَ: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً... وَ سَأَزِیدُ عَلَی السَّبْعِینَ. قَالَ: إِنَّهُ مُنَافِقٌ..
فَصَلَّی عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. وَ هَذَا رَدٌّ عَلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
▪️حمیدی در جمع بین صحیحین در مسند عبدالله بن عمر بن خطاب آورده است: هنگامی که عبدالله بن ابی سلول از دنیا رفت، پسرش خدمت رسول خدا آمد و از ایشان خواست بر پدرش نماز بخواند. پیامبرصلَّی الله علیه و آله برخاست تا بر او نماز بگذارد، در این هنگام عمر بر خاست و لباس رسول خدا را گرفت و گفت: ای رسول خدا، آیا بر او نماز میخوانی حال آن که پروردگارت از نماز گزاردن بر او نهی کرده است؟!
▪️ پس رسول خدا فرمود: خداوند بلند مرتبه خود، مرا مختار کرد و فرمود: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً»، توبه/۸۰
▪️چه برای آنان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی [یکسان است حتیاگر هفتاد بار برایشان آمرزش طلب کنی.
▪️ و بیش از هفتاد بار بر او استغفار خواهم کرد. عمر گفت: او منافق است. رسول خدا صلَّی الله علیه و آله بر جنازه او نماز خواند. و این ردّ بر پیامبر است.
📚بحارالانوار جلد ۳۰، صفحه ۳۳۵
#رسول_خدا
@BotShenasi
🗯 پنجشنبه سیاه
▪️از سفیان، از سلیمان احول، از سعید بن جبیر روایت میکند که شنیدم ابن عباس میگفت: روز پنج شنبه، چه پنج شنبه روزی بود. پس آن قدر گریست که اشک هایش شنها را خیس کرد. من گفتم: ای پسر عباس، پنج شنبه چه روزی است؟ گفت: درد رسول خدا صلَّی الله علیه و آله شدت یافت، حضرت فرمودند: کتفی برایم بیاورید تا نامه ای برای شما بنویسم که هرگز بعد از آن گمراه نشوید. حاضران نزاع کردند، حال آنکه نزد هیچ پیامبری، نزاع و مشاجره جایز نیست. برخی گفتند: او را چه شده، آیا هذیان میگوید؟
بپرسید چه گفت. حضرت فرمود: مرا رها کنید، آنچه من در آن هستم بهتر از آن است که شما مرا به آن میخوانید، و به آنها به سه چیز دستور داد و فرمود: مشرکان را از جزیرة العرب اخراج کنید، و وَفد (هیئتهایی که نزد پیامبر صلَّی الله علیه و آله میآمدند) را همان گونه که من پاداش و جایزه میدهم، شما هم پاداش دهید. و سومی: یا ابن عباس آن را نگفت و یا گفته ولی من آن را فراموش کردم.
📚بحارالانوار-جلد۳۰صفحه۵۶۵
#رسول_خدا
@BotShenasi
🗯 پنجشنبه سیاه
▪️از عبیدالله بن عبدالله، از ابن عباس نقل کرده که گفت: چون درد پیامبر صلَّی الله علیه و آله شدت یافت، حضرت فرمود: برگه ای را برای من بیاورید تا برایتان نامه ای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر گفت: درد و بیماری بر پیامبر غلبه یافته است و کتاب خدا نزد ماست و ما را کفایت میکند. پس حاضران مخالفت کردند و سروصدا زیاد شد، پیامبرصلَّی الله علیه و آله فرمود: از نزد من بروید که نزد من نزاع جایز نیست. پس ابن عباس خارج شد، درحالی که میگفت: چه مصیبت بزرگی که مانع نوشتن نامه رسول خدا صلَّی الله علیه و آله شد.
📚بحارالانوار-جلد۳۰،صفحه۵۶۵
#رسول_خدا
@BotShenasi
🗯 گفتگوی امام حسين عليه السلام با محمد حنفيه، خدا دوست دارد مرا کشته و اهل بیتم را اسیر ببیند.
▪️چون این کلمات گوشزد نه بن حنفیه شد، بی توانی بنزد امام حسین علیه السلام شتافت و عرض کرد: ای برادر! توغدر و مكر مردم کوفه را شناخته و دانسته که با پدر و برادرت چه پیش داشتند، سخت میترسم که آن خدیعت و مکیدن [۱] که با پیشینیان بدست گرفتند در حق تو بیای [۲] برند، اگر تو همچنان در حرم اقامت فرمائی چنان دانم که از همه کس عزیز تر و محفوظ تر باشی ؛
فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ بِالْحَرَمِ فَأَكُونَ أَلَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا اَلْبَيْتِ..
▪️فرمود: ای برادر! بیم دارم که یزید بن معاویه حیلتی بیندیشد و غيلة [۳] مرا بکشد و بدین جهت حرمت این بیت شکسته شود، نجل عرض کرد: اگر از اقامت در مکه بیمناکی، بجانب یمن سفر کن یا در نواحي بیابانها اقامت جوی که حصنی [۴] حصین و معقلى [۵] متين است و هیچکس را با تودسترس نخواهد بود، حسینیه فرمود: يك امشب نظری بگمارم و پشت و روی این کار را بنگرم. عمل بسرای خویش مراجعت کرد..
در خبر است که امام حسين علیه السلام سفر عراق را از قرآن مجید فال گشود و
این آیت بر آمد که:
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ اَلْمَوْتِ
[۶] » فرمود: صَدَقَ اللهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ
بحکم خدا و خبر مصطفی کار خواهم کرد و این هر دو منصوص است بر شهادت من، لاجرم بامدادان بار بر بست و بر نشست، چون این خبر به محمد بردند، دوان دوان بیامد و زمام اسب برادر را بگرفت و گفت: تو مرا وعده نهادی که در مسئلت من رأی زنی وغوری [۷] بسزاکنی و مرا آگهي دهی، کدام رأی این رنك بست که. تورا بجانب عراق تعجیل داد؟
فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ اَللَّهِ بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ اُخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا.
▪️فرمود: از پس آنکه تو مراجعت کردی، رسول خدای در آمد و فرمود:
ای حسين! بیرون شو، چه خداوند میخواهد تو را کشته بنگرد، عمل گفت::.
« إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إليهِ راجِعُونَ »
ای برادر! اکنون که حال بر این منوال است، این زنان و کودکان را چرا باخود
کوچ میدهی؟ فرمود: هم رسول خدای آگهی داد،
فَقَالَ اَنْ شَاءاللَّهُ قَدْ شَاءَ يُرِيهِنَّ سَبَايَا
فرمود: همانا خداوند همی خواهد: این زنان و کودکان را اسیر و دستگیر نظاره [۱] کند.
----------
[۱]: خديعت، مکیدت: نیرنگ
[۲]: بپای برند: انجام دهند
[۳]: غيله، بكسر غين: بامكر کشتن
[۴]: حصن حصين: سنگر محکم
[۵]: معقل: پناهگاه
[۶]: قران کریم ؛ (۱۸۲. ۳)
[۷]: غور: دقت و فكر نمودن
[۱]: نظاره: دیدن
📚 ناسخ التواریخ - جلد ۲، صفحه ۱۲۲
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 خطبه امام حسين عليه السلام در مکه
بالجمله، آنحضرت در یوم ترویه وارد بیت شد و طواف داد و از سعی بین صفا ومروه فراغت جست و احرام را فرو گذاشت و حج را بعمره فرود آورد [۲]، چه بیم داشت که او را در مکه مأخوذ دارند. آنگاه در میان اهل و اصحاب خود بپای خاست و این خطبه قرائت کرد:
▪️ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَمَاشَاءِ اَللَّهِ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ سَلَّم خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ، وَ ما أَوْلَهَنی إِلى أَسْلافی اِشْتِیاقُ یَعْقُوبَ إِلى یُوسُفَ، وَ خُیِّرَلِی مَصْرَعٌ اَنَا لاقیهِ. کَأَنِّی بِاَوْصالی تَقْطَعُها عَسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلاءَ فَیَمْلاَنَّ
مِنِّی اَکْراشاً جَوْفاً وَ اَجْرِبَةً سَغْباً، لا مَحیصَ عَنْ یَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اَجْرَ الصّابِرینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) لَحْمَتُهُ، وَ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حَظیرَةِ الْقُدْسِ، تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ. مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ
▪️پس از ثنای خدا و درود مصطفی میفرماید: مرگ بر گردن فرزندان آدم ملازمت قلاده [۱] دارد، چون گردنبند زنان جوان و سخت مشتاقم دیدار گذشتگان خود را چون اشتیاق يعقوب دیدار یوسف را و از برای من مصرعی [۲] و مقتلى اختیار کرده اند که ناچار بایدم دیدار کرد. كانه مفاصل [۳] خود را در زمین نینوا بدست گرگهای بیابان گرد یعنی لشکر کوفه پاره پاره میبینم، پس انباشته [۴] میکنند از من شکمهای آمال و تهیگاه آرزو را و گزیری نیست از روزی که قلم قضا بر کسی رقم رانده و ما اهل بیت رضا بقضای خدا داده ایم و بر بالای خدا شکیبا بوده ایم و ادراك اجرصابران فرموده ایم و دورنمی افتد از رسول خدا پارهای گوشتی که خاص او است و در بهشت برین روشن میشود چشم رسول خدا بدور است میآید وعده او، اکنون کسی که در راه ما از بذل جان نیندیشد و در ظلب لقای حق از فدای نفس نپرهیزد، باید با من کوچ دهد، چه من بامدادان کوچ خواهم داد
----------
[۲]: فرود آورد: بدل کرد
[۱]: قلاده: گردن بند
[۲]: مصرع: محل افتادن بر زمین
[۳]: مفاصل: بندهای اعضاء و جوارح
[۴]: انباشته: پر
📚ناسخ التواریخ جلد ۲، صفحه ۱۲۰
#حرکت_حسینی
@BotShenasi
🗯 پنجشنبه سیاه
▪️«الهجر»: هذیان، پرت و پلا. ابن اثیر در «جامع الاصول» و در شرح غریب المیم ۲. الصحاح۲: ۸۵۱ - گفته است: الهَجْر به فتح هاء: به معنای هذیان است و آن به سخن گفتنی که قابل فهم نباشد، گفته میشود. «هَجَرَ فلانُ»: هرگاه هذیان بگوید، و «اَهجَرَ»: ناسزا گفت، و «الهُجْر»: ناسزا گفتن.
▪️و در قاموس المحیط آمده است: «هَجَر فی نومه و مرضِه هُجْراً» به ضم هاء: یعنی هذیان گفت. ودر الصحاح آمده است: الهَجر: هذیان، و «قد هجر المریض یهجُر فهو هاجر»: یعنی بیمار هذیان گفت، و «الکلام المهجور»: سخن پرت و بلا. ابوعبید گفته است: آنچه از ابراهیم درباره این فرموده خداوند بلند مرتبه: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا. الفرقان/۳۰ - »،
{و پیامبر [خدا] گفت: پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند. } روایت شده است، این سخن را تأیید میکند که گفته است: درباره قرآن، غیر حق را به زبان آوردند، آیا نمی بینی که مریض هر وقت هذیان بگوید، غیر حق را به زبان میآورد؟ و از مجاهد همانند این روایت نقل شده است.
واضح است، این که برخی از آن ها، هجر را به معنای هذیان انکار میکنند، از زشت ترین هذیان هاست.
و ابن حجر - با وجود تعصب شدیدش - در مقدمه شرح خود بر صحیح بخاری. هدی الساری، مقدمه فتح الباری لشرح صحیح البخاری: ۲۰۰ اعتراف کرده است که هَجَر به معنای هذیان است. و «اللغط» به تسکین و تحریک غین: صدا و هیاهو یا صداهایی مبهمی که قابل فهم نیست، و «الرزّیة»: مصیبت.
گذشته از این، بدانید که قاضی القضات در «المغنی» برای دفع این طعن از عمر بن خطاب، اقدام نکرده است، و همچنین بسیاری از اهل سنت مانند شارح «المقاصد» و دیگران، مبادرت نکرده اند.
📚 بحارالانوار-جلد ۳۰ صفحه ۵۶۵
#رسول_خدا
@BotShenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید برخی از عوام اهل سنت به پیروی از مشی باطل بزرگانشان در توجیه رفتارهای عمر ، در چه فلاکتی افتادهاند و چقدر از منطق و عقل و حق دورند!
خدا بدون اجازه عمر آیه نازل نمیکرد لذا عمر فهمید که بیماری بر پیامبر غلبه کرده! و... مقصر جبرئیل است که عجله کرد و ...!
#برائت
@BotShenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای جالب شیخ حسن الجناینی، عالم سنّی و استاد دانشگاه الأزهر مصر که میگوید:
«اگر مخالفت عُمَر و برخی دیگر از صحابه با پیامبر نبود، همۀ ما اکنون در آسایش زندگی میکردیم! عُمَر، رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله را به هذیانگویی متّهم کرد و نگذاشت آن حضرت، تکلیف خلافت و هدایت امّت اسلام را مشخص کنند!»
#رسول_خدا
@BotShenasi
🗯 کیفیت سقیفه ۱
رسول خدا صلی الله علیه و آله، اسامه بن زید را فرا خواندند و فرمودند: به برکت خداوند و [به امید] پیروزی و سلامتی به همراه کسانی که تو را امیر آنها نمودم راه بیفت و به همان جایی که به تو امر کردم برو. حضرت اسامه را به فرماندهی گروهی از مهاجرین و انصار، که ابوبکر و عمر و عده ای از مهاجرین اولیه در بین آنها بودند، منصوب کرده بودند و به او امر نموده بودند که روانه موته - جایی در فلسطین - شود. اسامه به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان شوند ای رسول خدا! اجازه میدهید که چند روزی در کنار شما بمانم تا این که خداوند شما را شفا دهد؟ زیرا اگر من شما را با این حالتان ترک کنم، دلم نگران شما خواهد بود. حضرت فرمودند: ای اسامه! حرکت کن؛ چرا که ترک جهاد در هیچ حالی لازم نیست. به رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - خبر رسید که مردم به سِمَت جدید اسامه نیش و کنایه زده اند. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمودند: به من خبر رسیده که شما کار اسامه را به طعن و مسخره گرفته اید، چنان چه پیش از این با پدرش نیز چنین کرده بودید؛ به خدا سوگند که او لیاقت فرمان روایی را دارد و پدرش نیز لیاقت آن را داشت، او نزد من از محبوب ترین مردمان است، شما را به نیکی در حق او سفارش میکنم. اگر در مورد فرمانروایی اش چیزی بگویید، [عجیب نیست، چرا که] آن گوینده شما در مورد فرمانروایی پدرش نیز سخن گفته بود.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - سپس به خانه اشان رفتند و اسامه در همان روز خارج شد و در فاصله یک فرسخی مدینه اردو زد و یک نفر از طرف رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در شهر ندا داد که هیچ یک از آنهایی که من اسامة را امیر آنان نموده ام، نباید از لشگر اسامه جا بمانند. مردم به او ملحق شدند و اولین کسانی که به سوی اسامه شتافتند، ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جراح بودند که به همراه بقیه لشگر در مکان باریکی گرد آمدند. بیماری رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شدیدتر شد و مردمی که در لشگر اسامه نبودند، گروه گروه پیش ایشان میرفتند. سعد بن عباده نیز مریض بود و هر یک از انصار که نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله - میرفت، پس از آن جا به عیادت سعد نیز میرفت.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در چاشت گاه روز دوشنبه، دو روز بعد از رفتن اسامه به اردوگاهش رحلت کردند. لشگریان بازگشتند و دیدند همه اهالی مدینه در اضطراب هستند. ابوبکر سوار بر شترش آمد و جلوی در مسجد ایستاد و گفت: ای مردم! چرا به اضطراب افتاده اید، اگر محمد - صلی الله علیه و آله-
رحلت کرده است، پروردگار محمد که رحلت نکرده است؛ «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا» -. آل عمران /۱۴۴ - {و
محمد جز فرستاده ای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند نیست؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود برمی گردید!؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند}. سپس انصار دور سعد بن عباده جمع شدند و او را به سقیفه بنی ساعده آوردند. هنگامی که عمر این را شنید، به ابوبکر اطلاع داد و هر دوی آنها با شتاب به سوی سقیفه رفتند و ابوعبیدة بن جراح نیز همراه آنان بود. جمع زیادی از انصار در سقیفه حضور یافته بودند و سعد بن عباده - که مریض بود - نیز در بین آنان بود. بین آنها در مورد مسأله خلافت نزاع درگرفت.
کار به جایی رسید که ابوبکر در آخرین سخنانش به انصار گفت: من شما را به طرفداری از ابوعبیدة بن جراح یا عمر دعوت میکنم و به خلافت هر دوی آنها رضایت دارم و هر دوی آنها را شایسته این کار میدانم. سپس عمر و ابوعبیدة گفتند: ای ابوبکر! شایسته نیست که ما بر تو پیشی بگیریم؛ تو زودتر از ما اسلام آورده ای و تو یار غار و دومین آن دو نفر هستی، بنابراین تو به این امر سزاوارتر و برتر از ما هستی. انصار گفتند: ما نمی گذاریم کسی غیر از ما و شما به خلافت برسد، ما از خودمان امیری و از شما نیز امیری برمی گزینیم و همه به او رضایت میدهیم که اگر او بمیرد یکی دیگر از انصار را جایگزین او کنیم.
#سقیفه
📚بحارالانوار-جلد ۲۸ صفحه ۱۸۸
@BotShenasi
🗯 کیفیت سقیفه ۲
ابوبکر پس از این که مهاجرین را مدح نمود، گفت: و ای گروه انصار، شما کسانی هستید که فضیلت و نعمت بزرگ شما در اسلام قابل انکار نیست، خداوند پسندیده است که شما به عنوان یاران او و رسولش باشید و مهاجرت رسولش را به سوی شما و خانه همسران پیامبر را در میان شما قرار داده است، و پس از مهاجرین اولیه، هیچ یک از مردم در منزلت در مرتبه شما نیستند، آنان امیران و شما وزیران هستید.
سپس حباب بن منذر انصاری برخاست و گفت: ای گروه انصار، بر مملکت خود حکومت کنید، همانا مردم تحت فرمان شما هستند، و هیچ کس جرأت مخالفت با شما را ندارد و مردم تنها از نظر شما پیروی میکنند. و انصار را ستود و سپس گفت: اگر اینان امارت شما بر خودشان را نپذیرفتند، ما نیز به این که آنها بر ما امیر شوند تن نمی دهیم و به کمتر از این که از ما امیری و از آنان نیز امیری در میان باشد قانع نمی شویم.
عمر بن خطاب برخاست و گفت: هرگز، دو شمشیر در یک غلاف نمی گنجند. عرب، وقتی پیامبرشان از میان شما نیست به خلافت شما راضی نخواهند شد، اما عرب ابایی ندارد از این که امورش را کسانی به دست گیرند که نبوت در میان آنان بوده است. و ما در این مورد با هر کسی که با ما مخالفت کند، دلیل واضح و قدرت آشکاری داریم، پس جز کسی که به باطل گراییده و متمایل به گناه است و در هلاکت غوطه ور و دوست دار فتنه است، در مورد قدرت محمد - صلی الله علیه و آله -، با ما که دوستان و خاندان او هستیم نزاع نمی کند.
حباب بن منذر برای بار دوم برخاست و گفت: ای گروه انصار! حق خود را حفظ کنید و به سخنرانی این مرد نادان و یارانش که میخواهند سهم شما از این امر (خلافت) را برای خود ببرند، گوش ندهید. اگر قبول نکردند که یک امیر از ما و یک امیر از آنان بر کار باشد، آنها را از سرزمین خود بیرون برانید و خود متولی این امر بر آنان شوید. به خدا سوگند شما نسبت به این امر از آنان سزاوارترید، شما پیش از این با شمشیرهای خود سرسختان را به این دین درآوردید. منم آن صاحب نظر درست اندیش و آن درخت نخل پربار [و با تجربه]، به خدا سوگند اگر کسی سخن مرا نپذیرد بینی او را با شمشیر خواهم شکست.
عمر بن خطاب گفت: تا زمانی که حباب پاسخ مرا میدهد، من با او حرفی ندارم؛ زیرا در زمان زندگانی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نیز بین من و او مشاجره ای درگرفت و رسول خدا - صلی الله علیه و آله - من را از مشاجره با او نهی نمودند و قسم خوردم که هرگز با او سخن نگویم. سپس عمر به ابوعبیدة گفت: ای اباعبیده! چیزی بگو! ابوعبیدة برخاست و صحبتهای زیادی کرد و در میان سخنان خود از برتریهای انصار نیز سخن گفت. بشیر بن سعد که یکی از بزرگان انصار بود، وقتی دید که انصار همگی بر سعد بن عباده برای امارت اتفاق کرده اند، به او رشک ورزید و سعی کرد تا او را از رسیدن به امارت باز دارد؛ سخنانی گفت و به امارت قریش رضایت داد و همه مردم و مخصوصاً انصار را تشویق کرد که آن چه مهاجران انجام میدهند، راضی شوند.
ابوبکر گفت: عمر و ابو عبیده دو بزرگ قریش هستند؛ با هر کدام از آنها که مایلید بیعت کنید. عمر و ابو عبیده گفتند: تا وقتی که تو باشی ما این امر را به عهده نمی گیریم، دستت را جلو بیاور تا با تو بیعت کنیم. بشیر بن سعد گفت: من سومین شما دو نفر هستم. بشیر بن سعد بزرگ قوم اوس بود و سعد بن عباده بزرگ قوم خزرج، وقتی که اوسیان این عمل بشیر را دیدند و دیدند این که خزرجیان خواهان به خلافت رساندن سعد هستند، خود را ملزم به بیعت با ابوبکر دیدند و هجوم آوردند و ازدحام کردند و از شدت ازدحام سعد - که بر بستر بیماری اش در میان آنها حاضر بود - را لگدمال کردند. گفت: مرا کشتید. عمر گفت: سعد را بکشید، خدا او را بکشد. قیس بن سعد برآشفت و ریش عمر را گرفت و گفت: ای فرزند صهاک - مادربزرگ عمر حبشی بود - ترسوی از جنگها فرار کن! به خدا سوگند شیر در بین مردم است و در آرامش، اگر یک تار موی او را بکنی، یک دندان سالم برایت باقی نمی گذارد. ابوبکر گفت: آرام باش ای عمر! مهربانی بهتر است و نیکوتر. سعد گفت: ای فرزند صهاک! به خدا سوگند اگر توانایی برخاستن داشتم، چنان بر تنگ نای گوش شما دو نفر میغریدم که در اثر آن تو و یارانت از این شهر بیرون بروید و شما دو نفر را به قومی ملحق میکردم که در میان آنها خوار و ذلیل بودید و فقط دنباله رو بودید و کسی از شما پیروی نمی کرد. حالا دیگر جسور شده اید! ای خزرجیان! مرا از این فتنه کده بیرون ببرید. او را بردند و وارد خانه اش کردند.
#سقیفه
@BotShenasib
🗯 کیفیت سقیفه ۳
مدتی بعد ابوبکر در پی او فرستاد که مردم بیعت کرده اند، تو هم بیعت کن. سعد گفت: نه، به خدا سوگند مگر این که همه تیرهایم را به سمت شما پرتاب کنم و پیکان نیزه هایم را از خون شما رنگین کنم و تا جایی که دستم توان دارد بر شما شمشیر بزنم و به همراه پیروان و خانواده و قبیلهام با شما جنگ کنم. ای غاصبان! به خدا سوگند اگر همه جن و انس نیز علیه من متحد شوند؛ با شما بیعت نخواهم کرد تا زمانی که در پیش گاه پروردگارم حاضر شوم و از حساب [اعمال] خود آگاه شوم. هنگامی که سخنان سعد به گوش آنها رسید، عمر گفت: باید از او بیعت بگیریم.
بشیر بن سعد گفت: او این کار را نمی کند و لج کرده است، او بیعت نمی کند تا کشته شود، و وقتی کشته میشود که اوسیان و خزرجیان در رکابش کشته شده باشند؛ او را به حال خودش رها کنید، رها کردن او زیانی ندارد، سخن او را پذیرفتند و سعد را به حال خودش رها کردند. سعد به نماز آنان اقتدا نمی کرد و به دستورات آنها ترتیب اثر نمی داد و اگر یارانی داشت حتما بر آنان میشورید و با آنان به جنگ میپرداخت. سعد تا پایان خلافت ابوبکر و هلاکت او به این رویه خود ادامه داد. اما وقتی عمر کار را به دست گرفت، از خشم عمر ترسید و به شام رفت و در زمان خلافت او در حوران درگذشت و با هیچ کس بیعت نکرد. علت مرگ او تیری بود که شبانه به طرف او پرتاب شد و او را کشت. گفته شده که جنیان او را با تیر زده اند، و نیز گفته شده که محمد بن مسلمه انصاری در ازای پولی که برای کشته شدن او به وی داده بودند سعد را کشت، و روایت شده که مغیره بن شعبه این کار را انجام داد.
#سقیفه
@BotShenasi
🗯 کیفیت سقیفه ۴
گروهی از انصار و عده دیگری که حضور داشتند، بیعت کردند. این در حالی بود که علی بن ابی طالب - علیه السلام - مشغول کفن و دفن رسول - خدا صلی الله علیه و آله – بودند. وقتی ایشان از این کار فارغ شدند و بر بدن پیامبر - صلی الله علیه و آله - نماز خواندند و مردم نیز - چه آنهایی که با ابوبکر بیعت کرده بودند و چه آنهایی که بیعت نکرده بودند - آمدند و بر بدن حضرت نماز خواندند، حضرت [امیرالمؤمنین - علیه السلام -] به همراه زبیر بن عوام آمدند و در مسجد نشستند و بنی هاشم گرد ایشان جمع شدند، و بنی امیه نیز گرد عثمان بن عفان و بنی زهره دور عبد الرحمن بن عوف را گرفتند. همگی در مسجد بودند که ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جراح آمدند و گفتند: چه شده که هر یک از شما یک دسته شده اید، برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید که انصار و سایر مردم با او بیعت کرده اند. عثمان و عبدالرحمنن بن عوف و همراهان آنها برخاستند و بیعت کردند، ولی علی - علیه السلام - و بنی هاشم به همراه زبیر به منزل علی - علیه السلام - رفتند.
سپس عمر همراه عده ای از کسانی که با ابوبکر بیعت کرده بودند، که در میان آنها أُسید بن حضیر و سلمه بن سلامة نیز بودند، نزد بنی هاشم رفتند و همگی با هم داخل شدند و به آنها گفتند: با ابوبکر بیعت کنید که مردم با او بیعت کرده اند. زبیر دست به شمشیر خود برد؛ عمر گفت: این سگ را بگیرید و ما را از شر او رها کنید. سلمه بن سلامة به سرعت جلو رفت و شمشیر را از دستش گرفت، عمر شمشیر را گرفت و آن را به زمین زد و شکست. اهالی بنی هاشم که در آن جا بودند را محاصره کردند و همگی آنان را نزد ابوبکر بردند. وقتی پیش ابوبکر رسیدند، به آنها گفتند با ابوبکر بیعت کنید که مردم با او بیعت کرده اند. به خدا سوگند اگر بیعت نکنید، با شمشیر بر شما حکم میکنیم.
وقتی بنی هاشم آن وضع را دیدند، یکی یکی جلو آمدند و شروع به بیعت کردن کردند. تا این که فقط علی بن أبی طالب - علیه السلام - باقی ماند؛ عمر به او گفت: با ابوبکر بیعت کن. علی - علیه السلام - گفت: من نسبت به این امر از او سزاوارترم و شما نیز باید با من بیعت کنید. خلافت را از انصار گرفته اید و نزدیکی به رسول خدا را بهانه خود در برابر آنها قرار داده اید و آن را به زور از ما اهل بیت میگیرید، مگر شما خودتان به انصار نگفتید که شما به جهت قرابتتان به رسول خدا صلی الله علیه و آله سزاوارتر از آنها بر خلافت هستید و آنها نیز رهبری را به شما بخشیدند و امارت را به شما تسلیم کردند!؟ من نیز همان دلیلی که شما برای انصار آوردید را برای شما میآورم، من به زنده و مرده رسول خدا - صلی الله علیه و آله – نزدیک ترم و من وصی و وزیر و محل اسرار علم او هستم، و من بزرگترین دوست و نخستین کسی هستم که به ایشان ایمان آوردم و تصدیقشان کردم، و من بهترین شما در زمان آزمایش در میدان جهاد با مشرکین، آگاه ترین شما نسبت به کتاب خدا و سنت و فقیه ترین شما نسبت به امور دین و داناترین شما نسبت به عاقبت امور هستم، زبانم از همه شما برنده تر و دلم از شما استوارتر است؛ پس چرا بر سر این امر با ما جنگ دارید، اگر از خداوند بر خویشتن میترسید با ما به انصاف برخورد کنید و همان طور که انصار خلافت را برای شما دانستند، شما نیز آن را برای ما بدانید، وگرنه آگاهانه ظلم خود را آغاز کنید.
عمر گفت: مگر تو سرمشق اهل بیتت نیستی؟ علی - علیه السلام - فرمودند: از خودشان بپرس. عده ای از بنی هاشم که بیعت کرده بودند، به سرعت پیش آمدند و گفتند: بیعت ما به منزله مخالفت با خلافت علی - علیه السلام - نبود، پناه بر خدا اگر ما بگوییم که ما در مهاجرت و درجه جهاد و نزدیکی به رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در رتبه او هستیم. عمر گفت: تو را رها نمی کنیم، مگر این که با میل خود یا از روی اجبار بیعت کنی. علی علیه السلام فرمودند: خوب شیرش را بدوش که قسمتی از آن برای تو خواهد بود و امروز خوب از او [ابوبکر] حمایت کن که فردا به تو باز خواهد گرداند؛ به خدا سوگند سخن تو را نخواهم پذیرفت و گرد تو را نخواهم گرفت و بیعت نمی کنم. ابوبکر گفت: ای ابالحسن! ما بر تو سخت نمی گیریم و تو را اجبار نمی کنیم. ابوعبیدة برخاست و به علی - علیه السلام - گفت: ای عموزاده! ما قرابت و سابقه و دانش و کمکهای تو را انکار نمی کنیم، اما سن تو کم است، - علی - علیه السلام - در آن زمان سی و سه ساله بودند - ابوبکر یکی از بزرگان قوم توست و او بهتر میتواند سنگینی این امر را به دوش بکشد. اینک که دیگر این امر به او سپرده شده است، خلافت را تسلیم او کن و اگر خدا تو را عمر دهد، خلافت به تو بازگردانده خواهد شد و دیگر بعد از آن هیچ کس درباره تو اختلافی نخواهد داشت. آری، تو قطعاً شایسته خلافت هستی و این امر حق توست. تو نیز فتنه بر پا نکن که اکنون زمان فتنه نیست. تو خودت میدانی عرب و غیر عرب نسبت به تو چه کینههایی در دل دارند.
🗯 کیفیت سقیفه ۵
امیرالمومنین - علیه السلام - فرمودند: ای گروه مهاجرین و انصار، شما را به خدا، شما را به خدا پیمانی که پیامبرتان بر خلافت من از شما گرفت را فراموش نکنید و حکومت محمد را از خانه و کاشانه او خارج نکنید و به خانه و کاشانه خود نبرید و خانواده او را از حقشان و جای گاه شان در میان مردم کنار نزنید. ای کسانی که این جا جمع هستید! خداوند قضاوت و حکم نمود و و پیامبرش داناتر است و شما نیز میدانید که ما اهل بیت بیش از شما بر این امر سزاواریم، اگر در یک نفر باشد که قاری کتاب خدا و فقیه در دین خدا و مسلط به کار رعیت باشد، به خدا سوگند آن یک نفر در میان ماست نه در میان شما؛ بنابراین از هوی و هوس خود پیروی نکنید که از حق دورتر میشوید، و گذشته خود را با شری که اکنون بر پا کرده اید تباه نسازید.
بشیر بن سعد انصاری - که کار را برای خلافت ابوبکر هموار کرده بود - و جماعت انصار گفتند: ای ابالحسن! اگر انصار این سخنان تو را قبل از بیعت با ابوبکر میشنیدند، هرگز در مورد خلافت تو اختلافی پیدا نمی کردند. علی - علیه السلام - فرمودند: ای مردم! شما میخواستید که من بدن رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را واگذارم و هنوز ایشان را به خاک نسپرده، بیایم و بر سر جانشینی ایشان نزاع کنم!؟ به خدا قسم فکر نمی کردم که کسی قصد خلافت بکند و در مورد آن با ما اهل بیت به مقابله برخیزد و آن چه را که شما روا دانستید، حلال بداند. و فکر نمی کردم که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در روز غدیر خم برای کسی حجت و جای سخنی باقی گذارده باشد. شما را به خدا قسم میدهم، آیا در میان شما کسی نیست که در روز غدیر خم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده باشد که میفرمایند: \\"هر کس که من مولای او هستم، این علی مولای اوست. خداوندا! کسی که علی را دوست میدارد دوست بدار و کسی که او را دشمن میدارد دشمن بدار. خداوندا! یاری دهندگان او را یاری کن و خوارکنندگان او را خوار گردان\\" که بیاید و به آن چه شنیده است شهادت بدهد؟ زید بن ارقم نقل کرده، دوازده مرد از جنگجویان بدر به این سخنان شهادت دادند. من نیز از جمله کسانی بودم که این سخنان را از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شنیده بودم، ولی آن روز شهادت ندادم و به همین جهت بینایی خود را از دست دادم. صحبتهای زیادی در مورد این سخنان علی -علیه السلام - شد و صداها بالا گرفت. عمر از ترس این که مبادا کسی به سخنان علی - علیه السلام - گوش دهد، مجلس را به هم زد و گفت: خداوند متعال دلها و دیدگان را دگرگون میکند و تو ای ابالحسن، همیشه از سخن جمع روی میگردانی. آن روز را همه بازگشتند.