eitaa logo
بسیج خواهران مهدیه
399 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
459 فایل
💠 اطلاع رسانی جلسات و برنامه های بسیج خواهران مهدیه 💠 خیابان شهیدان خاندایی؛خ پیام؛ جنب پارک جوان؛ مسجد باب الحوائج؛ پایگاه مهدیه مدیریت @kosaronnabi135 @Ya_hossein99
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیج خواهران مهدیه
✳️ادامه شیوه امربه معروف ✅31.شیوه ترک و جدایی (یا عدم حضور) خیلی ها سوال می کنند و می گویند که
✳️ادامه شیوه بیان امربه معروف ✅33.شیوه پرسشی پرسیدن و سوال کردن خیلی اثرگذار هست و معجزه می کند. پرسیدن باعث می شود که یک پردازشی در ذهن انجام بشه و اون فرد خودش جواب خودش را بدهد. این خیلی فرق می کند با این که ما خودمون جواب را به عنوان خوراک به اون فرد بدهیم. مثلا، واقعا چرا تو از چادر استفاده نمی کنی؟ بنظرت چرا چادری ها از چادر استفاده می کنند؟ علتش چیه؟ بنظرت واقعا کسی که نماز نمی خونه با کسی که می خونه پیش خدا فرقی ندارند؟ به این فکر کردی که اگر مسجد نماز بخونی با اینکه تو خونه نماز بخونی چقدر فرق داره؟ شیوه رسانه‌ای کردن انتشار رسانه ای، اینترنتی و حتی پخش در اخبار، گاهی اوقات لازم است که نهی از منکر در یک همچین سطحی انجام بشود و باعث میشه مسئولین و مردم بیدار بشوند. ✅34.شیوه عضویت افراد را بیاوریم در بسیج، در مسجد، در کانون‌های فرهنگی مساجد عضو کنیم. گاهی می بینید به یک کسی یک کارت ساده عضویت در مجمع بسیجی و مذهبی می‌دهند و اون دیگه خودش رو بسیجی می‌پندارد و میگه من به این مسجد تعلق دارم و من نباید فلان کارو بکنم. مثلا اگر می بینید جایی چند تا بچه دارن بازی می‌کنن، صداشون کنید، چندتا شکلات بهشون بدید و ازشون بپرسید: شما بچه های کدوم مسجد هستید؟ اونا هم یکم فکر میکنند، حالا یا واقعا یا همین طوری یه اسمی پیدا می کنند و مثلا میگن ما بچه های مسجد امام زمانیم، ما هم میگیم: بارک الله، پس بچه های مسجد امام زمان هستید، موفق باشید! همین میشه عضویت! ✅35.شیوه بذل مال و بذل جان در مورد بذل مال مثلا، از یک قمار فروش پرسیدند: اگر چقدر سرمایه داشته باشی میری سراغ یک کار بهتر؟ گفت مثلا فلان مبلغ ده نفر دور هم جمع شدند و هر کدام یک مقداری پول گذاشتند وسط و این پول رو بردند و دادند به اون آقا و یک شغلی هم بهش پیشنهاد دادند، این آقای قمار فروش، حرام فروش و حرام خور، توبه کرد و دارای یک شغل حلال و محترمی شد. در تحریرالوسیله حضرت امام آمده است که: اگر بذل مالِ قابلِ توجهی اثر دارد، بذل مال واجب است. اگر بذلِ جان اثر دارد، بذل جان واجب است. بذل مالش را علی ابن ابی طالب علیه‌السلام انجام داد و بذل جانش را هم که در بستر رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خوابید و امر را بر همه تمام کرد. _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
✳️ادامه شیوه بیان امربه معروف ✅33.شیوه پرسشی پرسیدن و سوال کردن خیلی اثرگذار هست و معجزه می کند
⏳درس های از زندگی شیرین امربه معروف ⏳ ✅فلکه‌ی خلاف کار! (تماس تلفنی ١٣٧) نزدیک منزل مون، سه راهی بود که داشتند تبدیل به فلکه‌اش می کردند. یک ماه بود که فلکه آماده شده بود اما به دلیل اینکه آسفالت نشده بود و سنگ ریزه داخلش ریخته بودند، هنوز مسدود بود. بعضی ماشین‌ها حدود ٢٠ متر رو خلاف می‌رفتند تا مسیرشون دور نشه! یکبار هم دیدم ماشینی از روی سنگ ریزه‌ها رفته و داخل سنگها گیر کرده! از منزل با ١٣٧ تماس گرفتم و مساله رو گفتم. حدود ١٠ روز از تماسم نگذشته بود که فلکه آسفالت شد خدا رو شکر 😊 ✅داشت فراموش میشد! (تقویت معروف ها) تا خواستم وارد مسجد بشم، دیدم یه آقای بزرگسالی که ظاهرِ خیلی مذهبی‌ای هم نداشت نزدیک شد. فوری سلام کردم و دست دادم. تا دستم رو گرفت، با لحنی آرام گفت «آفرین! زودتر سلام کردن، داشت فراموش میشد» گفتم «وظیفمه» و از هم جُدا شدیم. آره؛ با گفتن این جمله، زودتر سلام کردنِ منم تقویت کرد. تا حالا چنین حِسّی به این موضوع نداشتم که داشت فراموش میشد! ازش ممنونم. ✅ظرفی رها در خیابون (پاکیزگی نشانه‌ی ایمان بود ) با موتور میرفتم که یهو دیدم از داخل یه ماشینی، ظرف یکبار مصرفی به بیرون انداخته شد! فوری کنار اون ظرف توقف کردم، برداشتمش و خودمو به اون ماشین رسوندم؛ پُشت چراغ قرمز گرفتمش. مرد میانسالی بود. آهسته به پنجره اش زدم و ظرف رو نشونش دادم. یهو صورتش مخلوطی از خنده و خجالتِ بسیار شد ... پنجره رو پایین کشید و منم همینجور که ظرف رو از دستم میگرفت با لبخند تلخی گفتم: «آخه چرا؟!» کلی شرمنده شد و گفت: ممنون ببخشید چشم. مطمئنم تا آخر عمرش یادش نمیره... ✅تأسف از تشکری که نکردم! (غفلت و تعلل) مقابل عابر بانک منتظر بودم تا نوبتم بشه. جوانی ۲۰-۲۱ ساله در حال انجام عملیات بانکی بود. کاغذی از دستگاه بیرون آمد و اون جوان، کاغذ رو در سطل مربوط به کاغذهای باطله انداخت و به ادامه فعالیت بانکی مشغول شد. خواستم همونجا ازش تشکر کنم که کاغذ رو روی زمین نینداخت، هی این دِل اون دِل کردم ... یهو دیدم کاغذ دومی که عابر داد رو گرفت و روی زمین انداخت و رفت. تاسف خوردم از تعلّلم! اگه چند ثانیه زودتر، یه جمله از کار خوبش تشکر کرده بودم، الان این کاغذ روی زمین نمی افتاد و همچنین باور او به زباله نریختن، تقویت میشد. اما حیف ... و لعنت به شیطون! _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
⏳درس های از زندگی شیرین امربه معروف ⏳ ✅فلکه‌ی خلاف کار! (تماس تلفنی ١٣٧) نزدیک منزل مون، سه را
✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅یه پیشنهاد (تماس تلفنی با ١٩٧ - تشکر) در اولین فرصت، تلفن رو بردار و با ١٩٧ «امنیت اخلاقی» تماس بگیر. نترس خطرناك نیست، اتفاقا مربوط به آرامش و امنیت من و شماست😊 وقتی ١٩٧ رو میگیری، اپراتور صحبت میکنه و میگه پیغامتونو بذارین. بعد بگو «می خواستم از پلیس امنیت اخلاقی تشکر کنم. این عزیزانی که ماشین مُزاحمینِ نَوامیس رو میخوابونن، اینایی که به بی‌حجابا تذکر میدن. کُلا خواستم تشکر کنم. خداقوت» این دیگه کمترین کاره که بعضی همینم انجام نمیدن! برو الآن زنگ بزن دیگه یه اعوذبالله بگو و تکون بده خودتو😊 فقط خواننده نباش، یالا مومن! ✅میدونی حرومه...؟! با ماشین داشتم میرفتم. یکی از رفقای مذهبی‌ام هم کنارم نشسته بود و حین رانندگی با هم حرف می زدیم. دیدم کمربند نبسته! گفتم: «میدونی عمل نکردن به قوانین راهنمایی و رانندگی، حرومه؟!» گفت آره. گفتم «پس کمربندت رو ببند.» یه نگاهی به کمربند ایمنی ماشین و خودش انداخت، لبخند ملیحی زد و بست.😊 ✅بدونِ فحش هم میشه! مرکز شهر، یه جای تقریبا شلوغ بودم. وسط خیابون کنار دوربرگردان رسیدم که یهو راننده‌ای با ماشینش خلاف پیچید! (بعضی دو برگردانها یکطرفه است، اینم از اونا بود) اتفاقا همزمان هم یک راننده‌ی دیگه داشت می رفت داخل که دور بزنه و روبرو شد با اون راننده‌ی خلاف کار! با ماشین کشید جلوش تا نتونه خلاف بیاد. شروع کردن به همدیگه فحش دادن؛ دو تا این نثار اون کرد و دو تا اون نثار این!😐 رفتم دَم پنجره‌ی خلاف کاره و با لبخندي سرد گفتم: « خب راست میگه، خلاف میای خب » گفت: «آره درسته ولی بد حرف میزنه» گفت و مستقیم رفت؛ نتونست خلاف بِره😊 سریع رفتم دَم پنجره اون یکی و گفتم «منم بهش گفتم» (منظورم این بود که منم بهش تذکر دادم، تذکرت به جا بود و از این حرفا.) در پاسخ گفت «خیلی بیشعوره» با لبخندي گفتم «آره آره!» خدا اعصاب بِده...😐 ✅واقعا حیفِ شماست...! [خاطره از خانم] امروز توی راهپیمایی، چند تا دختر نوجوان دیدم که حجابشون مشکل داشت. اتفاقا دوستم گفت: من ٢ بار تذکر دادم ولی برای اینکه تاثیرش بیشتر بشه باید بقیه هم بگن ... سخت نبود، رفتم جلو و بهشون سلام کردم و از حضورشون تشکر کردم و گفتم: «لطفا موهاتونو بپوشونید، جلب توجه میکنه، حیف شماست!» یکی‌شون گفت چشم و شالِش رو جلوتر آوُرد، منم گفتم زنده باشید و ازشون جدا شدم. به تجربه ثابت شده که: "اگه چند نفر، هر کدوم یه بار تذکر بدن، تاثیرش بیشتره تا اینکه یه نفر چند بار بگه" ✅تراشیدن ریش! (گاهی یه پیام ساده) مغازه داری در همسایگی منزل ما هست که البته خیلی فازش مذهبی نیست اما من با ایشون که حدودا ۴۰ سال داره، صمیمی شدم و برخوردهای حَسَنه و صمیمانه ای داریم. مدتی بود که ریش میذاشت و انصافا هم خیلی بهش میومد. تقریبا یک سالی میشد ریشش رو نزده بود اما یه روز دیدم متاسفانه با تیــغ زده! چهره اش خیلی سبک - و ببخشید بچگانه - شده بود! البته حس میکردم خودش هم از این مساله کمی رنج می بره. دلیل تراشیدن ریشش رو نفهمیدم و هیچ وقت هم ازش نپرسیدم اما سعی کردم یه جوری بهش برسونم که کار جالبی نکرده! با توجه به فازش، احساس کردم نمیشه مستقیم بگم، لذا بعد از دو سه روز در پیام رسانش این پیامو فرستادم که «سلام آقا فلانِ عزیز، دیشب دیدم ریشاتونو زدید! ریش خیلی بهتون میومد اما بازم در قلب مایی» و استیکر و اینا ... بعدش هم چند تا پیامِ دیگه دادیم و بازم استیکر و اینا بعدا که حضوری دیدمش، تو نگاهش قدری خجالت حس میشد. گمونم فهمیده بود که تذکرم برای این بوده که زدنِ ریش با تیغ حرومه ... امیدوارم که دیگه نزنه و تا الآن که حدود سه ماه میگذره، همیشه تَه ریش به صورتش دیده ام _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅یه پیشنهاد (تماس تلفنی با ١٩٧ - تشکر) در اولین فرصت،
. ✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅پوستِ کیک (النظافة مِن الإیمان) در پیاده رو قدم میزدم. دو تا نوجوان که ظاهرا تازه از مدرسه تعطیل شده بودند، با فاصله‌ی کمی، جلوتر از من میرفتند. یهو پوستِ کیک شون رو انداختند زمین. فوری پوست رو از زمین برداشتم و خودمو بهشون رسوندم. بچه ها سلام سلام اون جلو رو نگاه کنید ... (و با اشارهی دستم، با لبخند گفتم) ببینید ۲۰ قدم دیگه به سطل آشغال میرسیدین. لطفا اینو بذارید توی اون سطل و روی زمین نندازین. زباله رو از دستم گرفتن و تشکر کردن و رفتن. آره؛ اگه در این سن و سال مراقب باشن وقتی بزرگ شدن هم آدمای دقیق و به درد بخوری میشن ان شالله ✅سجده بر خاک (ای کاش همه اینجوری تذکر بدن) صفِ اول جا نبود. آخه من اصرار دارم به صف اول! درسته هنوز سن و سالی ندارم اما از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیده ام که حضور در صف اول خیلی مهمه و ثوابش در مقایسه با ثواب صف‌های بعدی، مثل ثواب نماز جماعت در مقایسه با نماز فرادی هست. اگه جا باشه یه جوری خودمو میرسونم. اما ایندفعه الحمدالله صف اول پُر بود چپ و راستش کاملا پُر. بالإجبار در صف دوم نشستم که متوجه شدم مُهـرِ بغل دستی ام مشکوکه. یعنی به طرفِ نوشته هاش گذاشته بود و سطحِ نوشته ها ظاهرا رنگ شده بود! با خودم گفتم اینکه سجده بر رنگـه! نه بر زمین! مرد حدودا ۴۵ ساله ای بود. سلام کردم و گفتم: «آقا ببخشید! فکر میکنم روی نوشته های مُهرتون رو رنگ زدند، احتیاطا به طرف صافش سجده کنید که نمازتون خراب نشه» مُهرش رو برداشت و یه بررسی ای کرد و گفت «آره؛ نمی خوره خاک باشه، احتمالا رنگه» مُهرش رو به طرف صاف گذاشت و رو به من کرد و با لبخند و شوقِ زیادی ازم تشکر کرد و گفت «بارها گفته ام: وقتی یه عیبی ایرادی چیزی می بینید فوری همونجا در لحظه بگید، این خیلی اثرش بیشتره تا اینکه به صورتِ کلی فقط پُشت تریبون یا روی منبر گفته بشه، اون جوری آدم شاید فراموش کنه اما اینجوری دیگه همیشه یادت میمونه» بعد ادامه داد «از شما هم ممنونم. ای کاش همه مثل شما در همون لحظه، متذکر بشن» ✅حراج! [خاطره از خانم] حدود ده دوازده تا دختر نوجوان دور هم نشسته بودیم، با هم حرف میزدیم. صحبت رفت سمت مباحث حجاب و اینا ... هر کس نظری میداد و از زاویه‌ای تحلیل میکرد. آخرش یه رباعی خوندم که خیلی جاها به کار میاد. (جهت اطلاع تون بگم که این بخشی از شعر حامد زمانیه که میتونید کاملش رو از اینترنت بگیرید.) شما هم میتونید در جمع‌های دخترانه از این دو بیتی استفاده کنید: کاش ستاره‌ی نجیب آسمون گره‌ی رو سری‌شو وا نکنه کاش که هیچ گُلی برای دلبری عطرِ شو حراج دنیا نکنه یک دفعه سکوتی کوتاه بین همه شون اتفاق افتاد انگار از شعر خوششون اومده بود 😊 ✅سُس کمتر بخور ... (تذکر اثر داره) مدتی بود خیلی ضعف میکردم. برای تقویت قوای جسمی ام رفتم یه عطاری مورد اعتماد. بعد از مقداری صحبت، یه چیزهایی برام نسخه پیچید و گفت: سعی کن سُس کمتر بخوری، ماکارونی کمتر بخوری ... و چند تا خوراکی رو نام بُرد و گفت سعی کن نخوری خلاصه همین چند تا جمله ی او در من اثر کرد. شاید خودشم فکر نمیکرد اینقدر اثر کنه و به حرفاش عمل کنم. در امر به معروف و نهی از منکر هم همینه، گاهی اوقات ما گرفتار قضاوت میشیم و میگیم «اثر نداره» نخیر؛ اثر داره، تو صحیح منتقل کن، به اینکه چه جوری و چه زمانی اثر میذاره، فکر نکن. ✅غیبت (بستگان درجه یک) یکی از رفقام میگفت: توی جمع خودمونی نشسته بودم که متوجه شدم مادرم داره غیبت کسی رو میکنه. فوری با حالتی مخلوط از شوخی و جدی گفتم «مااادر جان! ظاهرا خیلی ثواباتون زیاد شده ها؟! دارین گونی گونی ثواب میدین به طرف!» مادرم که متوجه منظورم شد، حرف رو قطع کردند و ساکت شدند، ادامه دادم: «خب قربونت برم، حالا طرف اگه مشکلی داره، برید به خودش بگید شاید درست بشه» آره؛ اگه جایی غیبت میشنیدم، مدل های مختلفی از نهی از منکر رو امتحان کردم که جواب داده. حواسمون باشه که "گناهِ سکوت در برابر غیبت، سخت تر از گناهِ غیبت کردنه" اگرچه هر دوش گناهه و حق الناس! _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
. ✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅پوستِ کیک (النظافة مِن الإیمان) در پیاده رو قدم می
✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅نماز اول وقت (نامه) آرایشگاهِ مردونه داشت، یا همون پیرایشگاه ☺️ آدم خوبی بود، با خُلق و خوی مذهبی. در ایام مُحرّم هم گاهی تو مغازه اش مداحی میگذاشت. با مشتری هم خوب حساب میکرد تا کسی ناراضی از مغازه اش بیرون نره. منم گاهی برای اصلاح میرفتم پیش ایشون. آقای خیلی بی آزار و خَدومی بود. فقط از یه مساله ای ناراحت بودم! اینکه چرا ایشون با این همه خوبی، موقع نماز ظهر و عصر درب مغازه اش بازه؟! درصورتی که بغلِ مغازه اش هم نماز جماعت بود اما ایشون مغازه رو نمی بست! یه روز کاغذ قلم برداشتم و بدون نام و نشون، ازش بابت همه‌ی خوبی هاش تشکر کردم و نوشتم «اما حیف! شما که اینقدر خوب هستید که حتی در محرم و صفر، داخل مغازه مداحی میذارید، شما که امام حسین علیه‌السلام رو این همه دوست دارید، ای کاش مثل امام حسین هم وقت نماز، مغازه تون رو می بستید و به جماعت می خواندید» یادم میاد که دو سـه خط، بیشتر نشد. سر صبح و در یه فرصتی که هنوز نیومده بود، یواشکی نامه رو انداختم داخل مغازه. چند روز بعد که از اونجا رد میشدم اتفاقا موقع اذان ظهر بود، دیدم درب مغازه اش بسته است و نوشته به علت اقامه ی نماز جماعت ... ✅این دیگه چه سیگاری بود؟! (یه جمله ی ساده) با خانومم رفته بودم بازدید از کاناپه‌های چوبی، مقابلِ مغازه ای در حال تماشا بودیم که یه جوان حدودا ۳۵ ساله ای گفت: آقا ببخشید. ممکنه شماره ام رو به شما بدم تا اگه وانت خواستید بِهِم زنگ بزنید؟ بله، بله. حتما شماره اش رو روی کاغذی نوشت و بهم داد. دهنش پُر از آثار سیگار بود! لب و لوچه اش داغون! از بس کشیده بود بهش گفتم «اگه خرید کردم بِهت زنگ میزنم ان شالله، فقط یه خواهشی؟ اگه میتونی تَرکش کن» از نوع گفتار و اشاره ی چشمم، معلوم بود منظورم چیه. به نرمی گفت: چشم داداش. [معلوم نیست، خونِ چقدر از اینا، به پای ما هم نوشته بشه! از بس متذکر نشدیم و دست همو نگرفتیم] ✅از من به یک اشاره ... (مرحله اول از مراحل امر به معروف و نهی از منکر) بچه ها رو صبح می بردم مدرسه. از روبرو خانم ۳۳-۳۴ ساله ای با لباسهای وِل و موهایی بیرون ریخته ظاهر شد. از کنار خیابون میومد؛ تو مسیر پیاده رو نبود. منم با ماشین از روبرو داشتم بهش نزدیک میشدم. خوشبختانه این مدل خانما سر به زیرن و اصلا به کسایی که از روبروشون میاد نگاه نمیکنن. میفهمین که چی میگم؟!! عینک دودی داشت و معلوم نبود که به راننده ماشینِ روبرو (یعنی مثلا من) نگاه میکنه یا نه؟ اما امیــدم به خدا بود که منو ببینه. سرعت رو کمتر کرده بودم، همونطور که از کنارش عبور کردم با اشاره ی دست و صورت، البته بیشتر دستها، بهش این پیامو منتقل کردم که این چه وضعیه؟!!! از حرکات دست و چشمام، تعجبِ زیادی میبارید (مثل اینکه کسی رو با صورت و لباس گِلی ببینی و فقط با اشاره بهش بفهمونی این چه وضعیه؟! اشارات منم تو این مایه ها بود) از کنارش که رد شدم، با نگاه به آینه متوجه شدم که داره شال و مانتوش رو مرتب میکنه و چِفت و بَست میزنه... حالا هی بگو اثر نداره. به ما چه که اثرش کجاست؟ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الأمور. _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅نماز اول وقت (نامه) آرایشگاهِ مردونه داشت، یا همون پیر
✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅حلقه‌ی نوجَوونای سیگاری! (گاهی خدا تو رو سر راه کسی قرار میده تا ...) ✅مراسم عزاداری بود. آدرسِ هیاتی که برام پیامک شده بود این بود: فلان خیابون، شماره ۳ ممیز ۱ اما چون جای اعداد در پیامک جابجا شده بود، من اشتباهی رفتم شماره ۱ ممیز ۳ ماشین رو نزدیک چهارراه پارک کردم، روبروم سرِ چهارراه حدود ۱۰ تا نوجوان دور هم جمع بودند. متاسفانه ۶ تاشون سیگار به دست بودن! تا دیدمشون به خدا گفتم «خدایا حتما منو اینجا آوردی که با اینا حرف بزنم!باشه چشم» هنوز نمی دونستم آدرس رو اشتباه اومدم. از ماشین پیاده شدم و به سمت شون رفتم. جمع شون جمع بود و گرم صحبت و دود! از این چهارراه های خلوت بود. با صدای بلند سلام کردم، یهو رفتم توی جمع شون و شروع کردم از یه کنار به همه شون دست دادن و سلام کردم. گفتم «یه سوال دارم، کی جواب میده؟» دو تاشون به شوخی گفتن «از ما بپرس» گفتم «خب، شما بگو: دوست داری پسرت سیگار بکشه؟» گفت: من که ازدواج نمیکنم. گفتم «حالا فرض کن ازدواج کردی. بالاخره الان بچه ی یک پدر و مادر هستی دیگه، آیا دوست داری بچه ات سیگار بکشه؟» گفت نه. از اون دومی هم همین سوال رو پُرسیدم گفت: نه. رو به جمع، سوال رو تکرار کردم و بعد گفتم: باباهاتون دوست ندارن شما سیگار بکشین. الان که جوانی و گرفتارش نشدی راحت تر میتونی ترک کنی و بی خیال بشی. ادامه دادم «بچه ها من خودم ۱۴ سالگی یه نخ سیگار کشیدم اما یکی بهم تذکر داد، دیگه ادامه ندادم وگرنه الان حتما قیافه ام اینطوری نبود، دندونام و رنگ و روم ... » چند تاشون سیگارهاشونو انداختن و فقط دو نفر هنوز دست شون بود. رو به همه شون گفتم «دمتون گرم، میدونم که میتونین کنار بذاریدش. آینده تون رو دودی نکنید. شبتون بخیر» و خداحافظی کردم و رفتم. _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅حلقه‌ی نوجَوونای سیگاری! (گاهی خدا تو رو سر راه کسی قرار
✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅ثواب‌های نامرئی فضای مجازی پیشنهاد می کنم هر وقت داخل سایتِ خاصی میشی که مطلبی یا خبری رو بخونی، حتما به انتهای پیام رفته و اگه قسمت نظراتش فعاله، پیام بذار. بی تفاوت رد نشو. اینها موثره (گاهی کم، گاهی زیاد) ... بالاخره آنچه مهمه اینه که موثره؛ هم برای خودِ کابران سایت موثره، هم برای کسانی که بعدا میخونن اگه خبر یا مطلب، موافق با ارزش‌های الهی هست، تشکر و حمایت کن، وگرنه تذکر بده از بازتاب نظرت غفلت نکن! »» مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه «« ✅مانکن ناجور! نزدیک منزل، در حال برگشتن به خانه بودم که چشمم به مدل یا مانکن ‌های داخل یه مغازه‌ی لباس زنانه افتاد! لباس‌های تقریبا برهنه به گونه‌ای تَن این مانکن‌ها شده بود که – شاید برای خود مغازه‌دار عادی و طبیعی شده باشه😔 – اما برای بیشتر بیننده‌ها و کسانی که رد میشدن، جلوه خوبی نداشت و شاید ترویج فحشا هم به حساب میومد! چون نزدیک منزل بود و شاید دوباره چشم تو چشم میشدیم، حضوری چیزی نگفتم. به منزل رفتم و در کاغذي نوشتم: «سلام، از اینکه برای لقمه‌ی حلال و رسیدگی به زندگی تون زحمت می‌کشید متشکرم، خدا بهتون کمک کنه. یه خواهشی داشتم، لطفا پوشش بعضی مانکن‌های داخل ویترین رو تغییر بدید، پوشش‌های لخت و برهنه جالب نیست در معرض دید عموم باشه و مهمتر اینکه مناسب شأن شما و بزرگواري شما نیست. ممنون که ترتیب اثر میدین. موفق باشید.» آخر شب که مطمئن بودم مغازه بسته است، همینطور که سرم پایین بود و از کنار مغازه رد میشدم، سرعتم رو کم کردم و پاکت نامه رو انداختم داخل مغازه. حس خوبی بهم منتقل شد؛ احساس کردم در جامعه [در حد خودم] اثر گذارم.😊 ✅بد دهانی ... 💢 یک راننده می گفت: زمانی در کارخانه ای کار می کردم، وقتی می دیدم دوستان فحاشی می کنند😔 📌 مطالبی را می نوشتم در خصوص فواید و اینکه با زبان، چه را می توان کسب کرد و اینکه نباید این نعمت الهی را در مسیر فحاشی صرف نمود. ⏪ سپس آن را در تابلو اعلانات نصب می نمودم و یا هر چند وقت یک بار سخنرانی دعوت می نمودم و مواردی را که دوستانم رعایت نمی کردند را به سخنران می گفتم تا پیرامون همان مسائل، سخنرانی خود را تنظیم کند. 🔻این اقدامات، تاثیر بسیار زیادی بر نوع رفتار افراد می گذاشت👌 _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
✳️درس هایی شیرین از زندگی امر به معروفی : ✅پیرمردها هم می توانند😊 گاهی سر صبح که با موتورم میر
✳️درس های شیرین از زندگی امره به معروفی : ✅پارتی بازی... جهت انجام آزمایش خون رفته بودم آزمایشگاه. وقفه طولانی بین کار صورت گرفت که برای مراجعین بسیار خسته کننده و طاقت فرسا شده بود. ناگهان متوجه اشاره یکی از کارکنان آزمایشگاه خطاب به یکی از مراجعان شدم. دیدم آن مراجعه کننده همراه با تمام اعضای خانواده‌اش بدون نوبت وارد اتاق متصدی اخذ خون و آزمایش شده و علت وقفه طولانی و معطلی دیگر مراجعین، رسیدگی بدون نوبت به امور برخی مراجعین نورچشمی است.😒 بعد از اطمینان از این تخلف، با صدای بلند به گونه ای که هم کارکنان و مراجعه کننده قانون گریز بشنود و هم دیگر مراجعین، گفتم: آقا! شما دوتا تخلف کردی: 👈 اول اینکه بدون نوبت رفتی وحق مراجعین را ضایع کردی 👈دوم اینکه خانم و دختر شما شرعا نمی توانند جهت آزمایش و اخذ خون به متصدی مرد مراجعه کنند باید به قسمت خانم ها مراجعه می کردند!😊 تذکر بنده باعث اعتراض همگانی مراجعین شد و مسئول و کارکنان و آن مراجعه کننده متخلف مجبور شدند از همه عذر خواهی کنند.☺️😉 ✅شبهه در کلاس درس... تو کلاس درس دانشگاهمون بودم که استاد داشت یه خاطره تعریف میکرد... تو اون خاطره اش یه شبهه قرآنی رو به شکلی خیلی ساده و غیر علمی مطرح کرد ولی هیچ کسی کوچکترین اعتراضی نکرد.😁😁 من به یاد اون جمله از رهبری افتادم که فرمودن اگر در کلاس درسی یه شبهه ای مطرح میشه باید تو همون کلاس و با حضور همون افراد به شبهه پاسخ داده بشه... منم محترمانه پا شدم و از استاد اجازه گرفتم تا صحبت کنم با کمال احترام به شبهه ای که استاد مطرح کرده بود از لحاظ علمی پاسخ دادم که با استقبال و تشویق استاد روبرو شد و از اون به بعد استاد خیلی بهم احترام میذاره😊 واقعا تذکر زبانی معجزه میکنه😉😊 ✅دلار گرون شده...! رفتم به یه مغازه سوپری سرکوچمون تا وسایل مورد نیازم رو بخرم اما دیدم که بعضی از جنس‌ها نسبت به قبل از گرونی دلار سه برابر شده!! به فروشنده اعتراض کردم و گفتم که چرا با این که همین کالا چند روز پیش با فلان قیمت ازتون خریدم اما امروز قیمتش سه برابر شده؟! فروشنده هم گفت که تورمه و من هم جنس رو گرون خریدم و شروع کرد به دلیل آوردن!😏 (همون دلیلی که خیلیا میارن!) منم زنگ زدم به ۱۲۴ و گزارشش رو دادم و راستش خودم هم فکر نمی‌کردم که پیگیری بشه اما در کمال ناباوری دیدم که ظرف چند دقیقه مأمورین اومدن و با فروشنده متخلف برخورد کردن☺️☺️ اینو یادمون باشه که دلیل بخشی از گرونی های اخیر تو کشور، خودمون هستیم که به راحتی هر جنسی رو با هر قیمتی می خریم😊 _از _منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
✳️درس های شیرین از زندگی امره به معروفی : ✅پارتی بازی... جهت انجام آزمایش خون رفته بودم آزمایش
✳️درس هایی شیرین از زندگی امر به معروفی : ✅یه شب شادی به چه قیمت...؟! 💎 یه شب رفته بودیم عروسی یکی از دوستان همسرم، وارد مجلس که شدیم دیدیم ای دل غافل اینجا چه خبره! ما قبل از عروسی یک درصد هم فکر نمی کردیم با چنین وضعی روبرو بشیم (چون خانواده ی موجهی بودن و اصلا چنین انتظاری نداشتیم ) وضعی بود که قابل گفتن نیست.😱 خلاصه بعد از کلی خون دل خوردن و حرص زدن یه فکری به سرم زد. گوشی رو برداشتم و به دختر عموم پیام دادم که چی کار کنم؟ اون بهم گفت که 💐بهتره آخر مجلس یه برگه ای بنویسم و به عروس بدم.💐 من هم دنبال کاغذ به هر دری زدم گیر نیاوردم.آخرسر یک دستمال کاغذی از سر میز برداشتم و برای عروس خانم نوشتم : 🌹(عروسیتون مبارک باشه، ان شاءالله خوشبخت بشید ولی ای کاش توی بهترین شب زندگیتون دل بهترین آدم روی زمین امام زمان عجل‌الله‌فرجه رو هم به دست میاوردید نه اینکه با گناه به قلبش تیر بزنید)😔😭 و آخر مجلس رفتم دیدم موقعیت مناسبه وعروس و داماد کنار هم ایستادن بعد ازتبریک گفتن نامه رو دادم دست عروس خانم و بهش گفتم: این برای شماست لطفا بخونیدش و بعد اومدم.😊😍 ✅کاسه داغ‌تر از آش... 💎 من یه روز جمعه رفتم کوه‌های دار آباد، متاسفانه مواردی دیده می شد که کلا خانمه روسری رو انداخته دور گردنش😔😱 تو مسیر به چند نفر تدکر دادم با این شیوه که «خانم روسریت افتاده» بعضی ها اصلا اهمیت نمی دادن...😏 به آخرین نفر که از روبرو میومد و تازه داشتن ساعت دوازده ظهر کوه می رفتن(!) تذکر دادم و رد شدم؛ یکی از آقایان که احتمالا نسبتی باهاش داشت گفت به تو ربطی نداره.😏 من هم اعتنا نکردم و راهمو ادامه دادم.😉 فکر کنم شنیدن این جمله از خود خانمه طبیعی است ولی شنیدن این جمله از مرد بی غیرت خیلی سخته❗️ ✅جشن تولد در سفره خانه... 💎 تولد همسرم بود و مهمان‌هامون رو سفره‌خونه شام دعوت کردیم اونجا آهنگ زنده هم بود؛ بعد از شام شروع به آهنگ‌های شاد کردن و یه خانمی هم شال و مانتوش رو در اورد شروع به رقصیدن کرد😱😔 عوامل اونجا هم چیزی نمیگفتن و همه هم به اون نگاه میکردن مخصوصا مردها😒 من ناراحت شدم و به همسرم گفتم بیا بریم خونه گفت مهمان‌ها رو چکار کنیم زشته ما بریم و اونا باشن ✅ منم بلند شدم رفتم پیش خانمی که پشت پیشخوان بود گفتم با صاحب سفره خونه کار دارم ایشان هم آقایی که همراهش دوتا آقای دیگه بود رو صدا زد صاحب سفره خونه هم انگار ناراحت بود گفت بعدا میام ✅ من هم به خانم منشی گفتم چرا رعایت نمی‌کنید؟ یه زن بدون حجاب در حال رقص هست😔 به مسوولش بگین اجازه نده گفتم و پشت سر صاحب سفره خونه و اون دوتا آقا رفتم که سر جامون بشینم، دیدم مسوول اونجا از پشت اون دو آقا به خواننده اشاره می‌کرد که ساز نزنه و دختره هم بشینه😊 اون دوتا آقا از اماکن اومده بودن تا بهشون اخطار بدن😊 ما هم رفتیم سر جامون نشستیم موقع رفتن همه عوامل اونجا یجور دیگه بهم نگاه میکردن، خواهرم شنیده بود که من رو به‌هم نشون میدادن که این بوده و منم خنده‌ام گرفت😂😊 _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
✳️درس هایی شیرین از زندگی امر به معروفی : ✅یه شب شادی به چه قیمت...؟! 💎 یه شب رفته بودیم عروسی
✳️درس های شیرین از زندگی امربه معروفی : ✅خاطره اولین تذکر... اوایل که شروع کرده بودم اول دبیرستان بودم و هر روز صبح با اتوبوس به مدرسه میرفتم و عصرها هم با اتوبوس برمیگشتم خونه، برای همین بیشترین منکری که می‌دیدم بدحجابی خانم‌ها بود و مدت زمان زیادی رو با بدحجاب ها سر میکردم😐 از گفتن خیلی میترسیدم😢 نمیدونید چه تپش قلبی میگرفتم وقتی میخواستم تذکر بدم😫 🤒 👈 اما با خودم عهد کردم که رو تذکر بدم😊👉 وقتی هم که اون یک نفر رو تذکر میدادم دیگه یه نفس راحتی میکشیدم که بالاخره امروزم تذکر دادم و بقیه مسیرمو با خیال راحت طی میکردم و هرچی‌هم که بدحجاب میومد جلوم اصلا نگاهش نمیکردم😅 اینجوری کم کم ترسم ریخت 😍الانم خداروشکر دیگه نمیترسم😎😍 تجربه کسب کردم و همین هم باعث شده اعتماد به نفسم بالا بره💪 ❤️کافیه فقط یه بار امتحان کنی تا شیرینی لبخند آقای غریبمون رو احساس کنی❤️ 👈 بسم‌الله... ✅چاله‌ی آدم کُش! (تماس تلفنی) در خیابون کوچیکی با موتور داشتم میرفتم، هوا تاریک بود. یهو لاستیک افتاد داخل چاله‌ای به اندازه‌ی هندوانه! خدا رو شکر زمین نخوردم! ما که بادمجون بَم نیستیم زنده بمونیم😍 ولی انصافا براي موتوری‌ها خطرناك بود. نکنه کسی با خانواده یا با بچه‌ی کوچیک چپ کنه؟! وقتی رسیدم خونه، زنگ زدم شهرداری، جزئیات رو گفتم. تقریبا دو هفته بعد از اونجا دوباره رد میشدم، دیدم محل رو تعمیر و اصلاح کردند.😍 ✅وقتی توقعش رو نداری! (تشکر) در کلاس نشسته بودم. بعد از اینکه درس تموم شد، استاد چند دقیقه‌ای از چیزهایی حرف زد که اصلا توقعش رو نداشتم! تا حالا یادم نمیاد از شهید و شهدا چیزی گفته باشه، چه برسه به انقلاب و اینا ... بله؛ از ایشون توقع چنین حرفایی رو نداشتم اما حالا فرصت خوبی پیش اومده بود که ... بعد از درس رفتم پیش ایشون و گفتم: استاد خواستم ازتون تشکر کنم. گفت: خواهش میکنم چرا؟ گفتم: از اینکه از شهدا و انقلاب چند جمله‌ای صحبت کردید ممنونم، خدا خیرتون بده که از این ارزشها هم واسه بچه‌ها میگید. حالت چهره اش گُل انداخت و دوباره گفت: «خواهش می کنم» البته این دفعه صداش آهسته و لطیف شده بود؛ ظاهرا خوشحال شده بود که مورد تشکر قرار گرفته بود. 😊 شما هم اگه صحنه‌ی جالب و ارزشی دیدین که خواستین تقویت یا تثبیتش کنید، از تشکر غافل نشید. حق یارتون _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
#افزایش_ظرفیت_روحی 147 ❇️ ادب موجب میشه که یک سرباز با رژه رفتن های فراوان و انواع تمرینات نظم و اد
148 ادب و ملکات نفسانی ❇️ یکی از مسائلی که در مورد ادب باید بهش دقت بشه مقایسه بین و هست. 🔶 معمولا وقتی از اخلاق صحبت میشه منظور، روحیات پایدار و با ثبات انسان هست. 👈🏼 روحیاتی که عموما برامده از "طبع و مزاج" انسان هاست و خیلی وقت ها واقعا در اختیار خود انسان هم نیست و فرد به طور طبیعی چنین خصوصیاتی رو داره. در علم اخلاق مرسوم گفته میشه که شما باید سعی کنید فلان خصوصیات اخلاقی خوب رو داشته باشید و فلان خصوصیات اخلاقی رد رو نداشته باشید 🔹 و اگه کسی به طور ژنتیکی اون خصوصیات اخلاقی خوب رو داشته باشه میگن پس آدم خوبیه و اگه فردی به طور مادرزادی برخی خصوصیات اخلاقی بد رو داشته باشه میگن ادم بدی هست. _از_ منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
ارتباط موفق_52.mp3
11.74M
۵۲ ▲ اگر احساس ناامنی، در یک ارتباط بوجود آید؛ کار آن ارتباط تمام است! احساس ناامنی نیز، هیچ‌گاه بی‌دلیل تولید نمی‌شود! ☜ اگر شما ذاتاً روحیه‌ی غیبت، و خبرچینی داشته باشید، حتی اگر غیبتِ فرد مقابل‌تان را نکنید، باز هم؛ برای نَفْس او، تولیدکننده‌ی احساس ناامنی خواهید بود.✘ 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
پيامبر اکرم صلےالله عليه وآله: روز قيامت هرچشمى گريان است؛ مگرچشمى كه درمصيبت وعزاى حسين گريسته باشد،كه آن چشم در قيامت خندان است وبه نعمتهاى بهشتى مژده داده مےشود. بحار، ج۴۴، ص۲۹۳ _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
#افزایش_ظرفیت_روحی 148 ادب و ملکات نفسانی ❇️ یکی از مسائلی که در مورد ادب باید بهش دقت بشه مقایسه
149 🔶 اما واقعیت اینه که "برای خداوند متعال خوبی ها و بدی های ژنتیکی ارزشی" نداره و اون چیزی که نزد خداوند متعال ارزشمند هست "تلاش و سعی انسان برای ایجاد تغییر" هست. ✅ بنابراین انسان هیچ وقت نباید به خوبی هایی که به طور ژنتیکی در وجودش قرار داده شده اکتفا کنه و از بدی هایی که به طور ژنتیکی در وجودش هست ناراحت و ناامید بشه. 🔹 قرآن کریم میفرماید: «لیس للانسان الا ما سعی». یعنی فقط تلاش و مجاهدت انسان براش باقی میمونه نه ملکات اخلاقی حاصل از طبعش. ✔️ برای همین هست که قرآن کریم به طور مداوم انسان رو به داشتن توصیه میکنه. 🌺 تقوا در واقع اون تلاشی هست که انسان مومن برای مبارزه با بدی های درونی خودش میکنه.... _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
ارتباط موفق_53.mp3
11.27M
۵۳ ❀ قدرت جذب قلوب دیگران، در کسانی که اهل صله رحم هستند؛ به شدت بالاست! - روح جمع کردن دیگران در کنار هم، - و محور تجمع‌های دوستانه و خانوادگی بودن؛ 💞 در لطافت و رقت نفس بسیار مؤثر بوده و موجب نفوذ انسان در قلوب دیگران خواهد شد. 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• _ازمنکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
👌🏻اثر مهم عزاداری در تربیت فرزند محرم انسان را مؤدّب می‌کند و ادب را به انسان می‌آموزد. روضه‌های کربلا خودبه‌خود انسان را با ادب و با حیا بار می‌آورد. ادب ظرف حیا، تقوا و آورندۀ عبودیت در روح انسان است. ادب انسان را کنترل می‌کند و انسان مؤدّب بسیاری از گناهان را مرتکب نمی‌شود. مظهر ادب در کربلا ابالفضل العباس(ع) است. رسول خدا(ع) فرمودند: حق فرزند بر والدینش این است که او را مؤدب کند و به او ادب بیاموزد. _از_منکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
بسیج خواهران مهدیه
#افزایش_ظرفیت_روحی 149 🔶 اما واقعیت اینه که "برای خداوند متعال خوبی ها و بدی های ژنتیکی ارزشی" ندار
150 🔶 با توجه به بحث طبایع و مزاج ها اگه بخوایم مبحث تقوا رو بازنگری کنیم میبینیم که بسیاری از اعمال و رفتار انسان ها صرفا به خاطر طبع و مزاجشون هست و خوبی هایی که دارند عمدتا به خاطر تلاش و مجاهدت با هوای نفس نیست و برای همین ارزش چندانی نخواهند داشت و همین طور هم بدی هایی که دارند به خاطر شرایط طبیعی اون هاست و برای همین خیلی هم قابل سرزنش نخواهند بود. ❇️ بنابراین اگه کسی به طور ژنتیکی مهربون باشه زیاد مهم نیست. 🔶 مثلا ممکنه فردی دارای طبع و مزاج بلغم باشه و به همین دلیل نسبت به دیگران کاملا خوش برخورد و خنده رو باشه و خیال کنه به خاطر این اخلاق خوبش در روز قیامت خداوند اون رو خیلی تحویل میگیره در حالی که اینچنین نیست. _ازمنکر https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh