eitaa logo
[بِراکِت]
196 دنبال‌کننده
14هزار عکس
545 ویدیو
1 فایل
[بِراکِت] موضوع و واژه مدنظر خود را جستجو کنید ارتباط با ادمین:⬇️ https://eitaa.com/Mohsen213gh لینک کانال:🆔️
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 📓 نام : " با بابا " (خاطراتی از شهید طاهری و فرزندش مصطفی) ✍ نویسنده : " گروه نویسندگان " 📑 ناشر : " نشر ابراهیم هادی " 📖 توضیحات : کی از اون دنیا خبر آورده ⁉️ تجربه‌ای از عالم پس از مرگ را با کتاب جدید اثر گروه فرهنگی شهید ، لمس کنید. 📘 این اثر بر اساس خاطراتی از سردار شهید حاج محمد طاهری و فرزندش مصطفی نوشته شده‌است. 📕 فرزند شهیدی که دانشجوی سال آخر پزشکی بود، در جریان یک سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شد. هجده روز در کما بود و همه می‌گفتند، اعضای بدنش را هدیه کنید. اما یکباره این جوان به هوش آمد ... . او تجربه نزدیک به مرگ عجیبی داشت. هجده روز در بهشت پروردگار مهمان پدرش بود و با خاطرات زیبایی از همنشینی با شهدا به میان ما بازگشت. تجربه او توصیف زیبایی از بهشت پروردگار و نعمت‌های آن است. 📗 پدرش از سرداران با اخلاص جبهه‌ها بود که استاد و سرداران بزرگ جنگ خاطرات زیبایی از او نقل کرده‌اند. این اثر به بررسی خاطرات زیبای این پدر و پسر می‌پردازد. 📚
درخواست ایران برای عضویت در سازمان همکاری شانگهای مربوط به اواخر دولت احمدی نژاده ... این حضرات طی ۸ سال مسئولیت هیچ نکردند ... الان با هرچه تمام تر مدعی اند !!!
وقتی رخ می دهد که یک نفر یاد می گیرد که تنها دغدغه ی چیزهایی را داشته باشد که اند . 😍 زندگی تون پُر از مقولات ارزشمند ...
🍃 📓 نام : " او مرگ را کشت " ✍ نویسنده : " معصومه خسروشاهی " 📑 ناشر : " نشر روایت فتح " 📖 توضیحات : شاید کتاب خوندن مستحب باشه، اما خوندن کتاب واجبه. ، همسر شهید، مخاطب را به زندگی دکتر ، کشورمان، دعوت می‌کند. 📘 این کتاب بنده‌ای را تصویر می‌کند که در راه علم سر از پا نمی‌شناخت، در کنار خانواده مردی سراسر محبت بود، در میدان عبادت عابد شب زنده‌دار بود و ... 📕 نویسنده کتاب در مقدمه اثرش چنین می‌نویسد: «اعتراف می‌کنم که هر چه در مسیر مطالعه زندگی زهرایی سرکار خانم قاسمی با همسرشان، شهید دکتر مجید شهریاری پیش‌رفتم، بیشتر، از اینکه چرا چنین شخصیتی برای جوان ایرانی شناخته شده نیست، افسوس خوردم. دکتر مجید شهریاری نه تنها از این نظر که استاد علم هسته‌ای کشور بود؛ بلکه از این نظر که جامع علم نوین، تقوا و اخلاص بود، یمی از کم نظیرترین شخصیت‌های علمی این مرز و بوم به شمار می‌آید.» 📗 با این کتاب اسطوره‌های وطن‌مان را بشناسیم. 📚
🇮🇷✌ ۱۰۰٪ ایرانی
‼ مردم فکر میکنند اگر چیزی از خدا بخواهند و او فورا به آنها بدهد پس او وجود دارد و گرنه وجود ندارد! 💠 خدا را باید بدون چشمداشت دوست داشت ... تو در این اقیانوس غرق شو، اقیانوس خود میداند که چگونه بر سر دستت بگیرد و به ساحل برساند. تو نگران خویش نباش. کسی که ذات عاشقانه ی هستی را شناخت به هستی و پروردگارش توکل میکند. البته توکل همراه با تلاش ... ❤ قلب منزلتی برتر از سر دارد، اما معمولا آدم ها عاقلانه زندگی میکنند نه عاشقانه. تو برای دوست داشتن خدا نباید دنبال دلیل و بهانه بگردی. چنین عشقی جاودانه است ... 💟
روزی لقمان به فرزندش گفت: «از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوست نداری و از آنان بدت می‌آید پیاز قرار بده!» روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و لقمان گفت: «هرجا که می‌روی این کیسه را با خود حمل کن!» فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت می‌کند. لقمان پاسخ داد : «این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری. این کینه، قلب و دلت را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد...!» 💟
فقط نیست ❌ 🔹️ایمان ثروت است 🔹️زمان ثروت است 🔹️سلامتی ثروت است 🔹️خانواده ثروت است 🔹️آرامش ثروت است 🔹️اخلاق خوب ثروت است 🔹️دوستان خوب ثروت هستند 🔹️ذهن مثبت ثروت است 🔹️خیرخواهی ثروت است ⭕ تمام تلاش و توانتان را صرف به دست آوردن پول نکنید، با دید بازتری زندگی را ببینید 💟
تمامِ غصه های دنیارو میشه با یک جمله تحمل کرد : 🌻 خدایا میدانم که می بینی ... 🌻 اِنَّ اللهَ بَصیرُ بِالعِباد ...
🍃 📓 نام : " شهید نوید " ✍ نویسنده : " مرضیه اعتمادی " 📑 ناشر : " نشر شهید کاظمی " 📖 توضیحات : عاشقان را سر شوریده به سامان عجب است. کتاب روایتی از همین عاشقان شوریده دل بی سامان است. البته بی سامان در دنیا و پادشاه در آخرت. این کتاب روایتی از زندگی شهید به قلم است. 📕 در این کتاب، مجموعه‌ای از روایت‌ها، از زبان خانواده، دوست و همسر شهید نوید، دست در دست هم گذاشته‌اند تا آرزوهای جوان هم نسل و هم روزگار خودمان را بهتر بشناسیم. 📘 بخشی از متن کتاب : خلوت مادر پسری‌مان همیشه برکت داشت. برکتش مقتل‌هایی بود که نویدم می‌خواند. من هم می‌نشستم روی صندلی آشپزخانه و دل می دادم به مقتل خوانی‌هایش. نور و عطر روضه ها و اشک‌هایی که سر می خوردند روی صورت ماهش، می‌پیچید توی آشپزخانه کوچکمان، می‌رفت لابه‌لای طعم خورشت‌ها و همراه برنج‌ها قد می کشید و مثل پیچک، همه خانه را می‌گرفت. مادر خوشبختی بودم که خورشتم با آهنگ روضه‌های پسرم جا می‌افتاد، نه؟ 📚