در مورد این یکی نمیتونم خیلی حرف بزنم، هروقت میخوام در موردش حرف بزنم کلمه کم میارم و لال میشم. الان هم بعد از ۹ ماه هیچ تغییری نکرده و همان است و همان.
خبر خوب دیگه؟ سارا عمل کرد و امیدوارم همه چیز در موردش خوب پیش بره
از همین تریبون ازتون میخوام دعا کنید اوستا کریم یه جوری همه چیز رو واسش ردیف کنه که اصن الله الله
- سبزِقهوهای؛
برای شروع بذارید با عکس نینی شروع کنم، هرچی هست رو بشوره ببره و حالمونخوب :")
در مورد ایشون هم که فعلاً نمیتونم چیزی بگم. هنوز در موردش تو شوکم و هروقت بیشتر از حالت عادی توش دقیق میشم گریهم میگیره:")
به سیر احوالاتم که فکر میکنم، تنها یک عبارت به ذهنم میرسه که میتونه روند تغییراتم رو بیان کنه:
- و تنهایی من، شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد!
ولی اون قسمت از آهنگ بیمهٔ عمر شروین که میگه: نرو عزیزم من دارم بیمهٔ عمر، نرو میپرم فردا صبح از روی برج خیلی غمگینه :")
صبح که از خواب پاشدم خونه رو مرتب کردم، برنج دم گذاشتم، از بچه نگهداری کردم، رمانی که داشتم میخوندم رو تموم کردم، با سارا حرف زدم، تو کانال تلگرامم پست گذاشتم، مُردم، دوغ و کرانچی خوردم، مُردم، دنبال پیدیاف کتاب بیضایی گشتم، مُردم، رفتم لواشک و مای بیبی خریدم، آهنگ گوش دادم، پیویام رو چک کردم، الانم اینجا دارم حرف میزنم