گلستان سعدی، باب۳، حکایت۱۴.mp3
5.95M
#گلستان_باب۳_حکایت۱۴
#خسرو_شکیبایی
موسی علیه السلام درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده.
گفت: ای موسی! دعا کن تا خدا عزّوجلّ مرا کفافی دهد که از بیطاقتی به جان آمدم.
موسی دعا کرد و برفت.
پس از چند روز که باز آمد از مناجات، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه بر او گرد آمده.
گفت: این چه حالت است؟
گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته، اکنون به قصاص فرمودهاند.
و لطیفان گفتهاند:
گربهی مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از جهان برداشتی
موسی علیه السلام به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار