eitaa logo
بُت شناسی
2.1هزار دنبال‌کننده
423 عکس
358 ویدیو
22 فایل
🖎نقد و آگاهی در زمینه فِرق انحرافی از ثقلین، نقد تصوف و غلات، نقد مخربین اعتقادی شیعه. بدون خط قرمز در چهارچوب ثقلین instageram.com/botshenasi↩ ❎برای حمایت از کانال خارج نشید.❎
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید برخی از عوام اهل سنت به پیروی از مشی باطل بزرگان‌شان در توجیه رفتارهای عمر ، در چه فلاکتی افتاده‌اند و چقدر از منطق و عقل و حق دورند! خدا بدون اجازه عمر آیه نازل نمی‌کرد لذا عمر فهمید که بیماری بر پیامبر غلبه کرده! و... مقصر جبرئیل است که عجله کرد و ...! @BotShenasi
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت‌های جالب شیخ حسن الجناینی، عالم سنّی و استاد دانشگاه الأزهر مصر که می‌گوید: «اگر مخالفت عُمَر و برخی دیگر از صحابه با پیامبر نبود، همۀ ما اکنون در آسایش زندگی می‌کردیم! عُمَر، رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله را به هذیان‌گویی متّهم کرد و نگذاشت آن حضرت، تکلیف خلافت و هدایت امّت اسلام را مشخص کنند!» @BotShenasi
🗯 کیفیت سقیفه ۱ رسول خدا صلی الله علیه و آله، اسامه بن زید را فرا خواندند و فرمودند: به برکت خداوند و [به امید] پیروزی و سلامتی به همراه کسانی که تو را امیر آن‌ها نمودم راه بیفت و به همان جایی که به تو امر کردم برو. حضرت اسامه را به فرماندهی گروهی از مهاجرین و انصار، که ابوبکر و عمر و عده ای از مهاجرین اولیه در بین آن‌ها بودند، منصوب کرده بودند و به او امر نموده بودند که روانه موته - جایی در فلسطین - شود. اسامه به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان شوند ای رسول خدا! اجازه می‌دهید که چند روزی در کنار شما بمانم تا این که خداوند شما را شفا دهد؟ زیرا اگر من شما را با این حالتان ترک کنم، دلم نگران شما خواهد بود. حضرت فرمودند: ای اسامه! حرکت کن؛ چرا که ترک جهاد در هیچ حالی لازم نیست. به رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - خبر رسید که مردم به سِمَت جدید اسامه نیش و کنایه زده اند. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمودند: به من خبر رسیده که شما کار اسامه را به طعن و مسخره گرفته اید، چنان چه پیش از این با پدرش نیز چنین کرده بودید؛ به خدا سوگند که او لیاقت فرمان روایی را دارد و پدرش نیز لیاقت آن را داشت، او نزد من از محبوب ترین مردمان است، شما را به نیکی در حق او سفارش می‌کنم. اگر در مورد فرمانروایی اش چیزی بگویید، [عجیب نیست، چرا که] آن گوینده شما در مورد فرمانروایی پدرش نیز سخن گفته بود. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - سپس به خانه اشان رفتند و اسامه در همان روز خارج شد و در فاصله یک فرسخی مدینه اردو زد و یک نفر از طرف رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در شهر ندا داد که هیچ یک از آن‌هایی که من اسامة را امیر آنان نموده ام، نباید از لشگر اسامه جا بمانند. مردم به او ملحق شدند و اولین کسانی که به سوی اسامه شتافتند، ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جراح بودند که به همراه بقیه لشگر در مکان باریکی گرد آمدند. بیماری رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شدیدتر شد و مردمی که در لشگر اسامه نبودند، گروه گروه پیش ایشان می‌رفتند. سعد بن عباده نیز مریض بود و هر یک از انصار که نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله - می‌رفت، پس از آن جا به عیادت سعد نیز می‌رفت. رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در چاشت گاه روز دوشنبه، دو روز بعد از رفتن اسامه به اردوگاهش رحلت کردند. لشگریان بازگشتند و دیدند همه اهالی مدینه در اضطراب هستند. ابوبکر سوار بر شترش آمد و جلوی در مسجد ایستاد و گفت: ای مردم! چرا به اضطراب افتاده اید، اگر محمد - صلی الله علیه و آله- رحلت کرده است، پروردگار محمد که رحلت نکرده است؛ «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا» -. آل عمران /۱۴۴ - {و محمد جز فرستاده ای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند نیست؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود برمی گردید!؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند}. سپس انصار دور سعد بن عباده جمع شدند و او را به سقیفه بنی ساعده آوردند. هنگامی که عمر این را شنید، به ابوبکر اطلاع داد و هر دوی آن‌ها با شتاب به سوی سقیفه رفتند و ابوعبیدة بن جراح نیز همراه آنان بود. جمع زیادی از انصار در سقیفه حضور یافته بودند و سعد بن عباده - که مریض بود - نیز در بین آنان بود. بین آن‌ها در مورد مسأله خلافت نزاع درگرفت. کار به جایی رسید که ابوبکر در آخرین سخنانش به انصار گفت: من شما را به طرفداری از ابوعبیدة بن جراح یا عمر دعوت می‌کنم و به خلافت هر دوی آن‌ها رضایت دارم و هر دوی آن‌ها را شایسته این کار می‌دانم. سپس عمر و ابوعبیدة گفتند: ای ابوبکر! شایسته نیست که ما بر تو پیشی بگیریم؛ تو زودتر از ما اسلام آورده ای و تو یار غار و دومین آن دو نفر هستی، بنابراین تو به این امر سزاوارتر و برتر از ما هستی. انصار گفتند: ما نمی گذاریم کسی غیر از ما و شما به خلافت برسد، ما از خودمان امیری و از شما نیز امیری برمی گزینیم و همه به او رضایت می‌دهیم که اگر او بمیرد یکی دیگر از انصار را جایگزین او کنیم. 📚بحارالانوار-جلد ۲۸ صفحه ۱۸۸ @BotShenasi
🗯 کیفیت سقیفه ۲ ابوبکر پس از این که مهاجرین را مدح نمود، گفت: و ای گروه انصار، شما کسانی هستید که فضیلت و نعمت بزرگ شما در اسلام قابل انکار نیست، خداوند پسندیده است که شما به عنوان یاران او و رسولش باشید و مهاجرت رسولش را به سوی شما و خانه همسران پیامبر را در میان شما قرار داده است، و پس از مهاجرین اولیه، هیچ یک از مردم در منزلت در مرتبه شما نیستند، آنان امیران و شما وزیران هستید. سپس حباب بن منذر انصاری برخاست و گفت: ای گروه انصار، بر مملکت خود حکومت کنید، همانا مردم تحت فرمان شما هستند، و هیچ کس جرأت مخالفت با شما را ندارد و مردم تنها از نظر شما پیروی می‌کنند. و انصار را ستود و سپس گفت: اگر اینان امارت شما بر خودشان را نپذیرفتند، ما نیز به این که آن‌ها بر ما امیر شوند تن نمی دهیم و به کمتر از این که از ما امیری و از آنان نیز امیری در میان باشد قانع نمی شویم. عمر بن خطاب برخاست و گفت: هرگز، دو شمشیر در یک غلاف نمی گنجند. عرب، وقتی پیامبرشان از میان شما نیست به خلافت شما راضی نخواهند شد، اما عرب ابایی ندارد از این که امورش را کسانی به دست گیرند که نبوت در میان آنان بوده است. و ما در این مورد با هر کسی که با ما مخالفت کند، دلیل واضح و قدرت آشکاری داریم، پس جز کسی که به باطل گراییده و متمایل به گناه است و در هلاکت غوطه ور و دوست دار فتنه است، در مورد قدرت محمد - صلی الله علیه و آله -، با ما که دوستان و خاندان او هستیم نزاع نمی کند. حباب بن منذر برای بار دوم برخاست و گفت: ای گروه انصار! حق خود را حفظ کنید و به سخنرانی این مرد نادان و یارانش که می‌خواهند سهم شما از این امر (خلافت) را برای خود ببرند، گوش ندهید. اگر قبول نکردند که یک امیر از ما و یک امیر از آنان بر کار باشد، آن‌ها را از سرزمین خود بیرون برانید و خود متولی این امر بر آنان شوید. به خدا سوگند شما نسبت به این امر از آنان سزاوارترید، شما پیش از این با شمشیرهای خود سرسختان را به این دین درآوردید. منم آن صاحب نظر درست اندیش و آن درخت نخل پربار [و با تجربه]، به خدا سوگند اگر کسی سخن مرا نپذیرد بینی او را با شمشیر خواهم شکست. عمر بن خطاب گفت: تا زمانی که حباب پاسخ مرا می‌دهد، من با او حرفی ندارم؛ زیرا در زمان زندگانی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نیز بین من و او مشاجره ای درگرفت و رسول خدا - صلی الله علیه و آله - من را از مشاجره با او نهی نمودند و قسم خوردم که هرگز با او سخن نگویم. سپس عمر به ابوعبیدة گفت: ای اباعبیده! چیزی بگو! ابوعبیدة برخاست و صحبت‌های زیادی کرد و در میان سخنان خود از برتری‌های انصار نیز سخن گفت. بشیر بن سعد که یکی از بزرگان انصار بود، وقتی دید که انصار همگی بر سعد بن عباده برای امارت اتفاق کرده اند، به او رشک ورزید و سعی کرد تا او را از رسیدن به امارت باز دارد؛ سخنانی گفت و به امارت قریش رضایت داد و همه مردم و مخصوصاً انصار را تشویق کرد که آن چه مهاجران انجام می‌دهند، راضی شوند. ابوبکر گفت: عمر و ابو عبیده دو بزرگ قریش هستند؛ با هر کدام از آن‌ها که مایلید بیعت کنید. عمر و ابو عبیده گفتند: تا وقتی که تو باشی ما این امر را به عهده نمی گیریم، دستت را جلو بیاور تا با تو بیعت کنیم. بشیر بن سعد گفت: من سومین شما دو نفر هستم. بشیر بن سعد بزرگ قوم اوس بود و سعد بن عباده بزرگ قوم خزرج، وقتی که اوسیان این عمل بشیر را دیدند و دیدند این که خزرجیان خواهان به خلافت رساندن سعد هستند، خود را ملزم به بیعت با ابوبکر دیدند و هجوم آوردند و ازدحام کردند و از شدت ازدحام سعد - که بر بستر بیماری اش در میان آن‌ها حاضر بود - را لگدمال کردند. گفت: مرا کشتید. عمر گفت: سعد را بکشید، خدا او را بکشد. قیس بن سعد برآشفت و ریش عمر را گرفت و گفت: ای فرزند صهاک - مادربزرگ عمر حبشی بود - ترسوی از جنگ‌ها فرار کن! به خدا سوگند شیر در بین مردم است و در آرامش، اگر یک تار موی او را بکنی، یک دندان سالم برایت باقی نمی گذارد. ابوبکر گفت: آرام باش ای عمر! مهربانی بهتر است و نیکوتر. سعد گفت: ای فرزند صهاک! به خدا سوگند اگر توانایی برخاستن داشتم، چنان بر تنگ نای گوش شما دو نفر می‌غریدم که در اثر آن تو و یارانت از این شهر بیرون بروید و شما دو نفر را به قومی ملحق می‌کردم که در میان آن‌ها خوار و ذلیل بودید و فقط دنباله رو بودید و کسی از شما پیروی نمی کرد. حالا دیگر جسور شده اید! ای خزرجیان! مرا از این فتنه کده بیرون ببرید. او را بردند و وارد خانه اش کردند. @BotShenasib
🗯 کیفیت سقیفه ۳ مدتی بعد ابوبکر در پی او فرستاد که مردم بیعت کرده اند، تو هم بیعت کن. سعد گفت: نه، به خدا سوگند مگر این که همه تیرهایم را به سمت شما پرتاب کنم و پیکان نیزه هایم را از خون شما رنگین کنم و تا جایی که دستم توان دارد بر شما شمشیر بزنم و به همراه پیروان و خانواده و قبیله‌ام با شما جنگ کنم. ای غاصبان! به خدا سوگند اگر همه جن و انس نیز علیه من متحد شوند؛ با شما بیعت نخواهم کرد تا زمانی که در پیش گاه پروردگارم حاضر شوم و از حساب [اعمال] خود آگاه شوم. هنگامی که سخنان سعد به گوش آن‌ها رسید، عمر گفت: باید از او بیعت بگیریم. بشیر بن سعد گفت: او این کار را نمی کند و لج کرده است، او بیعت نمی کند تا کشته شود، و وقتی کشته می‌شود که اوسیان و خزرجیان در رکابش کشته شده باشند؛ او را به حال خودش رها کنید، رها کردن او زیانی ندارد، سخن او را پذیرفتند و سعد را به حال خودش رها کردند. سعد به نماز آنان اقتدا نمی کرد و به دستورات آن‌ها ترتیب اثر نمی داد و اگر یارانی داشت حتما بر آنان می‌شورید و با آنان به جنگ می‌پرداخت. سعد تا پایان خلافت ابوبکر و هلاکت او به این رویه خود ادامه داد. اما وقتی عمر کار را به دست گرفت، از خشم عمر ترسید و به شام رفت و در زمان خلافت او در حوران درگذشت و با هیچ کس بیعت نکرد. علت مرگ او تیری بود که شبانه به طرف او پرتاب شد و او را کشت. گفته شده که جنیان او را با تیر زده اند، و نیز گفته شده که محمد بن مسلمه انصاری در ازای پولی که برای کشته شدن او به وی داده بودند سعد را کشت، و روایت شده که مغیره بن شعبه این کار را انجام داد.   @BotShenasi
🗯 کیفیت سقیفه ۴ گروهی از انصار و عده دیگری که حضور داشتند، بیعت کردند. این در حالی بود که علی بن ابی طالب - علیه السلام - مشغول کفن و دفن رسول - خدا صلی الله علیه و آله – بودند. وقتی ایشان از این کار فارغ شدند و بر بدن پیامبر - صلی الله علیه و آله - نماز خواندند و مردم نیز - چه آن‌هایی که با ابوبکر بیعت کرده بودند و چه آنهایی که بیعت نکرده بودند - آمدند و بر بدن حضرت نماز خواندند، حضرت [امیرالمؤمنین - علیه السلام -] به همراه زبیر بن عوام آمدند و در مسجد نشستند و بنی هاشم گرد ایشان جمع شدند، و بنی امیه نیز گرد عثمان بن عفان و بنی زهره دور عبد الرحمن بن عوف را گرفتند. همگی در مسجد بودند که ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جراح آمدند و گفتند: چه شده که هر یک از شما یک دسته شده اید، برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید که انصار و سایر مردم با او بیعت کرده اند. عثمان و عبدالرحمنن بن عوف و همراهان آن‌ها برخاستند و بیعت کردند، ولی علی - علیه السلام - و بنی هاشم به همراه زبیر به منزل علی - علیه السلام - رفتند. سپس عمر همراه عده ای از کسانی که با ابوبکر بیعت کرده بودند، که در میان آن‌ها أُسید بن حضیر و سلمه بن سلامة نیز بودند، نزد بنی هاشم رفتند و همگی با هم داخل شدند و به آن‌ها گفتند: با ابوبکر بیعت کنید که مردم با او بیعت کرده اند. زبیر دست به شمشیر خود برد؛ عمر گفت: این سگ را بگیرید و ما را از شر او رها کنید. سلمه بن سلامة به سرعت جلو رفت و شمشیر را از دستش گرفت، عمر شمشیر را گرفت و آن را به زمین زد و شکست. اهالی بنی هاشم که در آن جا بودند را محاصره کردند و همگی آنان را نزد ابوبکر بردند. وقتی پیش ابوبکر رسیدند، به آن‌ها گفتند با ابوبکر بیعت کنید که مردم با او بیعت کرده اند. به خدا سوگند اگر بیعت نکنید، با شمشیر بر شما حکم می‌کنیم. وقتی بنی هاشم آن وضع را دیدند، یکی یکی جلو آمدند و شروع به بیعت کردن کردند. تا این که فقط علی بن أبی طالب - علیه السلام - باقی ماند؛ عمر به او گفت: با ابوبکر بیعت کن. علی - علیه السلام - گفت: من نسبت به این امر از او سزاوارترم و شما نیز باید با من بیعت کنید. خلافت را از انصار گرفته اید و نزدیکی به رسول خدا را بهانه خود در برابر آن‌ها قرار داده اید و آن را به زور از ما اهل بیت می‌گیرید، مگر شما خودتان به انصار نگفتید که شما به جهت قرابتتان به رسول خدا صلی الله علیه و آله سزاوارتر از آن‌ها بر خلافت هستید و آن‌ها نیز رهبری را به شما بخشیدند و امارت را به شما تسلیم کردند!؟ من نیز همان دلیلی که شما برای انصار آوردید را برای شما می‌آورم، من به زنده و مرده رسول خدا - صلی الله علیه و آله – نزدیک ترم و من وصی و وزیر و محل اسرار علم او هستم، و من بزرگترین دوست و نخستین کسی هستم که به ایشان ایمان آوردم و تصدیقشان کردم، و من بهترین شما در زمان آزمایش در میدان جهاد با مشرکین، آگاه ترین شما نسبت به کتاب خدا و سنت و فقیه ترین شما نسبت به امور دین و داناترین شما نسبت به عاقبت امور هستم، زبانم از همه شما برنده تر و دلم از شما استوارتر است؛ پس چرا بر سر این امر با ما جنگ دارید، اگر از خداوند بر خویشتن می‌ترسید با ما به انصاف برخورد کنید و همان طور که انصار خلافت را برای شما دانستند، شما نیز آن را برای ما بدانید، وگرنه آگاهانه ظلم خود را آغاز کنید. عمر گفت: مگر تو سرمشق اهل بیتت نیستی؟ علی - علیه السلام - فرمودند: از خودشان بپرس. عده ای از بنی هاشم که بیعت کرده بودند، به سرعت پیش آمدند و گفتند: بیعت ما به منزله مخالفت با خلافت علی - علیه السلام - نبود، پناه بر خدا اگر ما بگوییم که ما در مهاجرت و درجه جهاد و نزدیکی به رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در رتبه او هستیم. عمر گفت: تو را رها نمی کنیم، مگر این که با میل خود یا از روی اجبار بیعت کنی. علی علیه السلام فرمودند: خوب شیرش را بدوش که قسمتی از آن برای تو خواهد بود و امروز خوب از او [ابوبکر] حمایت کن که فردا به تو باز خواهد گرداند؛ به خدا سوگند سخن تو را نخواهم پذیرفت و گرد تو را نخواهم گرفت و بیعت نمی کنم. ابوبکر گفت: ای ابالحسن! ما بر تو سخت نمی گیریم و تو را اجبار نمی کنیم. ابوعبیدة برخاست و به علی - علیه السلام - گفت: ای عموزاده! ما قرابت و سابقه و دانش و کمک‌های تو را انکار نمی کنیم، اما سن تو کم است، - علی - علیه السلام - در آن زمان سی و سه ساله بودند - ابوبکر یکی از بزرگان قوم توست و او بهتر می‌تواند سنگینی این امر را به دوش بکشد. اینک که دیگر این امر به او سپرده شده است، خلافت را تسلیم او کن و اگر خدا تو را عمر دهد، خلافت به تو بازگردانده خواهد شد و دیگر بعد از آن هیچ کس درباره تو اختلافی نخواهد داشت. آری، تو قطعاً شایسته خلافت هستی و این امر حق توست. تو نیز فتنه بر پا نکن که اکنون زمان فتنه نیست. تو خودت می‌دانی عرب و غیر عرب نسبت به تو چه کینه‌هایی در دل دارند.
🗯 کیفیت سقیفه ۵ امیرالمومنین - علیه السلام - فرمودند: ای گروه مهاجرین و انصار، شما را به خدا، شما را به خدا پیمانی که پیامبرتان بر خلافت من از شما گرفت را فراموش نکنید و حکومت محمد را از خانه و کاشانه او خارج نکنید و به خانه و کاشانه خود نبرید و خانواده او را از حقشان و جای گاه شان در میان مردم کنار نزنید. ای کسانی که این جا جمع هستید! خداوند قضاوت و حکم نمود و و پیامبرش داناتر است و شما نیز می‌دانید که ما اهل بیت بیش از شما بر این امر سزاواریم، اگر در یک نفر باشد که قاری کتاب خدا و فقیه در دین خدا و مسلط به کار رعیت باشد، به خدا سوگند آن یک نفر در میان ماست نه در میان شما؛ بنابراین از هوی و هوس خود پیروی نکنید که از حق دورتر می‌شوید، و گذشته خود را با شری که اکنون بر پا کرده اید تباه نسازید. بشیر بن سعد انصاری - که کار را برای خلافت ابوبکر هموار کرده بود - و جماعت انصار گفتند: ای ابالحسن! اگر انصار این سخنان تو را قبل از بیعت با ابوبکر می‌شنیدند، هرگز در مورد خلافت تو اختلافی پیدا نمی کردند. علی - علیه السلام - فرمودند: ای مردم! شما می‌خواستید که من بدن رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را واگذارم و هنوز ایشان را به خاک نسپرده، بیایم و بر سر جانشینی ایشان نزاع کنم!؟ به خدا قسم فکر نمی کردم که کسی قصد خلافت بکند و در مورد آن با ما اهل بیت به مقابله برخیزد و آن چه را که شما روا دانستید، حلال بداند. و فکر نمی کردم که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در روز غدیر خم برای کسی حجت و جای سخنی باقی گذارده باشد. شما را به خدا قسم می‌دهم، آیا در میان شما کسی نیست که در روز غدیر خم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده باشد که می‌فرمایند: \\"هر کس که من مولای او هستم، این علی مولای اوست. خداوندا! کسی که علی را دوست می‌دارد دوست بدار و کسی که او را دشمن می‌دارد دشمن بدار. خداوندا! یاری دهندگان او را یاری کن و خوارکنندگان او را خوار گردان\\" که بیاید و به آن چه شنیده است شهادت بدهد؟ زید بن ارقم نقل کرده، دوازده مرد از جنگجویان بدر به این سخنان شهادت دادند. من نیز از جمله کسانی بودم که این سخنان را از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شنیده بودم، ولی آن روز شهادت ندادم و به همین جهت بینایی خود را از دست دادم. صحبت‌های زیادی در مورد این سخنان علی -علیه السلام - شد و صداها بالا گرفت. عمر از ترس این که مبادا کسی به سخنان علی - علیه السلام - گوش دهد، مجلس را به هم زد و گفت: خداوند متعال دل‌ها و دیدگان را دگرگون می‌کند و تو ای ابالحسن، همیشه از سخن جمع روی می‌گردانی. آن روز را همه بازگشتند.
16.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهمترین لقب رسول الله صلی الله علیه و آله @BotShenasi
🗯 یک باب از میلیون به ما رسیده است. يونس بن رباط گويد: من و كامل خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم، كامل بحضرت عرض كرد: قربانت گردم، فلان شخص حديثي روايت كند، فرمود: آن را بازگو کن ، عرض كرد: او گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله در روز وفاتش به علي عليه السلام هزار باب علم را حديث كرد و هر بابي از آن هزار باب گشوده میشود، كه جمعا هزار هزار باب مي‌شود، حضرت فرمودند: آري چنين بود،  عرض كردم: قربانت گردم، آن بابها براي شيعيان و دوستان شما هم ظاهر شد؟ (از آن علوم آگاه گشتند؟ ) فرمودند:  يك باب يا دو باب آن(از يك باب بيشتر و به دو باب نرسيده)ظاهر گشت. عرض كردم: قربانت، بنا بر اين، آنچه از فضایل شما گفته میشود همه فقط از يك یا دو باب از میان یک ميليون باب از فضایل شماست ؟ فرمود: «توقع داريد كه شما از فضایل ما چه اندازه روايت كنيد؟ آنچه در بین شما از فضایل ما روایت می شود جز به اندازه يك حرف الف نیمه نوشته شده از فضایل مانیست!!» 📚الکافی ج ۱/ص ۲۹۷ ✍ پی‌نوشت: الف غیر معطوفه: یعنی نصف حرف الف و این اصطلاح کنایه از مقدار خیلی خیلی اندک است. @BotShenasi
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بزرگترین جنایت سقیفه " وقتی منبع اخذ دین تغییر کرد " 🎙 شیخ عباس مفید @BotShenasi
🌿 امام باقر عليه السلام: مَن أصبَحَ يَجِدُ بَردَ حُبِّنا عَلى قَلبِهِ فَليَحمَدِ اللّه َ عَلى بادِئِ النِّعَمِ. قيلَ: وما بادِئُ النِّعَمِ؟ فَقالَ: طيبُ المَولِدِ 🌿 امام باقر عليه السلام: هر كه صبح كند و خنكاى محبّت ما را در دلش احساس كند پس خداوند را بر نخستين نعمت سپاس گويد: عرض شد: نخستين نعمت كدام است؟ فرمود: حلال زادگى. 📚 أمالي الصدوق: ۳۸۴ / ۱۳، 📚علل الشرائع: ۱۴۱ / ۲، 📚معاني الأخبار: ۱۶۱ / ۲ 🚩 محبّت شهِ مردان مَجو ز بی پدری که دستِ غیر گرفته ست پای مادرِ او @BotShenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام عسکری علیه السلام چنین مطلبی را نفرموده اند و این جعل روایت آشکار است. نقد علمی سیره شیعه می باشد چون تنها چهارده تن معصوم هستند. وقتی مطلبی خطا در بین آحاد مردم گفته می شود برای دفع آن شبهه باید علنی نقد کرد. اصولاً افرادی که اراجیف بهم می بافند با نقد مشکل دارند. @BotShenasi