eitaa logo
" دلارام ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
3.5هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
280 ویدیو
16 فایل
There is no story to tell without taking risks✌️🎬 'تنها‌ خُداست‌ کهِ‌ می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli دلاࢪام ؟ آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب♡ تولـدمون: 6مهر 3 0 4 1🎂 شایدمن: @Nazi27_f کپی؟لاسید👀🎀
مشاهده در ایتا
دانلود
وچشمانت‌آغاز‌‌ماجر‌ابود. . . :) @CafeYadgiry💗🔗
بچه ها حامیم لایو داره تو اینستا😭😭 گفتم مرورو بخون خوند🥺🥺🥺😭 @CafeYadgiry🎀
" دلارام ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
خیلی حیف شد :) نمیدونستم چ ساعتی لایو میزاره .. وگرنه فیلم میگرفتم🥲:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" دلارام ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_408 بعداز چک کردن وضعیتش، نفس عمیقی کشیدم .. خون زیادی ازش رفته بود و ب
•{🖤🤍}•• ‌ سوتی داده بودم بدجور ..! +ن...نخیر ! وقتی از ترس به من زنگ زد و به من رو آورد تو کدوم گوری بودی؟ پوزخندی زد و گفت: _اوکی ... بسه .. من میرم زیرزمینو تمیز کنم ببریمش اونجا ! +چی؟ دیوونه ای؟ نوک انگشتمون بهش بخوره حالش وخیم میشه ! من یک ساعته گل دارم لقد میکنم؟ دارم میگم حالش خوب نیست ! نمی‌فهمی؟ _بسه دیگه ! میگی چیکار کنم.! صددرصد تا الان پلیسا دنبال یه سرنخ از منن ! +ب جهنم.! من نمیزارم دست بهش بزنی ! دندون قروچه ای کرد که وارد اتاق شدم .. مشغول چک کردن وضعیت آرام بودم که باصدای پای ارسلان ، برگشتم .. +آروم باش !!. _بقرآن مجید ! به ارواح خاک مادرم .. اگه دست از پا خطا کنی ، جفتتونو میکشم خاکسترتون میکنم.! خیره شدم به انگشتی که دور ماشه حلقه کرده بود ... نمیتونستم زیر بار حرف زور و غیرمنطقیش برم...! اما .. +باشه ... ! هرچی تو بگی ! انگار آتیش درونش خاموش شد که کلتشو به کمربندش گیر داد .. _از اونور ملافه بگیر... جسمش سنگینه تنهایی نمیتونم.! کاری ک گفت انجام دادم .. بعدازینکه به زیرزمینی که اصلا هیچیش به زیرزمین نمیخورد ، رسیدیم ، ارسلان گفت : _تو میتونی بری ..! نگاهی به اطراف انداختم.! +اینجا گند زده ! خیلی کثیفه ارسلان !!!! بعدشم..! اینجا زیرزمینه یا غار؟ آدم تو حالت عادی حتی نمیتونه در خروجیو پیدا کنه ! _ب تو مربوط نیس ..! میری یا ببرمت؟؟؟ چش غره ای بهش رفتم و باشه ای گفتم .. از زیرزمین اومدم بیرون ...! اما فکرمو عملی کردم .. بعداز ارسال پیام هشدار به سایت ، گوشیو لابه لای درختای کنار کلبه انداختم ... اما این کم بود ..! گوشی دومم رو از جیبم درآوردم و درحال فیلم گرفتن بودم ، که صدای شلیک تو مغزم اکو شد ...! _بهت گفته بودم دخالت نکن.! درد و سوزش پهلوم ، امونمو بریده بود ! + خیلی نامردی ...! پوزخندی زد و به سمتم اومد ...! نای تکون خوردن نداشتم...! بیرحمانه چنگی به پهلوم زد و تنها کاری که از دستم برمیومد خزیدن روی زمین.، و کنار اومدن با لجبازیای ارسلان بود ..! پرت شدنم کنار تن بی جون آرام ، همزمان شد با آخ گفتن من .. _جفتتون لیاقت خوبی رو ندارین ! بی چشم و رو و پستید ! انقد اینجا بمونین تا جون بدید ! لگد محکمی بهم زد و گوشیمو از دستم بیرون کشید .. با صدای بی جونم لب زدم : +گیر میوفتی !!... دیر یا زود داره ولی سوخت و سوز نداره .! _تف به شرفت میلاد ! درو محکم بست که سیاهی مطلق کل اتاقک رو فرا گرفت ... __________________________ بیحال ، سرمو تکیه دادم به صندلی ... نگاهی به لیوان لبریز از قهوه ام انداختم و قلوپی ازش خوردم .. طعم تلخش داخل دهانم پیچید که جون به تنم برگشت .. با اعلان ایمیل ، عینکمو زدم .. Map ; Please Help Me❗️ اخمی کردم و پیامو باز کردم ...! لطفا کمکم کنید..؟ روی مپ ( نقشه) ای که ارسال شده بود ، کلیک کردم ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☁️ گاهی وقتا نیازه از اول شروع کنی💕 دوباره سبز بشی تا آخرش تبدیل به یه درخت تنومند استوار بشی🪵🪴:)) @CafeYadgiry✨🤍