#به_روایت_دلهای_جهادی
✍🏻روایت دوم
روز سوم بود و ما حتی در خواب هم نگران چالشی بودیم که با پسران بزرگتر از نه سال پیدا کرده بودیم.
پسرانی پرانرژی، خواهان استقلال و حرف گوش نکن:)
بعد از اینکه شنیدم بچهها زودتر از ساعتی که به آنها گفته بودیم وارد حسینیه شدهاند، سریعتر از حالت معمول از اسکان بیرون رفتم.
به هر سختیای که بود پسرها را به مسجد بردم تا دختربچههایی که میآیند با آرامش به آموزششان برسند...
بعد از اینکه حسابی هرچه که دم دستشان میآمد را به طرف همدیگر پرت میکردند، با مشقت فراوان موفق شدم آنها را دور هم بنشانم و یک گعدهی گفتوگوی برنامهریزی نشده برگزار کنم.
و این فقط کار خدا بود که در آن لحظه زبانم برای صحبت کردن باز شده بود...
از سن و سالشان، تعداد خواهر برادرهایشان و ... پرسیدم و کمکم بحث را به سمت کار مورد علاقهشان کشیدم و پرسیدم دوست دارید در آینده چه کاره شوید؟
انتظارش را نداشتم چنین باشد...
حرفهایی که غم سنگینی را به قلبم سرازیر کرد و ذهنم را تا همین لحظه درگیر کرد.
- میخوام لات محله بشم!
- میخوام چاقوکش بشم!
- دوست دارم یه ماشین بزرگ مشکی با شیشههای دودی، پر از چاقو داشته باشم!
بعد از چند لحظه پرسیدم: "لات یعنی چی؟"
جواب، متعجبم کرد!
- لات کسیه که خیلی هیکلیه و بتونه از رفیقاش دفاع کنه!
الگویشان لات بزرگ محلهشان بود...
در ذهنم فقط یک چیز بود و بس؛
و آن اینکه، این وظیفهٔ من و امثال من است
که تلاش کنیم، کم نگذاریم و نشان دهیم
"دفاعکنندهٔ اصلی و مرد واقعی" کیست
و بهترین الگو برایشان چه کسی میتواند باشد...
|گروه جهادی حضرت فاطمه الزهرا(س)|
📱ایتا | تلگرام | اینستاگرام
#به_روایت_دلهای_جهادی
✍🏻روایت سوم
حسی که دارم جوریه که انگار چندین ساله هر روز صبح با صدای مرغ و خروس از خواب بیدار میشم، داخل کوچه های سنگفرش شده قدم می زنم، با پیرمردهایی که لب جاده نشستن سلام و احوال پرسی میکنم، نمازامو داخل مسجد علی آباد میخونم و...
اما در واقعیت کمتر از یک هفتهس که ما مهمون این روستاییم.
درحالی که با خودم فکر میکنم چرا هیچ حس غربتی ندارم و انگار دارم داخل شهر خودم زندگی میکنم، یاد این جمله از امام علی علیهالسلام میافتم که میفرمایند:
«هیچ شهری برای تو از شهر دیگر بهتر نیست؛ بهترین شهرها آن است که پذیرای تو باشد».
"نهج البلاغه؛ حکمت ۴٣۴"
بله...
علی آباد و لهدراز و اصفهان و هرجای دیگه هیچ فرقی باهم ندارند، مهم اینه که تو داخل اون مکانی که هستی چجوری رفتار میکنی و مردم اونجا باهات چجورین، بخوام خلاصه بگم ارزش هر مکانی رو افرادی رقم میزنن که داخلش هستن.
الحق و الانصاف توی این چند روز چیزی جز روی گشاده و مهربونی از اهالی این دو روستا ندیدیم؛ از میوههای نطلبیده و آوردن الاغ برای سوارشدن تا دعوت کردنهای کاملاً جدی برای رفتن به خونهشون و صرف نهار...
این سه چهار روز باقیمونده هم تموم میشه، اما خوشحالم که یه جای دیگه به مکانهایی که برام مثل خونه میمونن، اضافه شد.
|گروه جهادی حضرت فاطمه الزهرا(س)|
📱ایتا | تلگرام | اینستاگرام